باید به عشق گنبد تو یاکریم شد
روی مناره های الهی مقیم شد
حیف است پا به صحن و سرای شما نهم
باید سوار بال ملک یا نسیم شد
هرکس دخیل صحن گوهرشاد میشود
تا روز حشر خانه اش آباد میشود
صحن و سرای خانه ات آباد یا رضا
صید توییم گر تویی صیاد یا رضا
روزی سفره های شب ما زیاد شد
وقتی که راهمان به تو افتاد یا رضا
مهر تو را به آب و گل ما گذاشتند
نام تو را شفاعت عالم نگاشتند
بال و پر فرشته گلیم سرای تو
آقا شود کنار تو آقا، گدای تو
آنقدر وسعت حرمت کبریایی است
جا شد بهشت گوشه صحن و سرای تو
حالا بهشت، هم نفس زایرت شده
در کوچه های دور حرم عابرت شده
باید برای درک تو پر در بیاورم
غیر از رئوف، واژه بهتر بیاورم
باید برای منقبت بی کرانه ات
یک صفحه ای به وسعت محشر بیاورم
محشر به شانه های تو مثل کبوتر است،
وصف تو از خیال و شعورم فراتر است
در مشهد آفتاب به دردی نمیخورد
بی عطر تو گلاب به دردی نمیخورد
بوسه، مرا ز پای تو سیراب میکند
با این حساب، آب، به دردی نمیخورد
یک ذره از تلولوی تو آفتاب شد
خورشید هم کنار تو خانه خراب شد
صحن عتیق هرچه مسلمان درست کرد
از برکت تو بوذر و سلمان درست کرد
شبهای جمعه از نفس زائران تو
دور ضریح، چند سلیمان درست کرد
بیهوده نیست عاشق تو بی قرار تو
اینگونه بود مور شدن در جوار تو
خوب است در حریم شما استخاره ها
هیچند در برابر نورت ستاره ها
سوگند میخورم به جلال تو یا رضا
عرش خداست بر سر دوش مناره ها
پیش تو استخاره گرفتیم و بد نشد
گلدسته حریم تو آقا رصد نشد
هرجا کریم هست، کرمخانه میشود
بالم فقط به گرد تو پروانه میشود
کنج حرم نشسته ام و داد میزنم
( هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود )
آقا کرامت تو در اینجا زبان زد است
کرببلای دیگر من شهر مشهد است
دست تو خاک را به نظر کیمیا کند
ظرف مس وجود مرا هم طلا کند
حس میکنم کنار تو نام حسین را
نام حسین در حرم تو چه ها کند
پابوسی تو پاره گریبانمان کند
راهی به سوی شهر حسین جانمان کند
آن سایلی که دامن لطف تو را گرفت
یادم نرفته نیمه شبی که شفا گرفت
جان جواد را که قسم داد پیش تو
یک اربعین، از حرمت کربلا گرفت
دارالشفاست کوی تو یا ثامن الحجج
وجه خداست روی تو یا ثامن الحجج
رضاباقریان
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
بین ما ایرانیان رسم است که وقتی به دو راهی می رسیم و انتخاب یکی از راه ها برایمان کار دشواری است، سراغ استخاره یا فال می رویم.
معمولا استخاره را با قرآن یا تسبیح انجام می دهند و برای فال سراغ دیوان حافظ می روند. اما آیا فال حافظ یک بازی و سرگرمی است یا این که راه به جایی می برد؟ آیا می توان به جواب هایی که از فال حافظ گرفته می شود اعتمادکرد؟ آیا فال حافظ، تکیه گاه و پشتوانه ای دارد؟ چطور بعضی از فال ها راست ودرست از آب در میآید؟
براساس نظر محققان اگردر طول ۶۰۰ سال، ۱۰ تا ۲۰ مورد از فال های حافظ درست بود، می شد به حساب تصادف گذاشت، ولی ظاهرا موارد بیشتر از این حرف هاست.
اگر درستی فال حافظ را در موارد متعدد به حساب شانس و تصادف بگذاریم، به این ترتیب فقط صورت مساله را پاک می کنیم. از طرفی اگر توجیه علمی، منطقی یا فلسفی پیدا نمی کنیم، با کی نیست. مگر بشر توانسته با تمام پیشرفت هایی که در علم داشته است. معجزاتی که در طول تاریخ رخ داده را توجیه کند؟ یا دعایی که مخاطبش خداوند است، وقتی استجابت می شود بشر با تمام قوای عقلی و ذهنی خود هیچ دلیلی نمی تواند بیاورد، مگر این که با تمام وجود معترف به مسبب الا سباب و علت العلل بودن خداوند باشد و او را برآورنده حاجت یا پاسخ دهنده دعاها و نیازهای خود بداند.