خوراکیهایی که بعد از ورزش سم هستند
کم کردن وزن، چیزی است که بسیاری از افراد چاق به دنبال آن هستند و راههای مختلفی را نیز امتحان میکنند که در برخی از آنها شکستهای بدی را نیز متحمل میشوند.
ورزش یکی از راههایی است که به شما کمک میکند تا بتوانید به سرعت وزن خودتان را کاهش دهید اما در کنار آن، تغذیه نیز نقشی اساسی را ایفا میکند. بسیاری از افرادی که نمیتوانند از راه ورزش کردن خودشان را لاغر کنند، معمولا در تغذیه مشکلاتی دارند. در اینجا تعدادی از بدترین خوراکیها برای زمان بعد از ورزش را برای شما آوردهایم:
سبزی و میوه همیشه در لیست بهترین خوراکیها قرار داشتهاند و محققان و پزشکان به خوردن آنها توصیه میکنند. با این حال، سبزیها خوراکیهای مناسبی برای بعد از ورزش نیستند چرا که نمیتوانند به متابولیزم بدن کمک کنند و همچنین انرژیهای از دسترفته بدن را بازیابی نمیکنند.
یکی از بدترین خوراکیهای دنیا فستفود است. انواع روغنهای فرآوری شده و چربیهای مضر در این خوراکیها وجود دارد که میتواند به راحتی میزان تراکم چربی در بدن شما را افزایش دهد. مهمترین دلیلی که برای منع خوردن آنها بعد از ورزش ارائه میشود، این است که کالری بسیار بالای هر لقمه از این غذاها ساعتها تلاش شما برای سوزاندن کالری را از بین میبرد.
خوردن تنقلات یکی از تفریحاتی است که بسیاری از جوانان به آن علاقهمند هستند. از جمله محبوبترین تنقلات میتوانیم به چیپس و پفک اشاره کنیم که البته بسیار شور هم هستند. تقریبا تمامی پزشکان بر این عقیدهاند که خوردن تنقلات بعد از ورزش میتواند به عنوان یک سم برای ورزشکاران شناخته شود. این تنقلات سطح پتاسیم را در بدن کاهش داده و خطراتی را برای آن ایجاد میکند.
یکی دیگر از سمهای خوراکی برای افراد چاق، انواع شیرینی و دسر است. خوردن این دسرها و شیرینیها میتواند به راحتی تمام کالری سوختهشده در جریان ورزش را به بدن شما بازگرداند و همچنین به هیچ عنوان برای افراد لاغر هم توصیه نمیشود. شیرینی این دسرها مصنوعی هستند و بیشتر به قلب شما فشار وارد میکنند.
لبنیات از جمله مهمترین خوراکیهایی هستند که بدن انسان به آنها نیاز دارد و البته به استخوانسازی و بسیاری از فعالیتهای بدن نیز کمک میکنند. این درحالی است که بسیاری از پزشکان مصرف لبنیات بعد از ورزش را توصیه نمیکنند چرا که باعث افزایش سطح نمک در بدن میشود و همرده تنقلات شور قرار میگیرد.
منبع:خبرگذاری ایسنا
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
قرقاولی که مشاهده مینمایید طی چندین سال اصلاح نژادو به نژادی بر روی قرقاول گردن حلقه ای چینی در مزرعه پرورش قرقاول غرش بال در ایالت کانزاس امریکا به وجود امده است.هدف اصلاح نژاد ایجاد واریته ای که توانایی پرواز سریعتری داشته وهیجان شکار بیشتر و چالش برانگیز تر شود البته در باشگاههای شکار که کاملا قانونی می باشد. نام واریته آن " تندر کانزاس - K Thunder "تندر، این قرقاول دارای جثه کوچکتر است که رنگ پر پشت بدن آبی با کیفیت دم عالی، تبدیل غذایی خوب با وزن بالغ تا 1200-1000 گرم برای قرقاول نر و 700-800 گرم برای قرقاول مادهاست. وزن سبک تر به پرواز سریعتر و در ارتفاع بالاتر پرنده کمک می کند ، که عامل ایجاد یک شکار چالش انگیز بدون توجه به شرایط است ....
قرقاول ، معرفی واریته کانزاس ، قرقاول تندر کانزاس ، معرفی انواع قرقاول ، معرفی انواع حقیقی یا اصیل ، معرفی قرقاول امریکایی ، مزرعه پرورش قرقاول ، پرورش و نگهداری قرقاول ، زیستگاه قرقاول ، گونه قرقاول برای شکار ، قرقاول اصلاح نژاد شده ، به نژادی قرقاول ،
حضرت معصومه علیها السلام در اول سال 173 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.
