جوان

اخبار جدید ورزشی و اقتصادی، مطالب تفریحی، عکس های جدید و با کیفیت، آهنگ شاد و غمگین، موزیک ویدیو و فیلم

جوان

اخبار جدید ورزشی و اقتصادی، مطالب تفریحی، عکس های جدید و با کیفیت، آهنگ شاد و غمگین، موزیک ویدیو و فیلم

درباب ترس و لرز کیِر کگارد

در باب ترس و لرز کیرکگارد – ترجمه‌ روح‌الله محمودی

نایجل واربورتن: موضوعی که می‌خواهیم در موردش بحث کنیم کتاب ترس و لرز کیرکگارد است. این کتابی است که روی داستان خاصی از کتاب مقدس تمرکز دارد.
کلر کارلایل: تمرکز این کتاب بر داستان ابراهیم و اسحاق در کتاب مقدس عبری است. خدا به ابراهیم فرمان می‌دهد تا تنها پسرش اسحاق را به کوه موریه ببرد و آنجا قربانی‌اش کند. ابراهیم سفری سه‌روزه را می‌آغازد، اسحاق را به قله‌ کوه می‌برد و قربان‌گاه را آماده می‌کند. اسحاق در قربان‌گاه دراز می‌کشد و ابراهیم چاقوی خویش را بیرون می‌آورد و آماده‌ انجام کار می‌شود. اما در همین موقع، فرشته‌ای می‌گوید: “نیازی نیست که اسحاق را قربانی کنی، می‌توانی در عوض گوسفندی را قربانی کنی.”
ن.و: کیرکگارد برخی از مفاهیم و دلالت‌های ضمنی این داستان را می‌کاود، و این داستان را به فلسفه تبدیل می‌کند.
ک.ک: بله، درست است. کیرکگارد از داستان استفاده می‌کند تا نکات مختلفی را درباره‌ی ایمان مسیحی طرح کند. اغلب، ابراهیم را پدر ایمان دانسته‌‌اند. بر همین اساس، کیرکگارد تفسیری را از این داستان ارائه می‌کند تا پرسش‌هایی را درباره‌ی چیستی و چونی ایمان دینی – و به طور مشخص ایمان مسیحی – پیش بکشد، زیرا این سنتی است که کیرکگارد، خود، در درون آن می‌اندیشد و می‌نویسد.
ن.و: اما او این کار را با صدای خود انجام نمی‌دهد، بلکه از نامی مستعار بهره می‌جوید.
ک.ک: کتاب تحت نامی مستعار نوشته شده‌است، یعنی جان از اهالی خاموشخانه. وقتی کتاب برای اولین بار در سال ۱۸۴۳ میلادی منتشر شد، نام کیرکگارد هیچ جای کتاب دیده نمی‌شد. پس، آنطور که روی جلد آن آمده، کتاب توسط این شخص یعنی جان از خاموشخانه نوشته شده‌است. البته او صرفا نامی مستعار نیست؛ او صرفا نامی نیست که کیرکگارد برای خود برگزیده باشد، او شخصیتی مستقل است و نظرگاه خاص خود را دارد. و این‌ها همه بخشی از استراتژی ادبی کیرکگارد است. زیرا او می‌خواهد خواننده را وادارد تا بیندیشد و سووالاتی بپرسد.
ن.و: تشویق کردن خواننده به تفکر عمیق در باب امور با استفاده از دیدگاه‌های نویسنده‌ای مستعار؛ این کاری است که او در بیشتر کتاب‌هایش کرده‌است.
ک.ک: آثار کیرکگارد تقسیم می‌شود به آنچه او متون زیبایی‌شناسانه، یا با نام مستعار، می‌خواند و آثاری که او با نام خود منتشر کرده‌است: دسته‌ دوم معمولا رنگ و بوی دینی آشکاری دارند. اما آثار زیادی هستند که با نام مستعار منتشر شده‌اند، و البته این نام‌های مستعار نیز فراوان‌اند. این آثار اغلب به شیوه ‌ای غیر مستقیم به پرسش‌های دینی می‌پردازند.
ن.و:
 در ترس و لرز، جان از خاموشخانه داستانی را می‌کاود؛ او برخی سناریوهای ممکن را برای ما باز می‌کند.
ک.ک:
 کتاب بخش‌های متعددی دارد. اما عنوان یکی از بخش‌های آغازین کتاب “کفاره” است، و در این بخش روایت‌های فراوان متفاوتی از داستان ابراهیم بازگو می‌شود. در یکی از این تفسیرها، نومیدی بر ابراهیم چیره می‌شود؛ در تفسیری دیگر، او به قربانی کردن اسحاق تن نمی‌دهد؛ و قس علی هذا. کیرکگارد از این کار – یعنی طرح تفسیرهای متفاوت – چند هدف دارد.اول، او می‌خواهد تاکید کند که ابراهیم می‌توانسته نسبت به این فرمان الهی عکس‌ العمل‌های متفاوتی نشان دهد. این به خواننده کمک می‌کند تا بر عکس‌العمل واقعی ابراهیم دقیق شود: به ویژه، بر موقعیت وجودی ای که ابراهیم در آن قرار گرفته بود، و این حقیقت که وقتی او با این فرمان الهی مواجه شد می‌توانست عکس‌العمل‌های متفاوتی به آن نشان دهد. او ناچار بود یکی را برگزیند؛ او یکی از احتمالات ممکن را برگزید، او تصمیم گرفت که به این فرمان الهی بر اساس ایمان پاسخ دهد. اما البته گزینه‌های متفاوت دیگری نیز پیش روی او قرار داشت.
این کتاب همچنین خواننده را تشویق می‌کند تا به سیر و سلوک ابراهیم، از ابتدا تا انتهای این ماجرا، دقیق شود. کیرکگارد بر آن است که مردم اغلب یک‌راست به سراغ نتیجه می‌روند و می‌گویند:“ پایانش خوش بود، او مجبور نشد اسحاق را قربانی کند.”اما کیرکگارد می‌خواهد سفر ابراهیم را به یاد خواننده بیاورد، و به او یادآور شود که ابراهیم می‌بایستی سه روز راه بپیماید.او می‌خواهد بر اضطرابی انگشت بگذارد که ابراهیم بایستی تجربه کرده باشد.او همچنین می‌خواهد تاکید کند که هر قدمی که ابراهیم در دنیای واقع بر می‌دارد نشانه و نمادی از تعهد مکرر اوست به تصمیمی که گرفته‌است. و این مدلی برای وجود، در حالت کلی است: یعنی ما همیشه در حال شدن‌ایم. ما در حصار زمان و مکان‌ایم.پس در هر لحظه از زمان و در هر موقعیتی که قرار بگیریم کنش‌هامان را از نو می‌سازیم، و اقدام به تصمیم‌گیری می‌کنیم.
ن.و: از منظری عقلانی، صرف اینکه شما پیامی را بشنوید یا دریافت کنید که می‌گوید باید فرزندتان را قربانی کنید، شما را به این نتیجه نمی‌رساند که باید فرزندتان را قربانی کنید. بسیاری از ما، اگر در این موقعیت قرار بگیریم، سرچشمه این پیام را شدیدا به چالش می‌کشیم.
ک.ک: بله، حق با شماست. و این همان چیزی است که کیرکگارد می‌خواهد در ترس و لرز آن را برجسته کند. این کتاب شدیدا تاکید می‌ورزد که کنش‌ها و تصمیمات ابراهیم را نمی‌توان با یاری جستن از عقل درک کرد؛ آنها عقلانی نیستند. هیچ‌گونه بنیان اخلاقی نیست که آنها را توجیه کند. این کنش‌ها و تصمیمات غیر اخلاقی‌اند. کیرکگارد می‌خواهد این حقیقت را برجسته سازد که ایمان ابراهیم پارادوکسیکال است – اخلاقا ناپسند و مکروه است.
ن.و: پس ایمان ابراهیم از نظر اخلاقی ناپسند است اما سنت دینی آن را تایید می‌کند، زیرا وقتی کتاب مقدس را می‌خوانیم ظاهر متن گویای آن است که ابراهیم نیکمرد بود: او کار درست را انجام داد.
ک.ک: حق با شماست، و این دقیقا چیزی است که کیرکگارد می‌خواهد خوانندگانش در آن تردید کنند. زیرا او می‌دید که مسیحیان دور و اطرافش دچار نوعی خودشیفتگی‌اند، گمان می‌کنند که ایمان به آب خوردنی حاصل می‌شود.کافی است در جامعه‌ای متولد شوی و رشد کنی که اسماً مسیحی است؛ کافی است به کلیسا بروی و ظواهری را رعایت کنی.کیرکگارد می‌خواهد این ساده‌گیری و خودشیفتگی را به چالش بکشد. مردم می‌پندارند همین حالا مسیحی‌اند، و کیرکگارد می‌خواهد این خیال باطل را به چالش بکشد. کیرکگارد فکر می‌کند که این پندار نادرست حکم مانعی را دارد که راه مسیحی شدن را سد کرده ‌است.
