یک شب بیاور شمع و روشن کن اتاقم را
شب های بی انگیزه ی بی اتّفاقم را
یک شب بیا با هر چه گرما در بغل داری
از یک جنون آتش مهیا کن اتاقم را
تو بادی و من برگ؛سرگردانی خوبی ست
اما اگر جدی بگیری اشتیاقم را
اصلا بیا با اتّفاقی تازه روشن کن
شب های بعد از رفتنت بی اتّفاقم را
اصلا گلوی گازها را باز بگذار و
با آتش سیگار روشن کن اتاقم را...
*مهدی فرجی/زیر چتر تو باران می آید / انتشارات شانی