پدرش امام هفتم شیعیان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و مادرش حضرت نجمه بود که به علت پاکی و طهارت نفس به او طاهره می گفتند.حضرت معصومه در 28 سالگی و در روز دوازدهم ربیع الثانی سال 201 هجری قمری در قم به شهادت رسید که امروز بارگاه ملکوتی و مرقد مطهرش همچون خورشیدی در قلب شهرستان قم می درخشد و همواره فیض بخش و نورافشان دلها و جانهای تشنه معارف حقانی است.
آن حضرت در واقع بتول دوم و جلوه ای از وجود حضرت زهرا سلام الله علیها بود.در طهارت نفس امتیازی خاص و بسیار والاداشت که امام هشتم برادر تنی آن حضرت او را (که نامش فاطمه بود) معصومه خواند.فرمود: «من زار المعصومة بقم کمن زارنی» : (کسی که حضرت معصومه علیها سلام را در قم زیارت کند مانند آن است که مرا زیارت کرده است).
مقام علم و عرفان او در مرحله ای است که در فرازی از زیارتنامه غیر معروف او چنین می خوانیم: «السلام علیک یا فاطمه بنت موسی بن جعفر و حجته و امینه» : (سلام بر تو ای فاطمه دختر موسی بن جعفر و حجت و امین از جانب موسی بن جعفر).و باز می خوانیم: «السلام علیک ایتها الطاهرة الحمیدة البرة الرشیدة التقیة الرضیة المرضیة»: (سلام بر تو ای بانو پسندیده نیک سرشت، ای بانوی رشد یافته، پاک طینت، پاک روش، شایسته و پسندیده).بدین لحاظ و مقامات عالی معنوی آن بانوست که حضرت رضا علیه السلام در فرازی از زیارتنامه معروفش به ما آموخته که در کنار مرقدش خطاب به او بگوییم: «یا فاطمه اشفعی لی فی الجنة فان لک عندالله شانا من الشان».
(ای فاطمه! در بهشت از من شفاعت کن چرا که تو در پیشگاه خداوند دارای مقامی بس ارجمند و والا هستی).امام صادق علیه السلام سالها قبل از ولادت حضرت معصومه علیها سلام در توصیف قم سخن گفته و آن مکان را حرم خاندان رسالت خوانده بود. آنگاه فرمود: به زودی بانویی از فرزندانم به سوی آن کوچ کند که نامش فاطمه دختر موسی بن جعفر است و با شفاعت او همه شیعیانم وارد بهشت می شوند.
این کتاب مجموعه یادداشت های بیل دربک(نویسنده ای ایرلندی) است(در53 صفحه) که بعد از مرگش(در 30 سالگی)روانه بازار شده و در ایران به دلایل سوگیرانه و مبهم اجازه چاپ آن به مترجم داده نشده و می توان فایل پی دی اف آن را دانلود کرد.یکی از منتقدان(پرفسور گن دوگری) گفته :"اگر این کتاب به جای 2013 ، در سال2003 چاپ شده بود ودر نتیجه اکنون همۀ منتقدان آن را خوانده بودند،امروز بدون شک همۀ ما می توانستیم از دربک به عنوان یکی از خیره کننده ترین نبوغ ها درمیان نویسندگان چند دهۀ اخیر یاد کنیم."خانم رُز رِست گفته:"به زودی جهان درخواهد یافت که این کتاب،مهمترین کتاب دو قرن اخیر است."
شخصیت نویسنده،نشان از سردرگشتگی و تنهایی و خود درگیری او دارد که عنوان یادداشت ها هم همین را بیان می کند.یادداشت بیان روزمرگی هایش است و گوشه ای هم اشاره کرده به بیان پیشنهاد به دختری که دوستش دارد که آن هم کمی غیر معمول می نماید.سم گلن دام که مسوول جمع آوری این یادداشت ها بوده می گوید:اینها تجربه هایی از برخورد یک روح تنها با جماعت،و واکنش های درونی او در میان جمع هستند،تجربه هایی در بلندی های لم یزرع زندگی،برای شادمانه کردن تنهایی.
نمی دونم کی و کجا این کتاب رو دانلود کردم ولی شیفته یادداشت ها شدم و اینکه این آدم واسه خودش زندگی می کرده و کار به کار طرز فکر و حرف های دیگران نداشته.(من این جوری حس کردم).سه بار رشته درسی اش رو عوض کرده.یه جور بلاتکلیف بوده و در برزخی گرفتار.بعضی وقت ها فکر می کنم خودئه منه!