ک.ک: اگر شما خود را، به طور پیش‌فرض، مسیحی بدانید دیگر فکر نمی‌کنید که ایمان [مسیحی] نوعی وظیفه‌ وجودی است. به همین دلیل کیرکگارد تلاش می‌کند تا آشوب بیندازد در دل و جان کسانی که داستان ابراهیم را به نحوی غیرانتقادی، و بدون هیچ تردید و پرسش، پذیرفته‌اند؛ پذیرفته‌اند که ابراهیم پدر ایمان مسیحی است. کیرکگارد می‌گوید،“اگر ابراهیم پدر ایمان است، پس ایمان چیست؟ از ما چه می‌خواهد؟آنطور که پیداست انگار ایمان چیز وحشتناکی است که هیچ نسبتی با عقلانیت ندارد، که نمی‌توان آن را بر هیچ‌گونه بنیان اخلاقی بنا کرد. پس این چیست؟”پرسش‌های دیگری که کیرکگارد می‌خواهد آنها را پیش چشم بیاورد این‌هایند: “چه می‌شود اگر ابراهیم بر خطا بوده باشد؟و اشتباه کرده باشد؟ چه می‌شود اگر صدایی که او شنید صدای خدا نبوده باشد؟ چه می‌شود اگر این ندا صرفا نوع پندار و اوهام بوده باشد؟”اینجا کیرکگارد نسبتی برقرار می‌کند میان این تردیدهای احتمالی و موقعیتی که حواریون مسیح داشتند. این احتمال وجود داشت که حواریون مسیح اشتباه کرده باشند. چه بسا تردید کرده باشند که واقعا عیسی کیست. البته سرانجام کار، یعنی پیروزی و تثبیت مسیحیت، می‌توانست آنها را از تردید بیرون بیاورد؛ اما آنها که سرانجام کار را نمی‌دانستند.آنها در آن موقعیت نمی‌دانستند که آینده آبستن چه رخدادهایی است. دقیقا همانطور که ابراهیم نمی‌دانست اسحاق قرار است به او بازگردانده شود.
ن.و: پس این اندکی به روش سقراط می‌ماند. سقراط چیزی را بر می‌داشت که مردم دربارهی آن یقین داشتند، و بعد در عمل به آنها نشان می‌داد که چیزی را که فکر می‌کنند می‌دانند در واقع نمی‌دانند. خب، در این بحث، ایمان هسته‌ مرکزی آموزه‌های مسیحیت را تشکیل می‌دهد. اما خدا خواستهی بسیار غریبی از مومنانش دارد؛ او از آنها می‌خواهد که در فقدان هرگونه قرینه/دلیل ایمان داشته باشند.
ک.ک: کیرکگارد به خود به چشم سقراط مسیحیان می‌نگریست. او به سقراط علاقه داشت و تحت تاثیر سقراط بود. او تز دکترایش را درباره‌ی سقراط نوشت، و شباهت‌های آشکاری میانشان وجود دارد. دقیقا همانطور که سقراط فکر می‌کرد مردم خیال می‌کنند که از معرفت برخوردارند، و همین پندار نادرست باعث می‌شود که دیگر آن را طلب نکنند، کیرکگارد فکر می‌کرد که مردم فرض می‌گیرند که مسیحی‌اند، و همین پیش‌فرض مانع از آن می‌شود که به دنبال آن روند تا مسیحی شوند. پس اینجا شباهت آشکاری با فلسفه‌ی سقراط وجود دارد؛ که البته خود کیرکگارد نیز کاملا نسبت به وجود آن آگاه بود.
ن.و: همچنان به دشواری می‌توان درک کرد که اصولا کنش‌های ابراهیم چگونه می‌توانند ستودنی باشند.
ک.ک: در نظر کیرکگارد، ابراهیم شخصیت خاص و منحصر به فردی است که با استناد به هیچ‌گونه مفهوم اخلاقی مورد پذیرش جامعه نمی‌توان او را درک کرد، و نمی‌توان او را ستایش کرد. تمایل ابراهیم به قربانی کردن اسحاق به سود هیچ انسان دیگری نبود. البته این به سود اسحاق هم نبود، اما هیچ سودی برای هیچ انسان دیگری هم نداشت. چنین نبود که ابراهیم اسحاق را قربانی کند تا خیر اجتماعی بزرگتری را محقق کرده باشد. به‌علاوه، اسحاق نمادی از جامعه بود. زیرا او تنها پسر ابراهیم بود، و اسحاق آینده‌ قبیله اسرائیل بود. ابراهیم قرار بود پدر ملتی باشد، و به همین دلیل این ملت به نحوی نمادین – همانطور که جان از خاموشخانه می‌گوید- در صلب اسحاق نهفته بود. به همین دلیل، با قربانی کردن اسحاق، ابراهیم کل جامعه را نیز می‌خواست قربانی کنید.
ن.و:
 یکی از جنبه‌های دشوار خواندن کیرکگارد این است که به راحتی نمی‌توان فهمید خود کیرکگارد واقعا چطور می‌اندیشیده‌است. به نظر شما، هدف کیرکگارد از این امر چیست؟
