می توانید گوسفند باشید و گوسفند تر تا شما را گرگ ها بهتر بدرند...
می توانید ساده دل و خوش خیال باشید که همه چی را بسپر به کائنات و بخوابید...فقط کافی است به کتاب راز باور داشته باشی... آن وقت است که طوری به درون دره هل تان می دهند تا شاید دیگر جانی نماند و اثری هم ازتان یافت نشود !
می توانید ، گلی را دست بگیرید ، در صحرا قدم بزنید ، تمام بیابان را با افعی هایش فراموش کنید تا خوراک مارها و موش های صحرایی شوید...
در دورانی که رنج و عذاب و سختی دائما در حال گسترش است و روز به روز آمار جرم و جنایت در کشورهای منطقه افزایش می یابد ، می توانید رسانه های جمعی را خاموش کنید و فقط در اینترنت به دنبال صلح ، صحنه های قشنگ و گل های زیبا باشید...
می توانید ، گل تان را فقط آب دهید و دائما به خودتان دروغ های خوب بگویید که :
- مثبت فکر کن ! آفت وجود ندارد ! به طبیعت نباید آسیب بزنی ، از سم های دفع آفات استفاده نکن ...اون موجودات بیچاره هم باید زندگی کنن دیگه !
می تونی تمام گلهات را دائما مراقبت کنی و آب و کود بدی و تقدیمش کنی به موجودات گل و گیاه خوار ...انتخابت محترمه ....اما ..........................!
* بدان که به گوسفند بودنت ادامه دهی ، روزی تو گرگ نخواهی شد ! به ضحاکی مار به دوش تبدیل میشوی که خوراکت مغز جوانان شهر خواهد بود !
راه شناخت نور های آسمانی ، عارف بیشعور شدن و ساده دلانه خویش را همتای مولانا و مسیح و شیخ بوالحسن خرقانی دانستن نیست ! ... تو خودت هستی ! چرند نگو ! ادای کسی را هم در نیار !....
بترسید از اشخاصی که خودشان را با مطالعات عرفانی و اخلاقی خفه می کنند ، اژدهایی پنهان در کار است که روزی ممکن است بلعیده شوید و دیگر هم نتوانید به سادگی بیرون بیایید ...
بترسید از کسی که می گوید :
- دروغ بد است ! وای وای وای ، آدم خوب دروغ نمی گه ! قضاوت نکن !!!!
اینها ترسویان و دروغ گویانی هستند که مارها را پنهان کرده اند.....
-----------
در این دوران ، از در و دیوار صفحات فیس بوک مان گفته های قشنگ فیلسوفانی یافت می شود که یک صفحه از کتاب هایشان را خواندن ، شاید یک روز وقت برای تفکر بخواهد !
تازه با آنها می توانیم به همدیگر فحش هم بدهیم ! ما استاد به گند کشیدن همه چیز هستیم...
در این دوران با گسترش عجیب اطلاعات و دانشگاه ها ، از همیشه بی خردتر و بی سوادتر شده ایم !...
-----------
همه به دنبال نسخه های زود درمان و سه سوت شفا هستند ، بزرگ کننده ، کوچک کننده ، شفادهنده ، فراموش بخش ، عشق بخش ، غیر ارگانیک کش و ....
.....................
راه زندگی مشترک شده ، چند تا حرف کارشناسانهء صد من یه غاز....
راه شناخت نور رابطه ، در دستورات عجیب و غریب و کیلویی کتابهای فست فودی است ...
فراموش کردیم که مرگ هست ...طلاق هست ....رنج هست ...
کسی که در شروع زندگیش سعی می کند طلاق را فراموش کند ، خوش خیالی ساده دل است که حتما با طلاق مواجه خواهد شد ...شاید راه های دیگری مثل خیانت و طلاق های عاطفی را انتخاب کند ...کسی چه می داند ، هر کس نظریه ای برای زندگی دارد ...
