اقتصاد سیاسی نظامی گری آمریکا: داستان زوال یک امپراطوری*
I. عبور از رودخانه روبیکان
وقتی «سزار» در حرکت از رم به سوی «گال» به رودخانه روبیکان رسید، نظریات کلاسیک امپریالیستی را همراه خود داشت. استفاده از قدرت نظامی برای دستیابی به منافع اقتصادی و ژئوپلتیکی، همواره اصل اولیه در برتری یک قدرت بزرگ نسبت به رقیبان خود بوده است...ولی برخلاف فتوحات قبلی اینبار هدف کسب منافع و در نتیجه خشنودی سنا نشین ها نبود؛ ساز و برگ عظیم و پرهیبت سپاه سزار میبایست جایگاه بالاتری از آنچه هست، داشته باشد. او از رودخانه گذشت وحمله به شورشی های دوردست را شروع کرد؛ چیزی که نه توجیه اقتصادی داشت و نه ژئوپلتیکی.
گرچه سزار با پیروزی و اقتدار دوچندان وارد رم شد، ولی همزمان سنگ بنای انحطاط امپراطوری را نیز گذاشته بود. از این تاریخ ارتش باشکوه رم-آنچنان که باعث بوجود آمدن هر ارتشی میشود- نه در خدمت سنا و عظمت رم، بلکه برای حفظ جایگاه سپه سالاران و نظامیان حرکت میکرد. امپریالیسم کلاسیک رم به یک امپریالیسم جنگ سالار پرهزینه یا «انگلی» تبدیل شده بود. افزایش هزینه های نظامی از جیب خراج دهندگان، کاهش هزینه های عمومی و نهایتا ضعف اقتصادی باعث فروپاشی امپراطوری رم شد.
II. آمریکا و مجتمع های نظامی و صنعتی: تفنگ یا نان و پنیر
آنهایی که در آمریکا پایان چنگ چهانی اول را بیاد داشتند، با پایان جنگ جهانی دوم منتظر کاهش سربازان و بازگشت کارخانه های غیرنظامی به تولیدات قبلی خود-در ازای ساخت جنگ افزار- بودند. چنانکه در تاریخ آمریکا و پس از پایان هر جنگی ارتش دوباره کوچک میشد و هزینه های نظامی کاهش پیدا میکرد. ولی اینبار وضع فرق میکرد:
هیئت حاکمه وقت آمریکا شامل دو دسته کلی بود؛ لیبرالهای تاجر و غیرنظامی که خواهان بازگشت دست نامرئی آدام اسمیت (در ازای سیاست های مرکانتیلیستی دوران جنگ) و براه افتادن بازار آزاد و رقابتی بودند و دسته دیگرملی گرایانی که خواستار ادامه حالت آمادگی برای مقابله با خطر پیش رو یعنی شوروی بودند.
دسته دوم شامل بنگاههای اقتصادی با نفوذی بودند که سابقه آنها به مجالسی برمیگشت که اوایل قرن 20 توسط سرمایه داران بزرگ برای هم اندیشی و تاثیر گذاری بر تصمیمات سیاست گذاران برگزار میشد. این تشکل ها اکنون به مجتمع های نظامی-صنعتی مهم و با نفوذ تبدیل شده بودند. هرمی که سه ضلع آن را سیاست مداران بلند مرتبه از یک سو، ژنرال ها و نظامیان سابق از طرفی و ضلع دیگر را حدود 85000 شرکت خصوصی تشکیل میداد که سودشان از طریق قراردادهای دوطرفه با وزارت دفاع آمریکا تأمین میشد.
بدین ترتیب در طول جنگ سرد بودجه فراوانی برای مبارزه با خطر شوروی اختصاص پیدا میکرد، پروژه ای که دو بازیگر اصلی داشت: مالیات دهندگان به عنوان تأمین گننده منابع و مجتمع های نظامی-صنعتی به عنوان دریافت کننده و مجری آن.
پایان جنگ سرد برای این بنگاهها تکرار تارخ بود. درست با همان شرایط و زیرکی که بودجه های سرشار پنتاگون تأمین و مشروعیت میافت، خطر کمونسیم با خطر تروریسم معاوضه شد.
