میراث فرهنگی وگردو غبار فراموشی
گردو غبارفراموشی پیشینه تاریخ این سرزمین را با قدمتی به درازی تاریخ فراگرفته است.سودای لقمه نان چربی که با قطع شاهرگ حیاتی میراث فرهنگی به راه افتاده است مدتهاست که غارتگران به مواریث کهن را به خود مشغول کرده است.زیبایی ها و رازهای نهفته از دل آثار بیرون کشیده شدند.این ویرانی ها نشان می دهند که از روزهایی که استناد به پیشینه تاریخ و تمدن برای هویت بخشی به جامعه و مردم مستقردرآن بهره گرفته می شد فاصله وافر گرفته شده است.گویی دوست دارآثار تاریخی بودن موستجب توبیخ وجرم و تکفیر شده است. هراثری که سمبل هویت تاریخی و نمادافتخار و غرور،بلندپایگی و عزت بشمار می رفت درمسیر سراشیبی واقع شد.نیاکانمان که برای مان ارزشمند بودند و دست نبشته ها و کتیبه هایشان ،چون نشان و معرفت از نوع اندیشه نگاری و طرز تفکر ،آئین و سنت ها و باورها داشتند ارزشمند تر نمود یافته بودند همه ی نماد های این نمود ،نمای خود را از دست داده است.برتلاش گذشتگان غبار غفلت و فراموشی،سنگینی وحشتزایی دارد.بقعه بردسکین نیز یکی از این مظلومیت های آثارتاریخی این سرزمین است.مقبره عبدل آباد در روستایی با همین عنوان در 22 کیلومترى جنوب شرقى شهر بردسکن واقع شده و به مسجد و گنبد عبدل نیز مشهور است.ساختمان مقبره که به صورت یک چهارطاقى به ارتفاع قریب به ده متر است، داراى گنبدى مدور به قطر 5 و ارتفاع قریب به 5 متر است که در جانب جنوب آن روزنهاى جهت نورگیرى دارد. فضاى داخلى بنا مخصوصاً در قسمت داخل گنبد و بخشهاى بالاى دیوارهاى داخلى، گچبرىهاى ساده بوده که متاسّفانه از بین رفته است. این بنا که از دورة ایلخانى به جا مانده، به قرن پنجم هجرى هم نسبت مىدهند، هر چند سبک معمارى آن بیشتر به بناهاى قرن هشتم به بعد، خصوصاً دورة تیموریان شبیهتر است.در مجاورت بقعه خرابههاى کهن سال عبدل آباد که به عمارت اشرافى معروف است، دیده مىشود.این مقبره به شماره 10908 و در تاریخ 27/11/1382 به ثبت رسیده است.
در این جا مصاحبه ای جالب گوری خان را آورده ایم که وی به سوالات در مورد کینگ خان این چنین جواب میدهد :
- آیا ناراحت نمی شود که هر جا می رود عده زیادی از مردم دورش حلقه می زنند ؟
گوری خان : این سئوال خنده آور است .چون شاهرخ ،عاشق این است که جلب توجه کند و همیشه در اوج باشد. او به عشق اینکه در تمام دنیا سرشناس بشود و مردم برای گرفتن امضاء از وی صف می کشند، بازیگر شده. او از علاقه مردم نه تنها ناراحت می شود بلکه به آنها عادت کرده و می ترسد از روزی که دیگر هیچ کس او را نشناسد.
- کارهای مورد علاقه او چیست؟
بعد از آشنایی با کاجول و صمیمی شدن با او یاد گرفت که با کتاب دوست باشد .چون کاجول عاشق کتاب خواندن است و شاهرخ را هم وادار کرد تا کتاب بخواند و حالا مطالعه کردن یکی از کارهای مورد علاقه او شده. شاهرخ حافظه ای فوق العاده قوی دارد و در دانشگاه همه او را به عنوان مغز کالج می شناختند .
- از اولین روز آشنایی با شاهرخ بگو .