کسی که می خواهد رابطه اش همیشه اوج آسمانها باشد و مجنون لیلی....حتما در خوابی خیالی گرفتار است ... تا پایان تلخ دیده نشود ، شیرینی معنایی ندارد ...
اما خبر بد =
خوبی ها همیشگی نیستند
و خبر خوب = بدی ها هم همیشگی نیستند...
واما واقعیت ...
= خامی ها همیشه خواهند بود ، پختگی هم خواهد بود ... اما خوش خیالی گویا بیماری بد همه گیری است ...
---------------------------------
تمام سعیم در این است که دروغ های تکراری را در کلاس هایم تحویل کسی ندهم ...
حقیقت این است که راه قطعیت یافته ای نیست ...
حقیقت این است که رنج همیشگی است ...
اما سلاح ما برای این نبرد :
- قدرت تحلیل و صداقت بی رحمانه است .
آیتالله هاشمی رفسنجانی در مصاحبهای منتشر نشده با صداوسیما به سوالات مهمی پیرامون حقوق شهروندی در نظام جمهوری اسلامی پاسخ داد.
به گزارش ایلنا، گزیده مصاحبه شبکه اول صداوسیما با ایشان در سال 87 بدین شرح است:
○ به عنوان یک متدین که عمری را زیر تابلوی دین و با محوریت دین زندگی کردهاید، آیا هیچ وقت احساس کردهاید که دین دست و پای شما را بسته است؟ اگر دین را محور زندگی نمیکردید، در انجام بعضی از کارها دست شما بازتر بود؟
● طبعاً دین احکام و وظایفی به انسان داد که ما مقیّدیم آن احکام را انجام دهیم. ولی چون یک اعتقاد اساسی دیگری داریم و آن، این است که هر کار دیگری کنیم، انجام این وظایف مهمتر از آن است و میدانیم با محدودیتهایی دست ما به جایی دیگر که خیلی بهتر از آنچه عقل ما میرسید، خواهد رسید، بنابراین در جمعبندی هیچ وقت احساس نمیکنیم کاش دست ما بسته نبود. قبول داریم که همین بهتر که دستمان بسته باشد، چون به عدل، علم و عطوفت خداوند نسبت به بندگانش ایمان داریم.
○ سبک زندگی دینی از نظر جنابعالی چیست؟ سبک زندگی دینی را دانشمندان دانشگاهی همه رفتارها و همه اجزای مدل زندگی فرد، حتی خوردن و آشامیدن، سلایق و علایق میدانند. سبک زندگی از نظر شما چیست؟
● من اینگونه به سبک زندگی دینی نگاه نمیکنم. همانگونه که در قرآن میبینید که کلیات، اصول و راههایی برای ما مشخص شده و در مواردی احکام معینی آمده که بعضیهایش تعبدّی است. ولی عمده مسائل دینی به خود انسانها واگذار شده است. حتی در زمان خود پیغمبر(ص) احکام امضایی پیامبر(ص) نسبت به احکام انشایی بیشتر بود. یعنی آنچه را که مردم داشتند، و پیامبر قبول کرده بودند که به آن شیوه زندگی کنند. وقتی رسائل عملیه علما را میخوانم و با اطلاعی که از مبانی فقهی دارم، میبینم گاهی به جای خود مقلّد، روی عرف مینشینند. یعنی مصداق تعیین میکنند که این شأن مقلد است که عرف باید این را تعیین کند. چون مردم میپرسند، آنها برای تسهیل امور راهی را باز میکنند. فکر میکنم در قلمرو دین حضور ابتکاری خود انسان و فهم، تفکر، تعقل و دستاوردهای خود انسان خیلی بیشتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم به صورت سربسته و غیرقابل انعطاف در اختیار ماست. به علاوه همان جا اجتهاد و مصلحت را مکمّل دین خاتم قرار دادند. به صورت اجتماعی الان در مجمع تشخیص مصلحت نظام داریم با حکم الهی تصمیماتی میگیریم که شاید دینی نباشد. پس فضای دینی خیلی باز است. اگر متحجرین دست و پای مردم را نبندند، بال پرواز باز است و به خیلی جاها میتواند برسد.