جنگ تمدن ها، محور شرارت، کشورهای خودسر، نیروهای دشمن آزادی و مهم تر از همه مائده ای آسمانی (برای عده ای سودجو) به نام 11 سپتامبر، باعث لشکرکشی های بزرگ و کوچک زیادی در راستای استراتژی های خطر کم شدت و پرشدت در چهارگوشه دنیا شد.
بنیادگرائی اسلامی که نتیجه تحولات در روندهای اجمتاعی سیاسی روز مناطق مسلمان نشین بود، به عنوان نشانه و ماهیت مسلمانان شناخته و مقابله نظامی با آن در دستور کار قرار گرفت. بودجه اختصاص یافته نه تنها تغییری نکرد بلکه به بهانه های مختلف در حال رشد بود.
به عنوان نمونه در سال 2005 بودجه نظامی پنتاگون نزدیک به 400 میلیارد دلار و هزینه های اضافی (ضروری) برای جنگ های عراق و افغانستان نیز نزدیک به 300 میلیارد دلار بوده است.
III. آینده آمریکا: سقوط رم یا غروب امپراطوری بریتانیا؟
کارل مارکس در تفسیر مراحل تاریخی خود معتقد است مرحله یرمایه داری ویژگی های تاریخی مختص به خود را دارد و لزوما از قوانین ماقبل سرمایه داری پیروی نمیکند. در مورد آمریکا براستی همین طور است. اگر در رم باستان با شروع مرحله کمبود منابع در داخل امپراطوری که شامل زمین و مستغلات بود، اشراف زاده ها کلید حل اختلافات خود را در حذف و غلبه بر رقبا میدانستند، سرمایه داران امروز آمریکا در هر حرکت انتقادی، هرچند نتیجه انتخابات ریاست جمهوری باشد نیم نگاهی هم به شاخص های بورس دارند و به محض تغییر ناگهانی یا بی ثباتی جدی به آرامی عقب نشینی میکنند.
منافع بشدت بهم پیوسته و حساس طبقه حاکم، اجازه بینظمی گسترده را نمیدهد. با این حساب احتمالا زوال آمریکا به غروب امپراطوری استعماری انگلیس بیشتر شبیه خواهد بود.
سوالی که اینجا مطرح است اینست که سوداگری این مجتمع های نظامی و صنعتی تا کجا از دید افکار عمومی و نیروهای اجتماعی در امان خواهد ماند؟ همچنین دلار تا چه زمانی در برابر امپریالسیم انگلی دوام خواهد آورد؟
اینها سوا لاتی است که بهزعم نویسنده پاسخ آن را باید در رفتار نیروهای اجتماعی درون آمریکا جستوجو کرد. اینکه آیا این نیروها توان شانه خالی کردن از نقش تأمینکننده بلندپروازیهای طبقه توانگر رادارند یا خیر و اینکه آیا میتوانند همین طبقه توانگر را به پرداخت مالیات «عادلانه» ترغیب کنند؟
* این مطلب برداشت آزادی است از کتاب:
حسن زاده، اسماعیل، اقتصاد سیاسی نظامی گری آمریکا، پرویز امیدوار،تهران: نشر نی1389
دولت آمریکا که بدین نحو در جنگ ایران و عراق دخالت میکرد خود قربانی ناخواسته این اقدام شد بنحوی که در ماه می سال 1987 یک هواپیمای ویراژ عراقی دو موشک به سمت ناو دریایی یو اس اس استارک شلیک میکند که بر اثر اثابت دو فروند موشک به این ناو پیشرفته آمریکا 137 آمریکایی که جزو خدمه ناو آمریکایی بودند کشته میشوند.بنابر این گزارش ازمدارک سازمان سیا نیروی دریایی آمریکا دائما از طریق سیستم ماهواره ای و تصاویر دیجیتالی تمامی فعل و انفعالات ارتش ایران را رصد میکرد و در مقابل اطلاعات این فعل و انفعالات ارتش ایران را به اطلاع رژیم صدام حسین و دیگر رژیم صعودی قرار میداد که آنها مانع انجام عملیات ایران شوند و سعی کنند که منابع و فعالیتهای خود را برای جمع آوری اطلاعات از ایران هزینه کنند و مانع سقوط رژیمهای عربی در منطقه خلیج فارس بشوند.
