Dobrawaهمسر میشکو اول لهستان و دختر پادشاه چک بود.تاریخ تولد او مشخص نیست. نکته ای که در زندگی او وجود دارد این است که ممکن است او قبل از ازدواج با پادشاه لهستان ازدواج دیگری کرده باشد و دارای فرزندی از همسر قبلی خود باشد.
به هر روی ازدواج او حاصل یک توافق سیاسی بین رهبران چک و لهستان بود . Dobrawaکسی بود که توانست در حکومت لائیک آن زمان لهستان نفوذ نماید و سرنوشت این حکومت را بسمت یک حکوت مسیحی سوق دهد بطوریکه همسر او یک مسیحی دو آتشه گردید.رابطه سیاسی لهستان و چک حتی پس از مرگ او ادامه داشت سه فرزند از او به یادگار ماند و تاریخ مرگش به سال 977 میلادی بر می گردد.
دشمن، سیاسی و سیاستمدار است؛ مغزِ طرّاحِ سیاسی دارد، فکر میکند که چهکار باید بکند. یکی از طرّاحیها این است که حرف آخر را اوّل نزنند؛ آرام آرام و بتدریج طلبکاری ایجاد نمایند و طرفِ مقابل را وادار به عقبنشینی کنند. بهمجرّدی که عقبنشینی کردید، طلبکاری دیگری شروع خواهد شد. حالا بعضیها میگویند چیزی بدهیم، چیزی بگیریم! بدهیمش درست است، بگیریمش درست نیست؛ هیچ چیز نخواهند داد. شعارهایی را درست میکنند؛ ایران را در محور شرارت گذاشتهاند. فلان کارها را بکنیم تا ما را از محور شرارت بردارند! این شد حرف!؟ غلط کردند گذاشتند که حالا بخواهند بردارند. دوباره و هر وقت لازم شد، ما را در محور شرارت میگذارند. اگر قرار است قدرتی این امکان و توان را پیدا کند که اخمهایش را در هم بکشد و بگوید من قوی هستم و میزنم و میبَرم و میبندم؛ حواستان جمع باشد، انسان جا بخورد، این جاخوردن، حدّ یقف ندارد؛ شما این سنگر را عقب مینشینید، فرض کنید فلان الحاقیه را قبول میکنید، بعد یک مطالبه دیگری را مطرح میکنند: فلان دولت غیرقانونی را به رسمیت بشناسید! باز همان فشارها و همان تهدیدها. بهمجرّدی که فلان دولت غیرقانونی را به رسمیت شناختید، باز یک درخواست دیگر مطرح میشود: اسم اسلام را از قانون اساسیتان بردارید! شما باید ذرّهذرّه عقب بنشینید؛ این حدّ یَقِفی ندارد. من این موضوع را بارها به بعضی از مسؤولانی که دچار وسوسه و واهمههایی بودند، گفتهام که حدّ یَقفِ فشار آمریکا کجاست؛ آن را مشخّص کنید، که اگر به آنجا رسیدیم، دیگر بعد از آن هیچ فشاری علیه ما نخواهد بود. من عرض کنم حدّ یقف کجاست؟ آنجایی است که شما - که چنین حقّی را نه شما دارید، نه من - از طرف ملت ایران اعلام کنید که ما اسلام، جمهوری اسلامی و حکومت مردمی را نمیخواهیم؛ هر کسی که شما مصلحت میدانید، بیاید در این مملکت حکومت کند! این حدّ یَقِف است؛ اوّلِ اسارت مملکت. مگر میتوانیم؟ من و شما مگر میتوانیم مملکت را به دست دشمن بدهیم؟ مگر ما چنین حقی داریم؟ این ملت ما را برای این سرِ کار نیاورد.
بخشی از بیانات رهبر فرزانه انقلاب در دیدار با نمایندگان مجلس شورای اسلامی 92/03/07
از دو دسته آیات قرآن، می توان برای وجود حضرت ولی عصر(عج) و ظهور آن حضرت استفاده کرد: البته باید دانست که قرآن به صورت کلی سخن می گوید و برای تشریح و تفسیر آن باید به سراغ آگاهان از حقایق قرآنی ـمعصومان(ع) ـ رفت که “الراسخون فی العلم” (آل عمران۷) هستند. به عبارت دیگر، وظیفه و مسئولیت روشنگری و بیان مقصود آیات قرآن به حجت های الهی واگذار شده است. (حدیث ثقلین، مستدرک حاکم، ج ۳ ، ص ۱۴۸، طبع داردالمعرفه، بیروت)
۱ ـ آیاتی که ضرورت وجود حجت الهی را در زمین بیان می کنند.