ک.ک: او می‌خواهد که خواننده‌ این کتاب پیش خود بیندیشد و سووالاتی طرح کند. جایی دیگر او می‌نویسد که نوشته‌هایش آینه‌ ای اند که به خوداندیشی، خودآگاهی و خودآزمایی کمک می‌کنند. دقیقا همان‌گونه که داستان ابراهیم به تفسیرهای بی‌پایان راه می‌دهد، کتاب ترس و لرز هم راه به تفاسیر متعدد می‌دهد. درک شخصی خود من از این کتاب در طول سال‌ها تغییر کرده ‌است. در حال حاضر من فکر می‌کنم که پیام کیرکگارد به شکل نوعی پرسش است؛ یعنی آیا آرمان مسیحیت، آرمان ایمان، واقعا دست‌یافتنی است. حتی آیا ممکن است؟ آیا در میان ما کسی یافت می‌شود که همان کاری را بکند که ابراهیم کرد؟ من فکر می‌کنم این پرسشی است که او می‌خواست خواننده از خود بپرسد. سپس پرسش دیگری نیز از این پرسش سر بر می‌آورد: اگر ابراهیم پدر ایمان است، و اگر من نتوانم همان کاری را بکنم که ابراهیم کرد، آنگاه آیا من ایمان دارم، آیا اصولا من می‌توانم ایمان داشته باشم، آیا اصولا محتمل است که کسی همان ایمانی را داشته باشد که ابراهیم با عملش نشان داد؟
ن.و: کتاب ترس و لرز مشخصا مورد توجه تعدادی از متفکران اگزیستانسیال قرار گرفته‌است؛ به طور ویژه ژان پل سارتر. چه چیزی در این کتاب وجود دارد که آنها آن را به علایق خود مرتبط دیده‌اند؟
ک.ک: جنبه‌های مختلفی از این کتاب وجود دارد. اولی شیوه ‌ای است که بر اساس آن این پرسش طرح می‌شود که چه رابطه‌ای میان ایمان و عقل وجود دارد، و به طور گسترده‌تر، چه رابطه ‌ای میان وجود انسان، فاعلیت انسان، و عقل وجود دارد. پیامی که می‌توان از این کتاب اخذ کرد این است که حقیقت وجود انسان را نمی‌توان صرفا با کمک تفکر عقلانی درک کرد یا بیان نمود.
جنبه‌ی دیگر مضمون انتخاب است؛ یعنی عکس‌العمل نشان دادن نسبت به وضعیتی خاص، یا قرار گرفتن در بزنگاه و چالشی اخلاقی بدون اینکه بستر و زمینه‌ای داشته باشیم که بر اساس آن از میان گزینه‌های بدیل ممکن یکی را برگزینیم؛ و البته این چیزی است که انبوهی از قهرمان‌های کیرکگارد خود را در این وضعیت می‌بینند. دقیقا به این خاطر که آنچه ابراهیم کرد غیر عقلانی بود – به یک معنا، او قلمرو خرد را ترک گفت – او با آزادی خود مواجه شد، و این دقیقا تجربه‌ اضطراب است که کیرکگارد بر آن تاکید می‌کند. و البته اضطراب آزادی یکی از مهم‌ترین مضامین اگزیستانسیالیسم سارتر است.
ن.و: چرا امروز باید ترس و لرز را خواند؟
ک.ک: اگر خواننده مسیحی باشد، احتمالا چیزهای زیادی از آن خواهد آموخت. اگر خواننده فیلسوف باشد، آن‌گاه او در این کتاب چالشی را بر ضد ایمان خویش – شاید به فلسفه – خواهد یافت. کیرکگارد در این کتاب – همان‌طور که در تعدادی از دیگر کتاب‌هایش – منتقد فلاسفه‌ آکادمیکی است که در باب وجود خود تعمق نمی‌کنند. شاید آن‌ها سووالاتی انتزاعی‌تر را طرح کنند تا از تفکر در باب پرسش‌های مهم‌تر و اساسی‌تر شانه خالی کنند؛ یعنی در باب اینکه ما چه باید بکنیم، باید به چه تعهد داشته باشیم و قس علی هذا.
اما ترس و لرز کتابی است که صرفا محبوب خوانندگان آکادمیک و دیندار نیست. یکی از دلایلش این است که این کتاب به مضامینی می‌پردازد که مضامین انسانی جهان‌شمول اند؛ از قبیل عشق، و رنج و تجربه‌ی از دست دادنچیزی. در مرکز کتاب پدر و پسری ایستاده‌اند: پدری که ناچار است با چشم‌انداز از دست دادن فرزندش – و به طور کلی، از دست دادن، یا کنار گذاشتن، چیزی که بیشترین ارزش را برایش دارد – مواجه شود. این موقعیتی انسانی است که همه‌ ما احتمالا آن را تجربه خواهیم کرد. پس، کتاب انعکاسی عاطفی دارد و این یکی از دلایلی است که همچنان گستره‌ انبوه و متنوعی از خوانندگان آن را خواهند خواند.
 