بخش هایی از کتاب:
*تحلیل گذشته به همان اندازه غیر ممکن است که پیشگویی آینده!
*تماشاگر شدن،بهترین و لذت بخش ترین دنبالۀ تنهایی ست؛تنها بودن و تماشا کردن!آنان که تنهایی شان به ایشان مزه کرده است و ازتلخی تنهایی به شیرینی آن رسیده اند،حتماً به واسطۀ شهد تماشا،تنهایی شان را تا اندازه ای دل چسب یافته اند.تنهایِ تماشاگر،یک جور خداست.
*پیچیده نیستم.مگر اینکه از شدت سادگی،پیچیده باشم!
*تو حداقل اگه حالت هم خوب نیست،ولی وقتی که می یای تو جمع،حال بقیه رو خوب می کنی.می خندی،شوخی می کنی،می خندونی.مثل بعضی ها نیستی که وقتی حالشون گرفتس،حال بقیه رو هم می گیرن.
*خلاص شدن از وسوسۀ دانستن،شاید این بهترین مصداق"فرار بزرگ" باشد!
*نمی دانم که احساسی همچون عشق،دروغ است یا حقیت دارد،جعلی ست یا اصلی؛نمی دانم!آنچه که می دانم این است که بهتر است بگذارید این مترسک،سرِ مزرعه باقی بماند.یک روز پایتان(یا دلتان و یا...) خواهد شکست؛ بگذارید این مترسک،سرِ مزرعه باقی بماند!
*من همیشه (یا معمولاً) پس از انجام یک کار،پشیمون می شوم!پس خودم را با این فرمول تسکین می دهم که:"تو هر کاری بکنی،پشیمون میشی.حتی اگه مخالف این کار رو هم انجام می دادی،باز هم پشیمون می شدی.پس:پشیمون نباش!"
*وظیفۀ من این است که به آدم هایی که قصد خودکشی کردن ندارند،نشان بدهم که زندگی چه قدر زیباست.
*کسی چه می داند،شاید زیباترین شعر عاشقانۀ جهان را یک سگ آبی گفته باشد!
*اینکه چیزی به نام"گریه خوشحالی" وجود دارد؟پس چرا چیزی به نام"خندۀ ناراحتی" باید این قدر عجیب و زننده در نظرمان آید؟
*قضاوت کردن دربارۀ انسان های تنبل،به شدت دشوار است.قضاوت کردن دربارۀ هر کسی که انتخاب های محدودتری دارد،دشوارتر خواهد بود.
*دیروز یک نفر از روی کفش من قضاوت کرد که نگاه من به بعضی چیزها و یا آرای من در باب بعضی مسایل،تغییر کرده اند.نمی دانست که کفش کاری که دو سه سال است می پوشیدمش،برایم خیلی تنگ شده بود و آزارم می داد.پس کفش ورزش پدرم را پوشیدم.
*تاریخ به مثابۀ دردی به تخته خوردن و همچون امری تحمیلی-انتزاعی درس های زیادی برای گفتن دارد!
*به آسانی خنده ام می گیرد؛به سختی خوشحال می شوم!
*تمایل همزمان به بودن و نبودن،چیزی جز میل به تماشا نیست:بودن در میان جمع به نحوی که بتوانی آنها را از نزدیک بنگری، و نبودن در میان جمع بدین معنا که از چشم آنان مخفی باشی و نامرئی شوی.
*امروز کنار آنها نشسته بودم؛دیروز با آنان بودم."در کنار یکدیگر نسستن" غیر از "با هم بودن" است.
*گاهی واقعاً خواسته ام،اما خُب، به نظرم رسیده است که واقعیت بر خلاف آن ضرب المثل مشهور است که:"خواستن،توانستن است"خواسته ام؛نتوانسته ام.
*گاهی فکر کرده ام که صحبت کردن با غریبه ها آسان تر است.گاهی با غریبه ها راحت تر هستم.غریبه ها قضاوت نمی کنند.البته که قضاوت می کنند.اصلاً چون نمی شناسندت،خیلی هم زود و سطحی قضاوت می کنند،اما قضاوتشان اهمیت ندارد،چرا که می آیند و می روند،امروز هستند و فردا نیستند.توی اتوبوس هستند،ولی در خیابان نیستند.در خیابان هستند،ولی همراه تو به درون مغازه نمی آیند.
