مشتم که وا شد به خط ها نگاه کن به خط هایی جا مانده میان کف دست که شبیه جاده اند ... به سمت تو شبیه "رد " تمام ماهیان سرخ ِ گم کرده رود شبیه شاخه های درختی میان باد و یا دسته دسته پرستوی های دربدر از کوچ به خط ها نگاه کن که گاه چو پیشانی پدر ... شرمگین است و می بارد و گاه ... شبیه دامان مادری که لای هر چین اش دردی است ... به قد "مریم" و "یاس" به خط ها نگاه کن که این خطوط جامانده ی میان دست جای نوازش موهای توست ... که چون فسیل ... به جانانم بسته . . . "حمید جدیدی"