منبع هم که میتونید از زیر تصاویر ببینید.
آیا یهودیهای صهیونیست، صاحب هالیوود و رسانههای آمریکایی هستند؟ آیا آنها از رسانه جهت تأثیرگذاشتن روی افکار عمومی آمریکاییها و تزریق سوگیری و پروپاگاندا به نفع صهیونیستها استفاده میکنند؟ آیا تا به حال شخصیتهای شرور ساخته دست صهیونیستها را دیدهاید؟ مثلاً اینکه در فلان فیلم، قهرمان داستان شخصی به نام "داوود" است؟ هالیوود به چه صورت به نفع صهیونیسم، پروپاگاندا میکند و در عین حال با چه تکنیکهای پیچیده و پیشرفتهای، دشمنان صهیونیستها را تخریب میکند؟ چهطور شد که یهودیهای صهیونیست از چند کمپانی خردهپا نظیر "نیکلودیان" در اوایل تاریخ هالیوود شروع کرده و به انحصار کامل هالیوود دست پیدا کردند؟ آیا این انحصار کامل، شامل امکانات تولید، انتشار و عرضه محصولات هالیوودی میشود؟
آمریکا تلاش دارد تا با استفاده از زنده ماندن گروه داعش به مدیریت آشوب در خاورمیانه بپردازد تا هم منجر به تقویت محور جمهوری اسلامی ایران نشود و هم با انحراف افکار عمومی از مشکلات اصلی منطقه و ایجاد موج اسلام هراسی، به گسترش تقابل های ایدئولوژیک منطقه دامن بزند و در یک چشم انداز دورتر زمینه تجزیه کشورهای منطقه را فراهم آوردو حالا مدیریت داعش را آمریکا بدست گرفته و سپرده به پادشاه تروریستها های جهان یعنی ابلیس عربستان ....
داعش از اساس کار امریکاست. همه دنیا این را می دانند. القاعده را نیز خودشان تراشیدند. مهمترین نیاز و ماده اصلی برای حضور امریکا در منطقه خاورمیانه، وجود تندروی دینی و اختلافات مذهبی است. امریکا نیز بر روی همین استعداد بالقوه سرمایه گذاری کرده و آن را تبدیل به داعش و القاعده می کند. یکی از بازیهای جالب توجه و نخ نمای امریکا در این کشاکش این است که وقتی القاعده ظهور و بروز پیدا می کند، از رفتارهای وحشیانه القاعده کاسته می شود. تا قبل از داعش، القاعده جلو دوربین سر می برید، اما بعدها این ماموریت به داعش واگذار شد و القاعده با محکوم کردن(!) رفتارهای داعش، به حاشیه رفت برای روزی که دوباره امریکا به آن نیاز داشته باشد.
وقتی وضع اینطور باشد، سازمان سیاه چاره ای ندارد بازی کثیف تاریخی خود را پیاده کند و برای داعش سلاح بفرستد تا توازن حفظ شود. و الا اگر داعش بدون حمایت تسلیحاتی امریکا بود، تومارش توسط سربازان عراقی در هم می پیچید. تا کنون در باره همین بازی کثیف امریکا، اسناد زیادی لو رفته و در هالیوود هم فیلمهای با ارزش و قابل توجهی ساخته شده است.
شکنجه ها و رفتارهای وحشیانه نیز در زندانهای مخفی امریکا نسبت به افرادی که آنها را «تروریست» می نامند، صرفاً برای آرام کردن جو داخلی امریکاست تا باور کنند که دولت شان دارد با تروریسم مبارزه می کند. این در حالی است که عامل اصلی ظهور و بروز بنیادگرایی دینی و سپس تروریسم، امریکاست. چه القاعده باشد، چه داعش، چه بوکوحرام و چه «خوراسان» که قرار است بعد از داعش ظهور کند
با توجه به گسترش موج اسلامخواهی در دنیا و ازدیاد جمعیت مسلمانان در جوامع بخصوص غربی ، آمریکا و دول اروپایی برای مقابله با این پدیده اهداف زیر را در منطقه دنبال می کنند .