از نظر قرآن کریم، در طول تاریخ زندگی بشر، هیچ گاه زمین از حجت خدا خالی نبوده و خداوند برای هر امتی فردی مناسب را برگزیده تا انسان ها را در راه رسیدن به کمال مطلوب رهنمون باشند؛ چنان که خداوند سبحان فرمود: «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ ۖ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» (به درستی که تو بیم دهنده ای و برای هر جامعه راهنمایی هست. رعد/۷)
پس همواره یک بیم دهنده و هدایتگر در جوامع انسانی حضور دارد که از جانب خدا برگزیده شده است. امام صادق(ع) در تفسیر آیه یاد شده فرمود: «در هر زمانی امامی از خاندان ما وجود دارد که مردم را به آنچه رسول الله آورده (دین اسلام) هدایت می کند». («و فی کل زمان امام منا یهدیهم الی ما جاء به رسول الله (ص) » (مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۳ ، ص ۵)
از مجموع این آیه و روایت، ضرورت وجود حجت الهی به عنوان هدایت گر در هر عصر، به خوبی فهمیده می شود.
دلیل دیگر بر ضرورت وجود امام معصوم در جامعه این است که قرآن مبین و مفسر لازم دارد و به جز امام معصوم کسی به تمام معانی و خصوصیات آیات قرآن از محکمات و متشابهات آگاه نیست. پس به حکم عقل قطعی پس از رسول، امام معصوم لازم است. (بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیرقران، ج ۳، ص ۳۹، توضیح آیه ی ۴۴ ،نحل)
امامان معصوم(ع) مایه آرامش و امنیت هستی و واسطه فیض الهی هستند و نعمات و برکات خداوند متعال به واسطه آنها و به یمن حضورشان به انسان ها داده می شود، که اگر لحظه ای برکت وجودشان نباشد، زمین اهلش را فرو می برد. (در بحارالانوار، به مقوله ای لزوم وجود همیشگی رهبر آسمانی بر می خوریم. (مجلسی بحارالانوار، ج ۲۳ ، ص ۵۶))
اما این که مصداق این امام معصوم کیست و چه هویتی دارد،روایات فراوانی وارد شده که بیان می دارند این فرد امام مهدی(ع) فرزند امام حسن عسکری(ع) است و … . ( ر.ک: صافی، لطف الله، منتخب الاثر؛ طبرسی نوری، میرزا حسین، النجم الثاقب؛ مجلسی بحارالانوار)
۲ـ آیاتی که بشارت به حکومت صالحان و مومنان بر روی زمین می دهد:
براساس ده ها آیه از قرآن کریم موضوع ظهور حضرت مهدی(عج) قابل استناد است. تمرکز غالب این آیات بر بشارت به بندگان صالح و مستضعف برای بازستادن حق خود و رسیدن به قدرت و ایجاد یک حکومت واحد جهانی مبتنی بر حق و عدل و غلبه اسلام بر تمامی مکاتب و ادیان است. قرآن کریم از یک سو بیان می کند این بشارت در بعضی کتب آسمانی دیگر هم آمده است: «و همانا در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم که زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد». («وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ» ، انبیاء /۱۵۰)
از سوی دیگر این بشارت را به اراده خداوند استناد می دهد: «و خواستیم بر مستضعفان روی زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان گردانیم»(قصص/۵) این آیات بشارت به ظهور می دهند که در تفسیر آنها روایات زیادی وجود دارد.