*هر غریبه برای غریبه ای دیگر،همچون شیئی در یک موزه است،جالب هستیم برای هم.همین.چندلحظه می بینیمشان و سپس خیلی راحت می گذاریمشان و می گذریم.
*دانستن اینکه غریب ها زیادند،تحمل غربت را آسان تر می کند.
*وقتی که فهرست حرف هایی که تنها به خودت می توانی بگویی،بلند-بالا شدند،تنهاتر و تنهاتر شده ای.
*سالم ترین تفریح من،سر کار گذاشتن دیگران است.
*فاصله گرفتن ناشی از میل به تنهایی،باعث می شود تا آماری که دیگران از تو دارند،به روز نشود.
*من حتی مذهبی هم نیستم.البته ملحد هم نیستم.هزار بار به هر دو گروه توضیح داده ام که نه آنم و نه این.
*چند سال پیش،جایی برای خودم یادداشت کرده ام:"فعلاً به چهارچیز قائلم:خوردن،خوابیدن،کتاب خواندن و تظاهر کردن.
*تظاهر کردن،تنها کاری است که از دست یک موجود ناشناخته (و ناچار از پذیرش تمدن)بر می آید؛مخصوصاً اگر بخواهد-به هر دلیلی-ناشناخته باقی بماند.
*تنهایی تو را دور می کند و دوری باعث می شود تا دیگران کمتر دربارۀ تو بدانند.
*ظاهر بینی،درست ترین و راست ترین روش روانشناسانه ای است که من می شناسم.
*من جنس آشغال و گرانِ مغازۀ دوم را به جنس اعلا و ارزان مغازۀ بیستم ترجیح می دهم!
*ما آدم های خطرناکی هستیم.می توانیم ساعت ها صحبت کنیم،دربارۀ فلسفه اینجا و الهیات آنجا،فرانسۀ قرن فلان و بغداد قرن بهمان،سیم این ساز و آرشۀ آن ساز و...ما می توانیم ساعت ها دربارۀ بسیاری چیزها سخن بگوییم،اما با همۀ اینها، به واقع موجودات تو خالی ای هستیم!
*درست است که هر کداممان یک مجموعه هستیم،اما به واقع یک مجموعۀ تهی هستیم،مجموعه ای که هیچ عضوی ندارد.حداقل در ریاضیات قبول دارند که مجموعۀ تهی هم مجموعه است.
*معمولاً دوستان خوبی هستیم،صلح طلبیم؛ آن هم بیشتر به این دلیل که ترسو هستیم.
*وسطائیان گفته اند که خفای وجود(و در واقع صرف الوجود)از شدت ظهور اوست.باید تمرین کنیم تا "بودن"کسی یا چیزی،ارزش او یا آن را از یادمان نبرد.
*گویی فقط همین مهم بود،او آنجاست! و من می دانم آنجا کجاست!همین.
*فهمیده ام بعضی کارها هستند که اگر من بخواهم انجامشان بدهم،باید آنها را بدون برنامه ریزی به انجام برسانم.به انجام رسیدن یا نرسیدن بعضی کارهایم،بسته به اتفاقی بودن یا نبودن آنها بوده است.
*گاهی دیوانگی کردن،از عاقلانه ترین کارهای بشر است.آدمی نمی تواند دیوانگی نکند.هر گاه تلاشی برای طرد این بخش از وجودش صورت گرفت،واکنش های نظری و عملی وحشتناکی بروز کردند.پس چه بهتر که این دیوانگی،گاه گاهی باشد و شکل تفنّنی به خود بگیرد،تا شاید ضرری هم متوجه دیگران نشود.
*حتی اگر امتحان را بد داده باشی،باز هم پس از تمام شدنش می گویی:آخیش،راحت شدم!
*فحش مناسبتی،چیزی از قبیل سریال مناسبتی است.یک مناسبت،سبب دادن اینگونه فحش ها می گردد؛البته شاید بتوان گفت که همۀ فحش ها مناسبتی اند؛چه اینکه همۀ دروغ ها مصلحتی!
*بعضی کارها را باید اتفاقی و در لحظه انجام بدهم،وگرنه هیچ وقت انجامشان نخواهم داد.
*پس دردهایم را برای خودم نگه می دارم.شاید تنها چیزهایی هستند که برایم باقی مانده اند.گویی دردها،هویت ها را برمی سازند.درد نداشتن،نبودن است!عرفان نمی گویم.فقط دارم سعی می کنم توضیح بدهم که آنچه که(یا یکی از مهمترین چیزهایی که)ما را از دیگران متمایز می کنند و در نتیجه ما را صاحب هویتی می گردانند،دردهای ما هستند.