  1.  

    ۱- حضرت ابراهیم ( ع ) را بهتر است ، مثل امّت محمّد ( ص ) ، ابو الانبیاء بنامیم که بنیانگذار ادیان توحیدی دو فرزند او اسماعیل و اسحاق علیهما السّلام بوده اند.
    ۲- نگارنده « ترس و لرز » ، تحت تأثیر اسرائیلیات ، ذبیحه ما نحن فیه را مورد اشتباه قرار داده و لابد نمی داند که قربانی واقعی اسماعیل ( ع ) بود که خود هم داوطلب آن شد.
    ۳- قلب واقعیت امر منجر به ادّعای بلاوجه ارجحیّت بنی اسرائیل می شود که فقط تعدّیات آنها را به سایر ابناء بشر – اعم از مسلمان ، مسیحی و غیره – توجیه می نماید.
    ۴- قرار نیست همه مؤمنین به سطح اولیاء ، ائمّه و انبیاء برسند. بلکه با اقتداء به آن عزیزان الهی در حدّ وسع می توان به شفاعتشان امید داشت.
    ۵- در این طریق خطرات بزرگی ایمان انسان را در معرض تهدید قرار می دهد که شدیدترین آنها اغوای شیطان رجیم ، دشمن دیرینه آدم و فرزندان وی ، است.