در آیه ای دیگر خداوند حکومت و جانشینی مومنان و صالحان را به عنوان «وعده ی الهی» بر بندگان با ایمان خود بیان می کند و امنیت و آرامش را مژده می دهد: «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این زمین جانشین (خود) قرار دهد و آن دینی را که بر ایشان پسندیده است، به سودشان مستقر کند و بیمشان را به امنیت مبدل گرداند تا مرا عبادت کنند و … ». (نور ۵۵)
روایات معصومان (ع) این آیه را بر حضرت حجت ولی عصر (عج) و اصحاب او منطبق نموده اند. (رک: فرزی، محمدعلی، امید سبز، ص ۳۴)
آیات متعددی در شان امام مهدی(عج) هست که امامان معصوم (ع) تفسیر، تاویل و تطبیق این آیات را بر وجود مقدس امام زمان(عج) و حکومت جهانی آن عدالت گستر بیان نموده اند. در زمینه ظهور و قیام آن حضرت و جامعه آرمانى مهدوى، مى توان توصیفات و اشارات زیر را از قرآن به دست آورد:
۱٫ غلبه نهایى حقّ بر باطل و شکست جبهه کفر و فساد و نفاق(۱۲)؛
۲٫ جانشینى و خلافت مستضعفان بر روى زمین و حاکمیت صالحان و نیکان(۱۳)؛
۳٫ گسترش و فراگیرى دین حقّ در برههاى خاص از زمان(۱۴) ؛
۴٫ از آن روز موعود، تحت عناوین ایام اللّه(۱۵)، وقت معلوم(۱۶)، روز نصرت و پیروزى(۱۷) و طلوع فجر و سلامتى(۱۸) و… یاد شده است ؛
۵٫ در آیاتى از آن حضرت با نامهاى نعمت باطنى(۱۹)، بقیة اللّه(۲۰)، کلمه باقیه(۲۱)، اولى الامر(۲۲) ؛ مهتدون(۲۳) (مهدى) ؛ اقامه کننده نماز(۲۴)، مضطرّ(۲۵)، جنب اللَّه(۲۶)، حزب اللَّه(۲۷)، فجر(۲۸)، «نهار اذا تجلى»(۲۹) و… نام برده است.
۶٫ خداوند، [با مهدى موعود]، نور خود را کامل مىکند(۳۰) ؛
۷٫ در آن عصر، زمین بعد از مرگش، زنده مىشود(۳۱) ؛
۸٫ او منصور از جانب خدا و انتقام گیرنده از دشمنان است(۳۲) ؛
۹٫ زمین، به نور پروردگار، روشن خواهد شد(۳۳) ؛
۱۰٫ در روز پیروزى، ایمان آوردن کافران، سودى به حالشان نخواهد داشت(۳۴) ؛
۱۱٫ هر چه در روى زمین است، تسلیم و مطاع او خواهند شد(۳۵) ؛
۱۲٫ حضرت مهدى «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» است(۳۶) ؛
۱۳٫ او تأمین کننده امنیت و آرامش در روى زمین است(۳۷).
برای توضیح بیشتر به چند آیه به طور خلاصه اشاره می شود:
:خداوند در آیه ۵۵ سوره نور می فرماید: «وَعَدَاللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّنَّهُمْ فی الاَرْضِ کَما اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الِّذی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَاٌولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»؛« [خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند وعده داده که آنها را به یقین خلیفه روی زمین کند، آن گونه که پیشینیان آنها را خلافت (روی زمین) بخشید، و دین و آیینی را که برای آنها پسندیده است پا برجا و ریشه دار سازد، و بیم و ترس آنها را به آرامش و امنّیت مبدّل کند، آن چنان میشود که تنها مرا می پرستند، و چیزی را شریک من نخواهند کرد، و کسانی که بعد از آن کافر شوند آنها فاسقند]» . در این آیه با صراحت به مؤمنان صالح بشارت داده شده است که سرانجام حکومت روی زمین را در دست خواهند گرفت، و دین اسلام فراگیر خواهد شد، و ناامنی ها و وحشت ها به آرامش و امنّیت مبدّل می گردد، شرک از سراسر جهان برچیده می شود، و بندگان خدا با آزادی به پرستش خدای یگانه ادامه می دهند، و نسبت به همگان اتمام حجت می شود، به گونه ای که اگر کسی بعد از آن بخواهد راه کفر را بپوید، مقصر و فاسق خواهد بود. (مخصوصاً در بخش آخر آیه دقت کنید). گرچه این امور مهم که مورد وعده الهی بوده است در عصر پیامبر اکرم(ص) و زمانهای بعد از آن در مقیاس نسبتاً وسیعی برای مسلمین جهان تحقق یافت و اسلام که روزی در چنگال دشمنان چنان گرفتار بود که مجال کمترین ظهور و بروزی به آن نمی دادند، و مسلمانان دائماً در ترس و وحشت به سر میبردند، سرانجام نه فقط شبه جزیره عرب، بلکه بخش های عظیمی از جهان را فرا گرفت و دشمنان در تمام جبههها شکست خوردند؛ ولی با این حال حکومت جهانی اسلام که سراسر دنیا را فرا گیرد و شرک و بتپرستی را به کلی ریشه کن سازد، و امنیّت و آرامش و آزادی و توحید خالص را همه جا گسترش دهد، هنوز تحقق نیافته است. پس باید در انتظار تحقق آن بود. این امر مطابق روایت متواتره در عصر قیام مهدی(ع) تحقق خواهد یافت، بنابراین یکی از مصادیق این آیه در عصر پیامبر(ص) و اعصار مقارن آن حاصل شد و شکل وسیع ترش در عصر قیام مهدی(ع) خواهد بود و این دو با هم منافاتی ندارد، و این وعدة در هر دو مرحله باید تحقق یابد. (پیام قرآن ج ۹، حضرت آیت الله مکارم شیرازی).