برای اولین بار ،با هم در یک جشن تولد آشنا شدیم . او با سر و وضعی عجیب به مجلس جشن آمده بود و همین امر باعث شد ناخودآگاه توجهم به او جلب شود .معمولا چون در اینگونه مراسم اکثر میهمانها دختر و پسر هستند همه سعی می کنند با بهترین و شیک ترین سر و وضع شرکت کنند اما شاهرخ بدترین وضع را داشت . او خیلی مسخره به نظر می رسید .یک پسر لاغر و سیاه با موهایی مثل خرس و بلوزی قرمز و شلواری سورمه یی رنگ. اول فکر کردم از نظر اخلاق مشکل دارد . ولی وقتی به حرکاتش دقت کردم فهمیدم از تمام پسرهای حاضر در جمع باهوش تر است . من محو سرو وضع عجیب او شده بودم و وقتی به خودم آمدم فهمیدم او هم متوجه من شده است. البته بعدها فهمیدم او هم از مدل موی من تعجب کرده است .
- خاطره ای از روز ازدواجتان برایم تعریف کن .
در روز عروسی استرس عجیبی گرفته بودم . می ترسیدم مراسم به هم بخورد به شاهرخ سفارش کرده بودم که کاری نکند که پدر و مادرم عصبانی شوند ، در لحظه ای که همه منتظر بودیم تا شاهرخ به دنبالم بیاید ،ناگهان دیدیم او خرطوم یک فیل را گرفته و به سمت من می آید . با دیدن فیل همه به وجد آمدند و خیلی ها تعجب کردند ، پدرم خیلی عصبانی شد و من جا خوردم و شاهرخ نزد من آمد و گفت : ((همانطور که دوست داشتی تو اولین دختری هستی که با فیل به خانه بخت می روی ، او واقعا آدم عجیبی است .یک عاشق دیوانه!))
پدر من مرد خیلی متعصبی بود که هیچ کس جرات نمی کرد حتی به او سلام بدهد ، اما شاهرخ این را نمی فهمید و معتقد بود هر آدمی قلبی در سینه دارد که گاهی می خواهد به زور غرور آن را مخفی کند. او هیچ وقت دست از شوخی کردن با پدرم برنداشت ،حتی در شب عروسی وقتی پدرم دست او را در دست من گذاشت ، شاهرخ به جای تشکر کردن در گوشش گفت:دیدی آقا ، بالاخره من برنده شدم ! و عجیب بود که برای اولین بار پدرم در آن لحظه خندید!
MdR
پیشنهاد:
من موسی(ع) را دوست دارم
من عیسی(ع) را دوست دارم
من محمد(ص) را دوست دارم
این آموزه های دین اسلام است
بیایید فقط و فقط چهار جمله موجود در پوستر بالا را بصورت های زیر تولید و در فضای مجازی منتشر کنیم:
1- پوستر و طراحی رایانه ای
2- پوستر بالا را چاپ کرده و با در دست داشتن آن از خود یا دوستان خود عکس گرفته و آنرا در اینترنت، وایبر و... منتشر کنید.
3- این چهار جمله را به زبانی که خودتان بلد هستید مانند: فارسی، لری، کردی، ترکی، انگلیسی یا هر زبان و لهجه محلی دیگر، بگویید، از خود فیلم گرفته و آن را در فضای مجازی منتشر کنید.
نمونه آپارات تهیه شده را اینجا ببینید...
http://brfmf.mihanblog.com/post/478
اگر می خواهید از آخرین خبرهای مد اطلاع داشته باشید در پاییز و زمستان امسال صورتی کم رنگ مد شده است.
در حال حاضر ما در ماه اکتبر هستیم و این ماه جهانی مبارزه با سرطان سینه می باشد. در بیشتر کشورها خانم ها برای پشتیبانی با کمپین مبارزه با سرطان سینه صورتی می پوشند.
حتی خیلی از سالن های ورزش از خانم ها می خواهند که در این ماه با لباس ورزش صورتی به ورزشگاه بیایند.
از طرف دیگر هم بدون هیچ ارتباطی با این مسئله دیزاینرها تصمیم گرفته اند که رنگ صورتی رنگ سال باشد از لباس و پالتو گرفته تا کیف و کفش. به همین خاطر من هم تصمیم گرفتم که چندتا عکس برایتان بگذارم.
❤یه روز بابام یه گلدون با گلش خرید آورد گذاشت رو تاقچه،آقا من سه روز بهش آب میدادم.
روز سوم وقتی از سر کار اومد،گلدونو برداشت،یه سینی با چاقو برداشت شروع کرد به قاچ کردن گلدون.....
اونجا بود که ماتازه فهمیدیم آناناس چیه!!!!!
برگرفته از واقعیت هایه دهه شصت.....