○ فرمایشات شما بیانی را که از یکی از استادان بزرگم در علمالحدیث شنیدم، به یادم آورد که حضرت علی (ع) به خوارج فرمودند «دین خدا از میان آسمان و زمین وسیعتر و راحتتر است.»
● واقعاً همینگونه است. خوب حدیثی را خواندید. آن هم از قول کسی که بعد از پیامبر(ص) اعلمالناس در همه تاریخ است.
○ پس چرا بعضاً شهروندان جمهوری اسلامی احساس میکنند رفتار حاکمان دینی ما در مسند دینبانی شهروندان، زندگی را بر آنان تنگ میکند؟
● در مواردی ممکن است حاکمان تنگ نکرده باشند. احکامی است که فقیه بر حسب موازین فهمیده و گفته است. نباید تقصیر عمده را به گردن حاکمان انداخت. البته چیزهایی هم است که فقها چیزی نمیگویند، بلکه خشک مقدس ها و مقدس مآبها آن هم احتیاطانه و یا ریاکارانه وارد زندگی مردم میکنند. آنها دست و پا را میبندند. فکر میکنم علمای طراز اول اسلام اینجور خشن نیستند و دست مقلدین خودشان و مردم را نمیبندند و فضا را بر آنها تنگ نمیکنند. اصلاً اسلام فضا را تنگ نکرده است. تعبیری که باید برای اسلام کنید، سعة صدری است که اسلام برای ما در نظر گرفته است. دین سهله یکی از صفات اسلام است که حقیقتاً همینگونه است. خودم به عنوان کسی که اسلام را میشناسم، هیچ وقت احساس تنگنا و گیر افتادن نمیکنم.
بسیاری معتقدند که شاد بودن قواعد مشخصی ندارد. اما با کمال احترام باید بگوییم که اینطور نیست و اگر هر روز این شعارها را ملکه ذهن خود کنید، لذت یک زندگی شاد را خواهید چشید.
1. سعی می کنم تحت هر شرایطی با دیگران مهربان باشم.
2. شکرگزاری را هیچ گاه فراموش نمی کنم.
3. زندگی را بی هیچ افسوسی زندگی خواهم کرد.
4. اجازه نمی دهم چیزی به من تحمیل شود.
5. همیشه سعی می کنم ماجرا را از زاویه دیگری نیز بنگرم.
6. سعی می کنم خنده رو باشم.
7. به طور مداوم به اطرافیانم یادآوری می کنم که چقدر و چرا دوستشان دارم.
8. هر روز به ظاهر خود توجه می کنم، ظاهر خوب داشتن به من حس خوبی می دهد.
9. ظاهرم را همانطور که هست می پسندم.
10. تفاوت هایی که با دیگران دارم را می پذیرم.
11. بخشش را فراموش نمی کنم زیرا من شایسته صلح و دوستی هستم.
12. خودم را با دیگران مقایسه نمی کنم.
13. صرفنظر از سختی مسیر، از هدفم دست نمی کشم.
14. در میان افرادی می مانم که بخوبی با من رفتار می کنند. کسی که مرا دوست داشته باشد، به من آسیب نمی رساند.
15. باور می کنم که هر چیزی شدنی است و هیچ چیز غیر ممکن نیست.
16. زندگیم را صرف راضی نگه داشتن افراد نمی کنم.
17. احساسات و عقایدم را ابراز می کنم.
18. همیشه کاری که درست است را انجام می دهم حتی اگر برایم دشوار باشد.
19. هر شکست را یک تجربه آموزنده می دانم.
20. با اطرافیانم طوری رفتار می کنم که انتظار دارم با من رفتار شود.
21. همیشه خودم خواهم بود.
کتاب کویر پرستاره تنها کتابی است که در رابطه با زندگی شهدا وبر اساس خاطرات آن دلاوران به صورت داستان در شهرستان سبزوار نگاشته شده است.