همچنین در قرآن می فرماید: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّّّ الارْضَ یَرِثُها عِبادیَ الصّالِحُونَ» که مفاد ظاهر آن این است که: «و هر آینه ما در زبور بعد از ذکر نوشتیم که البته بندگان صالح من وارث زمین میگردند». این آیه از بشارت حتمی الهی خبر میدهد که شایستگان و صلحاء، وارث زمین و صاحب آن میشوند و چون در آیات قبل از این آیه از زمین خاصی سخنی به میان نیامده است لذا الف و لام «الأرض»، الف و لام عهد نخواهد بود چون ظاهر این است که مراد تمام زمین است. بنابر این، آیه خبر از روزگاری می دهد که زمین و ادارة آن در همة قاره ها و همة مناطق و معادن آن در اختیار بندگان شایسته خدا درآید، چنانکه در آیات دیگر نیز همین وعده را فرموده است. مانند آیة: : «وَ نُریدَ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتَضْفِوُا فِی الْأَرْضِ وَ َنْجَعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ؛قصص/۵ و اراده کردهایم که بر کسانی که در زمین ضعیف و ذلیل نگه داشته شده اند منت گذارده و آنان را پیشوایان و وارثان زمین گردانیم»و… .
۱۲) ر.ک : اسراء (۱۷)، آیه ۸۱٫
۱۳) قصص (۲۸)، آیه ۵، انبیاء (۲۱)، آیه ۱۰۵٫
۱۴) توبه (۹)، آیه ۲۳٫
۱۵) ر.ک : جاثیه (۴۵)، آیه ۱۴، ابراهیم (۱۴)، آیه ۵٫
۱۶) ر.ک : حجر (۱۵)، آیات ۳۶-۳۸٫
۱۷) عنکبوت (۲۹)، آیه ۱۰٫
۱۸) قدر (۹۷)، آیه ۵۰٫
۱۹) لقمان (۳۱)، آیه ۲۰٫
۲۰) هود (۱۱)، آیه ۸۶٫
۲۱) زخرف (۴۳)، آیه ۲۸٫
۲۲) نساء (۴)، آیه ۵۹٫
۲۳) بقره (۲)، آیه ۹٫
۲۴) حج (۲۲)، آیه ۴۱٫
۲۵) نمل (۲۷)، آیه ۶۲٫
۲۶) زمر (۳۹)، آیه ۵۶٫
۲۷) مجادله (۵۸)، آیه ۲۲٫
۲۸) فجر (۸۹)، آیه ۱٫
۲۹) لیل (۹۲)، آیه ۲٫
۳۰) صف (۶۱)، آیه ۸٫
۳۱) حدید (۵۷)، آیه ۱۷٫
۳۲) شورى (۴۲)، آیه ۴۱٫
۳۳) زمر (۳۹)، آیه ۶۹٫
۳۴) سجده (۳۲)، آیه ۲۹٫
۳۵) آل عمران (۳)، آیه ۸٫
۳۶) نور (۲۴)، آیه ۳۵٫
۳۷) همان، آیه ۵۵٫
۳۸) انبیاء (۲۱)، آیه ۱۰۵٫
۳۹) پرسشها و پاسخها، ص ۱۸۵٫
یادداشت327
توهین و تعظیم
حکومت آمریکا در راستای توهین و توسری بیشتر به دولت یازدهم ، چند شخصیت حقیقی و حقوقی ایرانی دیگر را بر سیاههی بلند تحریمها ی خود علیه مردم و ملت ایران افزود .
بانو افخم سخنگوی وزارت امورخارجهی جمهوری اسلامی که باید گفت در امر « ماستمالی » استاد استادان زمانه میباشند ، فرمودند که این اقدام « سازنده نیست » یعنی : بد ، بد ، بد .