روابط نا مشروع پسر و دختر

یک داستان از روابط نا مشروع دختر و پسر  که برای تمام دخترایی که حداقل یه بار فکرش افتادن می تونه

خیلی خوب باشه.

نویسنده یوسف چله نیا

امیدوارم هیچ گاه در این تله نیفتید چون اگر بیفتید در اومدتون با خداست.........

در محوطه اداره آگاهی نیروی انتظامی، دختر و پسر جوانی توسط مأموری به یکی از شعبه های آگاهی

هدایت می شدند. آثار ترس در چهره پسر مشخص بود، و التهاب و شرم در رفتار دخترک دیده می شد. در

حرکات آنان دقیق شدم. دخترک سعی می کرد از جوانک فاصله بگیرد، در حالت او تنفر پیدا بود. ولی پسر

جوان می کوشید خود را بی تفاوت نشان دهد.

چند لحظه در کنار آنها حرکت کردم. فهمیدم که بحث بر سر اختلافی بود که بین دختر و پسر رخ داده است.

وقتی از قضیه پرسیدم؛ دخترک شانزده ساله، داستان زندگی خودش را چنین تعریف نمود:

بقیه در ادامه مطلب

کمی خویش را باور کنیم و بپذیریم که کافی هستیم...


گاهی هرمس وارد می شود !

کمی خویش را باور کنیم و بپذیریم که کافی هستیم...
هرمس - آپولو - دیونسوس و....
-------------------------

با هم در کافه نشسته بودیم..دختری جوان با موهایی بلند و گیسوانی مجعد در حال نواختن پیانو بود ، قطعه ای از شوپن را می نواخت... 
گفتم :
- خدایا این دختر چقدر خوب پیانو می زنه....اونم همچین قطعه ای !
در جوانیم در لندن دانشجوی اتنوموزیکولوژی بودم و چند سالی به خاطر دانشگاه مجبور به نواختن پیانو... 
قهوه اش را سر کشید و گفت : 
- میزان ها را رعایت نمی کنه، از ریتم می افته کمی هم فالشه !
بهش گفتم 
- هی جیمز ! اون پیانو اصولا همیشه ناکوک بوده مرد ! آخه هر چی باشه کافهء کنار اسکله است !
مغرورانه فنجان قهوه را از دهانش کنار کشید ، به عقب صندلی تکیه زد با نگاهی زیر چشمی به من گفت :
- !کسی مجبورش نکرده اینجا ساز بزنه ! می خواد به ما نشون بده که می تونه ؟ ! 
بهش گفتم : 
- اما جیمز ، این قطعه سختیه ! حتی تا همین حد زدنش هم کار هر کسی هست ...بعدم مَرد ، آخه اینجا که دانشگاه نیست...اومده اینجا با دوستاش یه نوشیدنی شبانه بخوره ، همین !...