• گفتگویی با یکی از سرپرستان نویسندگان کتاب کویر پرستاره انجام داده ایم کتابی که پس از کش وقوسهای فراوان بالاخره توسط حوزه هنری خراسان رضوی با همکاری شرکت انتشارات سوره مهر به چاپ رسید.
• 1 - لطفاً خودتان را به طور کامل معرفی بفرمائید ؟
به نام خداوند شهیدان همیشه جاوید. من حسین کلاته آقامحمدی ، چهل وسه ساله ، دارای مدرک فوق دیپلم زبان وادبیات فارسی از دانشگاه آزاد اسلامی سبزوارو یکی از سرپرستان نویسندگان کتاب « کویر پرستاره » هستم .
• 2 - مگر این کتاب چند نفر نویسنده داشت که شما یکی از سرپرستان نویسندگان آن بودید؟
ابتدا قرار بود تمام پرونده های شهدای دانشجوی شهرستان سبزوار توسط بنده مطالعه ونکته برداری شده و زندگی نامه ی داستانی از محتویات آن تنظیم شود که به پیشنهاد مدیر مسوول موسسه ی فرهنگی هنری انتظار-که به عنوان پشتیبان وناظر مراحل تولید وچاپ کتاب در تهیه وندوین کتاب حضور داشتند – بنا شد به لحاظ تنوع مطالب و قلم نویسندگان واز طرفی زمان کمی که برای تحویل کتاب به بنیادشهید خراسان داشتیم ، تعداد نویسندگان بیشتر از یک نفر باشد بنا براین آقایان شهرام کافی ، سیدابوالفضل حسینی ، علی فتاحی وعلی یوسف آبادی دریک گروه قرار گرفتند واینجانب به همراه آقای سید وحید نقیبی نسب وخانمها مرضیه نوربخش ، فاطمه شریف نیا ، سمیرا ثباتی مقدم ، ناهید بیهقی در گروه دوم قرارگرفتیم که بیشترین پرونده ی شهدا توسط گروه دوم به زندگی نامه ی داستانی تبدیل شد .
• 3 - از روند کار بگویید ؟
هر نویسنده تعدادی پرونده ی فرهنگی شهید که توسط حوزه معاونت فرهنگی وپژوهشی بنیاد شهید جمع آوری شده بود را مورد مطالعه قرار می داد که ابتدا نکات کلیدی وبرجسته ی زندگی شهید را یادداشت می کرد وپس از مطالعه کامل پرونده وبراساس یادداشتها زندگی نامه ی داستانی شهید نوشته می شد . در مرحله ی بعد، نوشته های نویسندگان به سرپرستان تحویل داده می شد وسرپرست مربوطه ضمن مطابقت متن با قواعد مصوب شده ، ویراستاری مقدماتی نیز انجام می داد. در صورتی که متن نوشته شده مورد تأیید قرار می گرفت به آقای کافی که ویراستاری نهایی را به عهده داشت تحویل می گردید وپس از آن به تایپ سپرده می شد. اما اگر متن از نظر سرپرست دارای ایراد بود ویا با طرح تصویب شده مطابقت نداشت ، نویسنده با دریافت راهنمایی نسبت به اصلاح متن اقدام می کردو مراحل بعد طی می شد.
• 4 - از شرایط مصوب وقواعد وقوانین تدوین کتاب برایمان بگویید .