در حالی که ایشان و رییس ایشان آقای ظریف و رییس آقای ظریف یعنی آقای روحانی نیک آگاه اند که این عمل از نظر منافع ملی آمریکا بسیار سازنده است و تا کنون نیز نتایج خوبی دادهاست . حکومت آمریکا ، اطمینان کامل دارد که علیرغم این توهین ها و توسری ها ، دولت یازدهم دست از « طلب » تا رسیدن به وصال « تسلیم کامل » برابر امپریالیسم آمریکا بر نخواهد داشت ؛ گرچه نیک میداند که اینگونه رفتار از دیدگاه منافع ملی مردم و ملت ایران ، بسیار زیانبار و خفتاور است .
حکومت آمریکا باهمین شیوهی تحقیر و توهین ، توانسته است دولت یازدهم را پای میز مذاکره بکشد و در پای میز نگاهدارد . دولت آمریکا موفق شده است که در برابر آزادسازی ماهی چندصد میلیون دلار از میلیاردها دلار داراییهای مسدود شدهی مردم و ملت ایران برای مصارف دولتی ، صنایع هستهای ایران را به حالت ایستا در آورد ، دانشمندان هستهای ما را پراکنده نماید و بذر ناامیدی در دل ایرانیان غیرتمند و میهن دوست بکارد . این ها همه از نتایج گمارده شدن مردان ناکاردیده ، برای انجام کارهای بزرگ است .
پنجشنبه 11 دیماه 1393
هوشنگ طالع
زندگینامه امام حسین (ع) | ||
دومین فرزند برومند حضرت علی و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحی و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی
اسلام (ص ) رسید، به خانه حضرت علی (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسما
او را در پارچه ای سپید (2) (س ) آمد و اسما پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن
گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهای اول یا هفتمین
روز ولادت با سعادتش ، امین وحی الهی ، جبرئیل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر
تو باد ای رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) چون علی برای تو
بسان هارون (5) که به عربی (حسین ) خوانده می شود نام بگذار. (4)برای موسی بن
عمران است ، جز آن که تو خاتم پیغمبران هستی .
و به این ترتیب نام پرعظمت "حسین "
از جانب پروردگار، برای دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ،
فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برای کشت ، و سر آن حضرت را
تراشید و هم وزن موی سر او (6) فرزندش به عنوان عقیقه (7) نقره صدقه
داد. حسین (ع ) و پیامبر (ص )
از ولادت حسین بن علی (ع ) که در
سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد،
مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز می
داشت ، به بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند. سلمان فارسی می گوید: دیدم
که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوی خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو
بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی ،
تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان ، (8) قائم
ایشان (امام زمان "عج ") می باشد. انس بن مالک روایت می
کند: وقتی از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری ،
فرمود:
بارها رسول گرامی حسن (ع ) و حسین
(ع ) را به سینه می فشرد و (9) حسن و حسین را، (10) آنان را می بویید و می بوسید.
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عین حال اعتراف
می کند که : "رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه های خویش نشانده بود و
به سوی ما می آمد، وقتی به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا
دوست (11) داشته ، و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است .
عالی ترین ، صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوی و ملکوتی
بین پیامبر و حسین را می توان در این جمله رسول گرامی اسلام (ص ) خواند که فرمود:
"حسین از من و من از (12) حسینم
حسین (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار
سپری شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقای پروردگار شتافت ،
مدت سی سال با پدر زیست . پدری که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگی
نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدری که در زمان حکومتش
لحظه ای او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند.
در تمام این مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد، و در چند سالی که حضرت
علی (ع ) متصدی خلافت ظاهری شد، حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامی ، مانند
یک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش می کوشید، و در جنگهای "جمل "، "صفین " و
"نهروان " شرکت و به این ترتیب ، از پدرش امیرالمؤمنین (ع ) و دین خدا حمایت کرد و
(13) داشت . حتی گاهی در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می
کرد. در زمان حکومت عمر، امام حسین (ع ) وارد مسجد شد،
خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن می گفت . بلادرنگ از منبر
بالا رفت و فریاد زد: "از منبر (14) پدرم فرود آی ....