❤ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﺍﺑﺘﺪﺍﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ
ﻭﺍﻳﻤﻴﺴﺎﺩﻳﻢ ﺗﻮ ﺻﻒ ﺑﻌﺪ ﻧﺎﻇﻤﻤﻮﻥ ﻣﻴﻮﻣﺪ ﻣﻲ ﮔﻔﺖ :
ﻳﻪ ﺟﻮﺭﻱ ﺑﮕﻴﺪ ﻣﺮﮒ ﺑﺮ ﺍﻣﺮﻳﻜﺎ ﺗﺎ ﺻﺪﺍﺗﻮﻥ ﺑﺮﺳﻪ ﺍﻣﺮﻳﻜﺎ !
ﻣﺎ ﻫﻢ ﺍﺑﻠﻪ ؛
ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺍﻣﺮﻳﻜﺎ ﻛﻮﭼﻪ ﺑﻐﻠﻴﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺟﻴﮕﺮ ﺩﺍﺩ ﻣﻴﺰﺩﻳﻢ .... ﮐﻪ
ﺟﯿﮕﺮﻣﻮﻥ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯿﺸﺪ ...
ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﻋﻤﻪ ﻧﺎﻇﻢ ﺳﻼﻡ ﻋﺮﺽ ﻣﯿﮑﻨﻢ
❤اون سری روانشناسه میگف:برای کنترل عصبانیت تا30بشمرید .
خداییش به من که خوب جواب داد
یه بار وسط دعوا منو از 2طرف گرفته بودن منم برای کنترل خودم شروع کردم به شمردن....1....2...3....
.
.
.
.
.
.
.
هیچی دگ همه+طرف دعوا
فک کردن الان میخوام چیکار کنم ...فرار کردن:)
❤(._.) (‘_’ ) (._.)
(._.) ( ‘_’) (._.)
(._.) (•_•) (._.)
من...
امروز...
سر جلسه ی امتحان ترم...
ریاضی...
نکبتا هیچ کدومم نمیرسونن ک:(
❤یک دختره دعوتم کرد گروهش
اسم گروه این بود:
چت=حذف . متن=حذف . جوک=حذف . عکس=حذف
بعد از مدتی نوشتم:
چیکار کنیم اینجا پس..؟؟؟؟
اول حذفم کرد
بعد تو v گفت:
این گروه رو درست کردم فقط برای آرامش و سکوت..
سهراب ناموسا قایقت جا داره داداش؟؟
.
.
.
.
نظر=تشویق
❤ ﺗﻮ ﻣﺤﻠﻤﻮﻥ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﭘﺎﺭﮎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺟﺎﺗﻮﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻮﺩﮎ ﻋﻘﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ :خط ﺧﻄﯿﺶ ﮐﻦ! ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ :خاک برمخت.ﮐﻮﺩﮎ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ:ﺍﻟﺤﺴﻮﺩ، ﻻﯾﺴﻮﺩ،لامرض!هیچى دیگه ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮﺑﻮﺩﻥ که یهوﺧﺮ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﯾﻪ ﻟﮕﺪﺑﻬﺶ ﺯﺩﺻﺪﺍﺵ ﺩﺭﺍﻭﻣد همه با هم فرارکردیم
❤تو خیابون پشت پا انداختم واسه دوست دخترم
با کله رفت تو جوب با سر وکله خونی بلند شده میگه: عزیزم اشکالی نداره تقصیره خودم بود باز قهر نکرد |||:
گرفتاری شدیم توروقراانااا
.
.
.
.
.
.
.
.
این ولنتاین هم دردسری شده ها دوستان می دونید
❤
سرنوشت کارتون هایی که دیدیم چی شد؟؟؟
.
.
.
.
.
آلیس شوهر کرده دو تا بچه داره یه زندگی حقیر توی یه آپارتمان 50متری :
ای کیوسان کراکی شده مخش تعطیله تعطیله !!!!
جیمبو از رده خارج شده فروختنش به ایران ایر
خانواده ی دکتر ارنست همسایه مونن هر سه تا بچش رفتن خارج همسر دکتر خیلی مریضه
پول دارو ندارن بدن
دالتون ها آزاد شدن تو کار صادرات و وارداتن خدارو شکر وضع شون خوبه
لوک خوش شانس طی یک بد شانسی اشتباهی تو یه صحنه قتل دستگیر شد الان تو زندونه
پت و مت هم دکتر ای مهندسی عمران گرفتن الان جزو هییت علمی دانشگاه ازاد تهرانن