1 - ایجاد و حمایت از گروههای مختلف تروریستی در منطقه با نمادها و پرچمهای منقش به عناوین اسلامی برای تخریب چهره اسلام و مسلمانان.
2 - کشتار فجیع و وسیع مسلمانان اعم از شیعه -سنی - کرد و مسیحی و اقدام هماهنگ شبکه های اجتماعی وابسته به دولتهای غربی و صهیونیستی برای انتشار آن در فضای مجازی .
3 - نمایش فیلمهای کذایی لحظه اعدام اتباع غربی برای به انحراف کشاندن افکار عمومی و القای اینکه این دول غربی خود قربانی تروریسم اسلامی هستند و ایجاد نفرت عمومی مردمان کشورشان علیه اسلام و مسلمانان .
4 - ایجاد حاشیه امن برای رژیم صهیونیستی با گستردن تروریسم در کشورهای همسایه این رژیم و از بین بردن تاسیسات و زیر ساختهای آنان به طوریکه تا سالها این کشورها مشغول خود بوده و خطری برای این رژیم نباشند .
5 - زنده نگهداشتن پتانسیلی این پدیده در کشورهای مسلمان نشین برای پیشبرد اهداف سیاسی به تبع وقایع حادثه در این مناطق در زمانهای مقتضی .
6 - ناامن کردن همسایهای کشور ایران و سعی در بلوکه کردن و استعماری کردن روند سیاسی حاکم بر این کشورها .
6 - تاراج و به یغما بردن منابع نفتی و معدنی موجود در این کشورها با ایجاد این گروههای تروریستی .
7 - همکاری با کشورهای عربی وابسته به دول غربی و همسو کردن آنان برای مقابله و یا تحت فشار گذاشتن ایران با هزینه این دولتها در حمایت از گروههای تروریستی و سعی در مهار ایران به عنوان قدرت منطقه ای نو ظهور .
8 - سعی در ایجاد تفرقه بین مذاهب شیع و سنی و کشاندن آن به داخل مرزهای جغرافیایی ایران با تحریک عوامل خودفریفته داخلی .
9 - معرفی چهره زشت و منفور از اسلام و مسلمانان و در کل جوامع اسلامی و سعی در موجه جلوه دادن حضور غربیان در این منطقه برای مهار خطر مسلمانان برای دنیا و منافع آنان .
10 - القای تصویری از سربازان غربی و آمریکایی که منجی عالم بشریت هستند و می خواهند با انسانهایی با افکار پلید و تاریخ گذشته و متحجر در این منطقه مبارزه کنند .
11 - و در کل می توان چنین نتیجه گرفت که دول غربی و در راس آنان آمریکا نه خواهان پیشرفت دول اسلامی و نه خواهان امنیت در این کشورها هستند و حتی اگر کشورهایی که اکنون همسو با آمریکا و دول غربی و سیاستهای آنان هستند نیز در تیر رس و امکان اقدام قرار بگیرند از این منظر مصون نخواهند ماند
هر چقدر بنویسم..کم است ..حالا وزیر امور خارجه با ریش ...برود عکس یادگاری با آمریکاییان و وزیر ش بگیرد ..ما هر وقت به انگلیس و آمریکا و روس نزدیک شدیم بدبخت شدیم..امام درست فرموده بود..نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی ..خلاصه امام گفتند ..آمریکا شیطان بزرگ است ..آقای ریس جمهور و وزیر چرا با شیطان تلفنی و حضوری صحبت می کنی یا امام را قبول ندار یا ما بیسواد هستیم..لا اقل برای مکا بیسوادها توضیح بدهید تا مثل شما سوادمان زیاد بشود بدانیم حرف اما یک آمریکایی دیگر بود..
دکتر محمد علی هالو dardnews.ir