شما اگر به کتابهایی که تاکنون برای شهدا مخصوصاً شهدایی که برای آنها یادواره برگزار می شود ، نگاهی بیندازید خواهید دید که مثلاً نوشته شده که فلان شهید در کجا به دنیا آمد ، تحصیلاتش را تا چه مقطعی و در کجا به پایان رساند ... وبالاخره در چه مکانی و براثر چه حادثه ای به شهادت رسید . من می خواستم یک حرکت جدید در زندگی نامه نویسی برای شهدا انجام دهم . می خواستم ازکلیشه ها فاصله بگیرم وکاری کنم که این کتاب مثل بقیه کتابهای شهدا بایگانی نشود . بعد از مدتی فکر ومشورت با دوستان ، تصمیم گرفتم از ماجرای واقعی زندگی این شهدا خصوصاً شهدای دانشجو که هم پرونده ی آنها پرمحتوا بود وهم زندگی آنها پر از نقاط عطف وفرازونشیب ، در همه ی قسمتهای متن استفاده کنم ضمن اینکه قالب داستانی را از متن نگیرم .شما وقتی کتاب را ورق می زنید می بینید درتمام نوشته ها از نامه ها ، دست نوشته ها ، وصیت نامه ومصاحبه ها وخاطرات همرزمان وخانواده ی شهید استفاده شده ومنابع مورد استفاده نیز در پاورقی ها آمده است که همه داستان مستند باشد . قبل از اینکه مجوز این کتاب از سوی بنیاد شهید خراسان برای من صادر شود سه پرونده ی شهید را به عنوان نمونه کارکردم وکمیته ی تألیف کتاب بنیاد شهید مرکز براساس این نمونه کارها مجوز کتاب « کویر پرستاره » را صادر کرد .
• 5 - « کوبر پرستاره » از ابتدای کار تا رونمایی وتوزیع چقدر زمان برد ؟
• مجوز تألیف کتاب در پاییز سال 1383 صادر وقرار شد نسخه نهایی کار فروردین سال بعد تحویل بنیادشهید خراسان شود اما در طول کار به دلیل اضافه شدن تعدادی شهید دانشجو به پرونده ها تقریباً در کمتر از یکسال یک نسخه از کتاب به صورت صفحه آرایی شده توسط موسسه به بنیادتحویل داده شد وهمگی منتظرچاپ شدیم که بعد از مدتی متوجه شدیم اعضاء جدیدکمیته ی تألیف کتاب در تهران ، این نوع نوشته را نپسندیدند واین شد که کار چاپ کتاب متوقف شد. مدیر محترم موسسه ی انتظار بعد از این ماجرا تصمیم گرفت کتاب را با سرمایه ی شخصی و یا کمک افراد خیر وخود خانواده ی معظم شهدای دانشجو چاپ کند که خوشبختانه با رایزنی های صورت گرفته توسط ایشان ، اداره کل حفظ آثارونشر ارزشهای دفاع مقدس استان خراسان رضوی با همکاری ومسوولیت مستقیم حوزه هنری خراسان رضوی وشرکت انتشارات سوره مهر این کتاب در سال گذشته چاپ ورونمایی شد .
• 6 - نویسنده ها چطور انتخاب شدند ؟
گروهی که به سرپرستی آقای کافی می نوشتند کسانی بودند که در دوران دفاع مقدس ویا دوران دانشجویی با شهدای دانشجوی سبزوار همکلاس یا همرزم بودند وکاملاً به روحیات وعقاید ومبارزات تعدادی از شهدای دانشجو آشنایی داشتند وحتی با آنها زندگی کرده بودند که قرارشد پرونده ی این شهدابه گروه مذکور داده شود ونویسندگانی که با بنده کارکردند ازدوستان فعال در انجمن داستان نویسی ققنوس بودند که بنده تا حدودی با قلم وآثارشان آشنا بودم وقرارشد مابقی پرونده ها را کارکنیم.
• 7 - در حین کار با اتفاق خوب یا خاصی برخورد نکردید ؟
• خیلی از دوستان نویسنده ی این کتاب ، با لحظه لحظه ی این پرونده ها زندگی کردند وحتی برای بعضی از آنها اشک ریختند خصوصاً خانمها که پرونده ها را مطالعه می کردند با لحظات جالبی برخورد می کردند که شاید برای اولین بار بود که می خواندند ویا می شنیدند وحسن بزرگی که این کار داشت این بود که نویسندگان جوان برای نوشته های آینده شان ، حداقل در زمینه ی داستان نویسی دفاع مقدس ، منابع خوبی را در اختیار داشتند .
