مشفق کاشانی هم آسمانی شد.
دانی که نو بهار جوانی چه سان گذشت؟
زود آنچنان گذشت،که تیر از کمان گذشت
نیمی به راه عشق و جوانی تمام شد
نیم دگر به غفلت و خواب گران شد
صد آفرین به همت مرغ شکسته بال
کز خویشتن شد و،از آشیان گذشت
افسرده ای که تازه گلی را ز دست داد
داند چها به بلبل بی خانمان گذشت
بنگر به شمع عشق،که در اشک آه او
پروانه بال و پر زد و،آتش به جان گذشت
بشنو درای قافله سالار زندگی
گوید به خواب بودی و این کاروان گذشت
ظالم،اگر به تیغ ستم،خون خلق ریخت
از خون بی گناه،مگر میتوان گذشت؟
(مشفق)بهار زندگیت گر صفا نداشت
شکر خدا که همره باد خزان گذشت
روحش شاد و قرین رحمت الهی باد.شادی روحش صلوات