امام حسین (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علی (ع )، به
فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع )مامت و رهبری شیعیان به حسن بن علی
(ع )، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که
به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحی
محمدی و ولایت علوی بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتی بنا بر
مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که
با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید، امام حسین (ع ) شریک رنجهای
برادر بود و چون می دانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین معاویه ، در حضور امام
حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویی نسبت به امام حسن (ع ) و پدر
بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوی
معاویه بشکند و سزای ناهنجاریش را به کنارش بگذارد، ولی امام حسن (ع ) او را به
سکوت و خاموشی فراخواند، امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت ، آن گاه امام
حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه (15) برآمد، و با بیانی رسا و کوبنده خاموشش ساخت
. امام حسین (ع ) در زمان معاویه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان
خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و
وصیت حسن بن علی (ع ) امامت و رهبری شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف
خدا مأمور رهبری جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت
اسلام ، بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده ، سخت مشغول تخریب اساس جامعه
اسلامی و قوانین خداوند است ، و از این حکومت پوشالی مخرب به سختی رنج می برد، ولی
نمی توانست دستی فراز آورد و قدرتی فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامی
پایین بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعی مشابه او داشت .
امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش
را آشکار سازد و به سازندگی قدرت بپردازد، پیش از هر جنبش و حرکت مفیدی به قتلش می
رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پیشه ساخت که اگر برمی خاست ، پیش از
اقدام به دسیسه کشته می شد، و از این کشته شدن هیچ نتیجه ای گرفته نمی
شد.
بنابراین تا معاویه زنده بود، چون
برادر زیست و علم مخالفتهای بزرگ نیفراخت ، جز آن که گاهی محیط و حرکات و اعمال
معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم را به آینده نزدیک امیدوار می ساخت که
اقدام مؤثری خواهد نمود. و در تمام طول مدتی که معاویه از مردم برای ولایت عهدی
یزید، بیعت می گرفت ، حسین به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و
ولی عهدی او را نپذیرفت و حتی گاهی (16) سخنانی تند به معاویه گفت و یا نامه ای
کوبنده برای او نوشت . معاویه هم در بیعت گرفتن برای
یزید، به او اصراری نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت
...
قیام حسینی
یزید پس از معاویه بر تخت حکومت
اسلامی تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند،و برای این که سلطنت ناحق و ستمگرانه
اش را تثبیت کند، مصمم شد برای نامداران و شخصیتهای اسلامی پیامی بفرستد و آنان را
به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور، نامه ای به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور
شد که برای من از حسین (ع ) بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم این
خبر را به امام حسین (ع ) رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین
فرمود:
"انا لله و انا الیه راجعون و علی
الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل (17) یزید آن گاه که افرادی چون یزید،
(شراب خوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتی ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند)
بر مسند حکومت اسلامی بنشیند، باید فاتحه اسلام را خواند. (زیرا این گونه زمامدارها
با نیروی اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بین می برند.)
امام حسین (ع ) می دانست اینک که
حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است ، اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانند، لذا
به امر پروردگار، شبانه و مخفی از مدینه به سوی مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه
، همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید، در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت ، و
این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان از امام حسین (ع ) که در مکه بسر می برد دعوت
کردند تا به سوی آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل ، پسر
عموی خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفی را از نزدیک ببیند و
برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه ای روبرو شد، هزاران
نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند، و مسلم هم نامه ای به امام حسین (ع
) نگاشت و حرکت فوری امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به
خوبی می شناخت ، و بی وفایی و بی دینی شان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود
و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد، و لیکن برای اتمام
حجت و اجرای اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوی کوفه حرکت کند.
با این حال تا هشتم ذی حجه ، یعنی
روزی که همه مردم مکه عازم رفتن به "منی " بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود
با عجله تمام می خواست خود را به مکه (18) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنین
روزی با اهل بیت و یاران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه
خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت ، یزید را به رسمیت
نشناخته و با او بیعت نکرده ، بلکه علیه او قیام کرده است .
یزید که حرکت مسلم را به سوی کوفه
دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود، ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران
یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنی امیه بود) به کوفه فرستاد. ابن زیاد از ضعف
ایمان و دورویی و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید ارعاب ، آنان را از دور و
بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهایی با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت ، و پس
از جنگی دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهید شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زیاد
جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت ، و کار به
جایی رسید که عده ای از همان کسانی که برای امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح
جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش
برسانند.
امام حسین (ع ) از همان شبی که از
مدینه بیرون آمد، و در تمام مدتی که در مکه اقامت گزید، و در طول راه مکه به کربلا،
تا هنگام شهادت ، گاهی به اشاره ، گاهی به اعلان می داشت که : "مقصود من از حرکت ،
رسوا ساختن حکومت ضد اسلامی یزید و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهی از منکر و
ایستادگی در برابر ظلم و ستمگری است و جز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدی هدفی
ندارم .
