بگذار بی مضایقه گاهی ببینم ات گاهی تصادفی سرِ راهی ببینم ات چادر به خود مپیچ، غروبت قشنگ نیست بگذار بیدریغ، نگاهی ببینم ات از لابلای پنجره و پرده تا به کی؟ آبی مگر که در ته چاهی به بینم ات آن گونه ات که ذوق خدا آفرید کاش بی روسری و شال و کلاهی ببینم ات در بستری که بوی خدا می دمد از آن بگذار بی خیال گناهی ببینم ات کفر خدا که نیست اگر کُنج خلوتی در امتدادِ هفته و ماهی ببینم ات با این همه شتاب کجا می روی، عزیز یکبار هم نشد، تو بخواهی ببینم ات تو می روی و بدرقه ات می کنم به آه مکثی خدای را که در آهی ببینم ات هر شب دعای بعد نمازم، همین و بس دور از نگاه خلق، الهی ببینم ات