*شاید احمقانه ترین کاری که در زندگی ام انجام داده ام این بوده است که یکبار تحت فشار بسیار برای کشف حقیقت،واژۀ "حقیقت" را در یکی از موتورهای جستجوی اینترنت،جستجو کرده ام!
*آدمی مدام در این کار است:ساختن و شکستن.ساختن چیزی که در زمانی لازم است وشکستن آن در زمانی که دیگر لازم نیست.چرا؟چون آن ساخته شد،مطلق پنداشته شد...قاعده سازی برای حساس متحرک-بالاراده قهری- کار درستی نیست.معمولاً در شرایطی که پای ذاتیّت و ضرورت و کلیت بریده شدند،زمینی جز زمینه باقی نمی ماند.تنها شرایط ذات ساز هستند که می مانند.
*برای آنان که آرامششان تنها هنگام کوچک بودن تو ممکن می شود،بهترین اتفاق این است که تو خار و کوچک و حقیر باشی.
*با لحن جدی،شوخی کردن راه در-رویِ خوبیست.این شمشیر،دو لبه دارد.لبۀ دیگر آن،عین ضرر است.
این کتاب شعر،جزو تازه های نشر بود که یک آن ورقش زدم و نوع شعرها رو پسندیدم.منو یاد شعرهای رضا کاظمی می ندازه.این مجموعه شامل چهل و شش قطعه شعر سپید است، در 112 صفحه که تلفیقی از فرمهای بلند و کوتاهه .البته من بیشتر از شعرهای کوتاهش خوشم اومد.بارها و بارها شعرهاش رو خوندم و لذت بردم.
بعد از خوندن شعرها خواستم اسم شاعر رو تو ویکی پدیا سرچ کنم که ببینم کی به کیه که دیدم فیلتره!البته تو سایت های دانلود کتاب تونستم اون مطالب رو ببینم.
"علی عبدالرضایی،شاعر ایرانی ،متولد فروردین ۱۳۴۸ در شهرستان لنگرود است.وی تحصیلات ابتدایی و متوسطهٔ خود را در این شهر به اتمام رساند و پس از اخذ دیپلم ریاضی و قبولی در کنکور سراسری، به دانشگاه فنی و مهندسی تهران راه یافت و در رشته مهندسی مکانیک،با گرایش تبدیل انرژی، از این دانشگاه فارغ التحصیل شد.
از دیگر کتابهای او:
من در خطرناک زندگی میکنم
نام این کتاب را شما بگذارید
تنها آدمهای آهنی در باران زنگ میزنند
پاریس در رنو
این گربه عزیز
جامعه
شینما
هرمافرودیت
رکیک تر از ادبیات
کادویی در کاندوم
ترور
علی عبدالرضایی در ادبیات معاصر تقریبا یک مرتد است . همیشه راه خودش را رفته و حتی گاه راه های خودش را نرفته واگذار کرده است . دلیلش شاید این باشد که او فقط آزادی از زندان را نمی خواسته و به همان اندازه زندان را نیز برای آزادی می خواهد . به همین جهت سهم دیالکتیک ، سهم زبان و سهم شَر( به مثابه انگاره ای نادیده گرفته شده در ادبیات سنتزیک و ادبیات خیر ) را هم در کارهایش می یابیم . چند صدایی متن هایش ،انباشت های ذهنی مخاطبی را که انگار طی چند دهه ی اخیر شعرهایی فقط از یک شاعر خوانده باشد، خسته نمی کرد و هر بار چیزی از آستینش بیرون می آورد که پیش تر به رویت نرسیده بود ...
شعرهای علی عبدالرضایی تاکنون به زبانهای انگلیسی،فرانسه، آلمانی، اسپانیایی، ترکی استانبولی، ایتالیایی، بوسنیایی،عربی،اردو، پرتقالی و ... ترجمه شده اند"(از سایت کتابناک)
شعرهایی از کتاب:
هنوز پشت پنجره ام
در پیاده رو
هر که می پیچد توی کوچه
تویی
فقط به خانه ام نمی آیی
***
وحشتناک تر از دوستت دارم نیست
وقتی که مطمئنی
ندارد
***
کجا فرار می کنی
هی! کرم ابریشم!
جز آن پیله ی سپید
که نامش زندگی ست
زندان دیگری در کار نیست
***
خدا ولش کرده بود
پول نداشت چیزی بخرد
دستش را گرفتم
بردم فروشگاه رو به رو
هر چه دلش خواست کش رفتم