و این مأموریتی بود که خداوند به او
واگذار نموده بود، حتی اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیری خانواده اش
اتمام پذیرد. رسول گرامی (ص ) و امیرمؤمنان (ع) و حسن بن علی (ع ) پیشوایان پیشین
اسلام ، شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتی در هنگام ولادت امام
حسین (ع )، و خود امام حسین (ع ) به (19) رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر
داده بود.
علم امامت می دانست که آخر این سفر
به شهادتش می انجامد، ولی او کسی نبود که در برابر دستور آسمانی و فرمان خدا برای
جان خود ارزشی قائل باشد، یا از اسارت خانواده اش واهمه ای به دل راه دهد. او آن
کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدی خدا بر او باد)
.
خبر "شهادت حسین (ع ) در کربلا" به
قدری در اجتماع اسلامی مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع
بودند. چون جسته و گریخته ، از رسول الله (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن
علی (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدینسان حرکت امام حسین (ع ) با آن
درگیریها و ناراحتیها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. بویژه که خود
در طول راه می فرمود: "من کان باذلا فینا مهجته (20) و موطنا علی لقاء الله نفسه
فلیرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان
خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بیاید. و لذا در بعضی از دوستان
این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند.
غافل از این که فرزند علی بن ابی
طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر، و از دیگران به وظیفه خویش آگاهتر است و هرگز از
آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشید.
باری امام حسین (ع ) با همه این
افکار و نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد، و کوچکترین خللی
در تصمیمش راه نیافت .
سرانجام ، رفت ، و شهادت را دریافت
. نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستاره ای درخشان در افق اسلام
بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهایشان شنهای گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا
جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقی مانده بسترهای گناه آلود خاندان امیه ) جانشین
رسول خدا نیست ، و اساسا اسلام از بنی امیه و بنی امیه از اسلام جداست . از همان
اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شیعیانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج
می گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را، سالروز قیام و شهادتش را با سیاه
پوشی و عزاداری محترم می شمارند، و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار
ابراز می دارند. پیشوایان مآل اندیش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده
داشتن آن عنایتی خاص داشتند.
راستی هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند، و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوترانیهای او و عمالش را می شنیدند، چقدر از اسلام متنفر می شدند، زیرا اسلامی که خلیفه پیغمبرش یزید باشد، به راستی نیز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنیدیم و خواندیم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید، هماره و همه جا دهان گشودند و فریاد زدند، و پرده زیبای فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنی امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه ای که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینی را تکمیل کرد، طوفانی در جانها برانگیختند، چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستی و رذالت و دناءت گردید و همه آرزوهای طلایی و شیطانیش چون نقش بر آب گشت . نگرشی ژرف می خواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت . غیر از این که خود به زیارت مرقدش
می شتافتند و عزایش را بر پا می داشتند، در فضیلت عزاداری و محزون بودن برای آن
بزرگوار، گفتارهای متعددی ایراد فرموده اند. ابوعماره گوید: "روزی به حضور امام ششم
صادق آل محمد (ع ) رسیدم ، فرمود اشعاری در سوگواری حسین برای ما بخوان . وقتی شروع
به خواندن نمودم صدای گریه حضرت برخاست ، من می خواندم و آن عزیز می گریست ، چندان
که صدای گریه از خانه برخاست .
بعد از آن که اشعار را تمام کردم ،
امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام (21) حسین (ع ) مطالبی
بیان فرمود و نیز از آن جناب است که فرمود: "گریستن و بی تابی کردن در هیچ مصیبتی
شایسته (22) نیست مگر در مصیبت حسین بن علی ، که ثواب و جزایی گرانمایه دارد.
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به
محمد بن مسلم که یکی از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به شیعیان ما بگویید که به زیارت
مرقد حسین بروند، زیرا بر هر شخص باایمانی که (23) به امامت ما معترف است ، زیارت
قبر اباعبدالله لازم می باشد.
امام صادق (ع ) می فرماید: "ان
زیارة الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال . (24) همانا زیارت حسین (ع ) از
هر عمل پسندیده ای ارزش و فضیلتش بیشتر است .
زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه
بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گویی روح را به سوی
ملکوت خوبیها و پاکدامنیها و فداکاریها پرواز می دهد. هر چند عزاداری و گریه بر
مصایب حسین بن علی (ع )، و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و
حماسه ساز کربلایش ارزش و معیاری والا دارد، لکن باید دانست که نباید تنها به این
زیارتها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد، بلکه همه این تظاهرات ، فلسفه دین داری
، فداکاری و حمایت از قوانین آسمانی را به ما گوشزد می نماید، و هدف هم جز این نیست
، و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینی آموختن انسانیت و خالی بودن دل از هر چه غیر از
خداست می باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم ، هدف مقدس حسینی به
فراموشی می گراید. اخلاق و رفتار امام حسین (ع )
با نگاهی اجمالی به 56سال زندگی
سراسر خداخواهی و خداجویی حسین (ع )، درمی یابیم که هماره وقت او به پاکدامنی و
بندگی و نشر رسالت احمدی و مفاهیم عمیقی والاتر از درک و دید ما گذشته است . اکنون
مروری کوتاه به زوایای زندگانی آن عزیز، که پیش روی ما است :
جنابش به نماز و نیایش با پروردگار
و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیاری و حتی در آخرین شب (25) داشت . گاهی
در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت .
زندگی دست از نیاز و دعا برنداشت ،
و خوانده ایم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خدای خویش به خلوت بنشیند. و
فرمود: "خدا می داند که من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعای زیاد و استغفار را دوست
دارم (27) حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار
کرد.
ابن اثیر در کتاب "اسد الغابة " می
نویسد: "کان الحسین رضی الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و
افعال (28) الخیر جمیعها. حسین (ع ) بسیار روزه می گرفت و نماز می گزارد و به حج می
رفت و صدقه می داد و همه کارهای پسندیده را انجام می داد.
شخصیت حسین بن علی (ع ) آنچنان
بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتی با برادرش امام مجتبی (ع ) پیاده به کعبه
می رفتند، همه بزرگان و شخصیتهای اسلامی به (29) احترامشان از مرکب پیاده شده ،
همراه آنان راه می پیمودند.
احترامی که جامعه برای حسین (ع )
قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگی می کرد - از مردم و معاشرتشان کناره
نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع
برخوردار بود، و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و یاور
مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه کاخهای مجلل داشت و
نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی
بستند، و حرم رسول الله (ص ) را برای او خلوت نمی کردند... این روایت یک نمونه از
اخلاق اجتماعی اوست ، بخوانیم :
روزی از محلی عبور می فرمود، عده ای
از فقرا بر عباهای پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره های خشکی می خوردند، امام
حسین (ع ) می گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه
بیان داشت : "ان الله لا یحب المتکبرین "، خداوند متکبران را دوست نمی دارد.
(30) پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت
مرا اجابت کنید.
آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و
همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدین ترتیب پذیرایی گرمی (31) هر چه
در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند، از آنان به عمل آمد، و نیز درس تواضع و
انسان دوستی را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعی می گوید:
"چون حسین بن علی (ع ) به شهادت رسید، بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند، علتش
را از امام زین العابدین (ع ) پرسیدند، فرمود این پینه ها اثر کیسه های غذایی است
که پدرم شبها به دوش می کشید و به خانه (32) زنهای شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا
می رسانید. علائلی در کتاب "سمو المعنی " می
نویسد:
"ما در تاریخ انسان به مردان بزرگی
برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتی عظمت و بزرگی خویش را جهان گیر ساخته
اند، یکی در شجاعت ، دیگری در زهد، آن دیگری در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگی امام
حسین (ع ) حجم عظیمی است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ
است ، گویا او جامع همه (33) والاییها و فرازمندیها است .
آری ، مردی که وارث بی کرانگی
نبوت محمدی است ، مردی که وارث عظمت عدل و مروت پدری چون حضرت علی (ع ) است و وارث
جلال و درخشندگی فضیلت مادری چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والای
عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلتهای خدایی نباشد. درود ما بر او باد که باید او را
سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .
امام حسین (ع ) و حکایت زیستن و
شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه یک بزرگ مرد تاریخ را برای ما
مجسم می سازد، بلکه او با همه خویشتن ، آیینه تمام نمای فضیلتها، بزرگ منشیها،
فداکاریها، جان بازیها، خداخواهیها وخداجوییها می باشد، او به تنهایی می تواند جان
را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنویت و
فضیلتهای انسان را ارجمند نمود. |