• 8 - به نظر شماداستان نویسی سخت تر است یا زندگی نامه ی داستانی ؟
• قطعاً زندگی نامه ی داستان سخت تر از داستان نویسی است . در داستان نوشتن دست باز است و نویسنده موضوع را هر طور که بخواهد می تواند به آن بپردازد اما در زندگی نامه ی داستانی ، نویسنده باید به اصل موضوع که زندگی فرد است وفادار بماند واز واقعیتها دور نشود ومطالبی را بیاورد که در زندگی فرد اتفاق افتاده ، خصوصاً زندگی شهدا که پر از معنویت است ودارای ابعاد خاصی است . این کتاب ضمن اینکه سعی شده ساختار داستانی داشته باشد اما بیشتر مستند است .
• 9 - بعد از این کتاب ، کار دیگری به این روش انجام داده اید ؟
• بله ، کتاب « لاله های سبز پوش » ویژه یادواره ی شهدای منطقه انتظامی سبزوار نیز به همین روش با سرپرستی بنده و با همکاری نویسندگان جوان دیگری کار شد که توسط موسسه فرهنگی هنری انتظار چاپ شد .
• 10 - صحبت خاصی دارید بفرمایید ؟
عرض خاصی نیست و از اینکه این فرصت را در اختیار بنده قرار دادید ممنونم./سبزوارفرهنگ
آقای سیسی، میخواهم دوباره زن باشم!
در حالی که تروریستهای داعش برای فرار از عدالت و قانون بارها لباس زنانه به تن کردهاند، یک زن مصری پس از 40 سال زندگی در لباس مردانه، راز خود را فاش کرد.
چهار شنبه 3 دی 1393 - 20:17:44
به گزارش پایگاه خبری شبکه العالم، "صیصه ابودوح" زنی مصری است که پس از گذشت چند ماه از عروسی، به سبب مرگ شوهرش، در حالی که باردار بود، بیوه شد.
وی گفت: پس از مرگ همسرم در دهه هفتاد قرن گذشته، مشغول به کار شدم. عرف و شرایط حاکم بر جامعه، در آن زمان به گونه ای بود که اجازه اشتغال به کار به زن نمی داد و این کار را نه تنها هنجارشکنی؛ بلکه حتی جرم تلقی می کرد، به همین سبب تصمیم گرفتم لباس مردانه بپوشم و سر کار بروم.
وی افزود: با تغییر ظاهر دادن، مجبور شدم برخی از عادت ها و رفتارهای مردان را نیز تقلید کنم تا بتوانم کار کنم، این مساله آن قدر ادامه یافت که برخی از مسائل در وجود من نهادینه شد. به عنوان مثال پس از سال ها کار در آجرپزی و کارخانه سیمان، صدایم خش دار شد و اکنون دیگر صدایم برای همیشه خش دار و مردانه شده است.
صیصه که در داخل خانۀ محقر خود با پایگاه اینترنتی "دات مصر" گفت وگو می کرد، خاطر نشان کرد: هر روز ساعت شش صبح، لباس مردانه به تن می کنم و از خانه بیرون می زنم و در خیابان ها در پی کار راه می افتم، گاهی عملگی می کنم و گاهی کفش واکس می زنم، تا بتوانم روزی دختر یتیمم را که حالا 42 ساله است، تهیه کنم.
وی افزود: زندگی تلخ است و برای سر کردن ِ زندگی تلخ در میان رجّاله ها و مردنمایانی که مردانگی و اخلاق را به یک سو نهاده اند، چاره ای جز این وجود ندارد که لباس مردانه بپوشی تا بتوانی زنده بمانی. پس از مرگ شوهرم، از مسئولان استانداری تقاضای کمک کردم، اما آن ها به گونه ای مرا در اوج بدبختی به حال خود رها کردند که گویی اصلا وجود نداشتم.
صیصه، از "عبدالفتاح سیسی" رئیس جمهور مصر خواست، مغازه ای برای او فراهم کند تا در اواخر عمر بتواند کمی بیاساید و بار سنگین "کار مردانه" را زمین بگذارد و به "طبیعت زنانه" خود برگردد.