ﻣﻦ ﺷﺎﺭﻟﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ…
ﻣﻦ کودک بی پناه ﻏﺰﻩ ام،
من اشکهای مادران فلسطین در کنار پیکر فرزندم،
ﻣﻦ ﺯﺧﻢ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺧﻮﻧﯿﻦ میانمارم،
من مسلمان ستمدیده و رنج کشیده ی افغانم،
من قدمگاه پیامبران خدا ﺯﯾﺮ ﭼﮑﻤﻪﯼ دیکتاتور ﻣﺼﺮ ام،
ﻣﻦ ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﺖ از دست رفته ی دختران عراق با نگاه هرزه داعشم،
ﻣﻦ صدای خُرد شدن استخوان ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎﯼ ﻣﺮﮐﺰﯼﺍﻡ،
ﻣﻦ ﺳﻮﺭﯾﻪﯼ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ در دست گرگهای تکفیرم،
ﻣﻦ ﺷﺎﺭﻟﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ…
من شیعه مظلوم در سیاهچال آل خلیفه ی بحرین ام،
من فریاد خفه شده مردان و زنان اهل سنت عربستان ام،
من دستهای بسته مسلمان اردن ام،
من شارلی نیستم…
من انسانیت به خروش آمده در یمن ام،
من نهال برخاسته در کنار خونهای مسلمانان تونس ام،
من شارلی نیستم…
ﻣﻦ از نگاه شما ﺁﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭﻣﯽ ﻫﺴﺘﻢ،
ﮐﻪ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻧﺶ ﻫﯿﭻ ﺷﻤﻌﯽ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ،
ﻫﯿﭻ ﮐﻤﭙﯿﻨﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ…
ﻫﯿﭻ ﺍﺷﮑﯽ ﻭﻟﻮ ﺭﯾﺎﮐﺎﺭﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﮔﻮﻧﻪﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎهان و وزیران ﻧﻤﯽﻟﻐﺰﺍﻧﺪ…
ﻣﻦ ﺷﺎﺭﻟﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ …
ﻣﻦ ﻧﯿﻢ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﮐﻮﺩﮎ مسلمان ﻋﺮﺍﻗﯽ و سوری ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺳﻮﺀ ﺗﻐﺬﯾﻪﺍﻡ…
ﻣﻦ ﺷﺎﺭﻟﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ…
ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯾﮑﺎﺗﻮﺭ ﻫﯿﭻ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﺭﺍ ﻧﮑﺸﯿﺪﻩﺍﻡ و نمی کشم…
من مقدّسات را به سخره نگرفته و نمی گیرم…
من به منطق و استدلال های محکم خود نمی نازم،
من به عشقی که سرتاپای مرا فراگرفته است مُفتخرم…
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﺘﻨﺎﻗﺾ ﻭ ﺭﯾﺎﮐﺎﺭﺍﻧﻪﯼ ﺷﻤﺎ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭم،
من ﺷﺎﺭﻟﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ…
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﺎﺭﻟﯽ ﻭ ﻫﻤﻪﯼ ﺁﻥﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﻣﻀﺤﮏ ﺍﺷﮏﻫﺎﯼ ﻣﺼﻠﺤﺘﯽ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ…
من از شما و آن دستان نجسی که باب اهانت به مقدّسات را باز کردند بیزارم…
ﻣﻦ ﻫﻤﻪﯼ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﺧﺎﻟﺖﻫﺎﯼ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻭ ﻏﯿﺮﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻤﺪﻥﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺳﯿﺎﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪﺍﻧﺪ…
ﻧﻪ…ﻣﻦ ﺷﺎﺭﻟﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ…
من کاریکاتور نمی کشم…خون دل می خورم و اشکی که از گوشه چشمم برای مظلومیت رسول خدا(ص) جاری است….
«اللّهُ یَستَهزِءُ بِهِم وَ یَمدّهُم فی طَغیانِهِم یَعمَهُوُن»
برگرفته از:بچه های قلم