جیمز یک حقوقدان بود ...پدرش یک افسر بازنشستهء جنگ ، ازون خسته های جنگ که سنگینی مدال ها راه رفتنش را سخت می کرد .
جیمز از بچگی باید آدم مهمی می شد...همیشه تو خونشون موسیقی کلاسیک پخش می شد و جیمز در کنار اینکه وکیلی ماهر بود ، موزیک بازی قهار هم به حساب می اومد ، اما وکیلی بود که اکثرا از نداشتن پول کافی می نالید... با اینکه پرونده هایی که او می برد ، واقعا کار هر کسی نبود ، اما به مانند یک خوانندهء حرفه ای در انتخاب آهنگ ها و ترانه هایش ، گاهی بیش از حد سخت گیر بود...مانند فیلمسازی که ده سال یک بار فیلمی می سازد....
گویا چیزی در جیمز بهش می گفت : پسرم...تو باید بترکونی ! یا کاری انجام نمی دی ، یا بهترین را انجام میدی!... وهمین گاهی جیمز را گرفتار بی عملی می ساخت...
---------------------------------------

گاهی شاید بهتر باشد کمی احساس کافی بودن را جایگزین کامل بودن کنیم...
گاهی بهتر است حرکت کنیم ، به وجود آوریم و البته انتظار هم نداشته باشیم که بی اشتباه باشد...
گاهی بهتر است بگوییم ، گور پدر منتقدین بد دلی که جز تخریب هدف دیگری از گویش نقدهایشان ندارند...
گاهی بهتر است که دنیا را به ... بگیریم و اصالت عمل ( بررسی عملکرد در لحظهء اتفاق و رخداد اتفاق ) را میزان خویش قرار دهیم ، اینکه من وقتی انجامش بدهم چگونه است ...
مهم انجام دادن است ... مهم وقوع و اتفاق است ...بقیه اش را گاهی بریز دور !...
تواین داستان ، یک آپولوی[ 1 ] به شدت کمالگرا را می بینیم که یک رفیق هرمس قصد داره نورهایی را براش بالا بکشه....
چیزی که می تواند جیمز را نجات دهد ، دیونسوسی [ 2 ] است که باعث حضور آنها تو این کافه شده...
و البته هرمسی [ 3 ] که تو دنیای وکالت داره اونطوری جواب میده ! ....
هرمس قصه گو 
آپولوی هدف گرا و کمال طلب 
رفیقان و جمع هرمس دیونسوسی 

*کاراکتر راوی : 
- گوینده که گذشته ای آپولویی را به زور خانواده داشته ( آپولویی در تاریکی و فشار ، نه متعادل و سالم و البته همیشه سیاهی ها برای ما بی فایده نیستند )
* دقت شود : 
- در اینجا آپولو کمی منفی وارد شده و البته اینکه منفی هم وارد شده باز هم ایراد نیست و نمی توان کهن الگوها را قضاوت اخلاقی کرد ، مهم اینه که ما تو اون لحظات به چه چیز نیاز داریم...به نظرم اصولا قضاوت اخلاقی در روانشناسی کار صحیحی به نظر نمی یاد ، اینکه مثلا بگیم که چی درسته ! مهم اینه که ما به دنبال چه اتفاقی هستیم و التبه به کسی هم ربطی ندارد که چه چیز برای چه کسی درست است .
- هرمس در اینجا می تواند به صورتی مثبت و نجات بخش وارد شود و با توجیحات و توضیحات و نوع نگاهی که دوست جیمز ( راوی ) سعی می کند بهش بده ، شاید بتونه کمی هرمس را به صورتی نجات دهنده و مثبت به زندگی جیمز وارد کند و برایش نجات بخش باشد ...
- و البته حضور آنها در کافه برای زندگی کردن دیونسوس هم راه حل جالبی به نظر می رسد که به عنوان خالق داستان ، فکر می کنم که هرمس آنها را به این موقعیت وارد کرده ...
هرمس راه گشاست...
هرمس زبان روح است ..
هرمس جوابها را می تواند از درون به بیرون هدایت کند و بالعکس ...
هرمس پیام آور سختی ها و رنج ها و نجات دهندهء کودکی ها و معصومیت ها ست...
هرمس وقتی وارد شود [ 4 ] ، آن زمان می تواند لحظه مقدس شود ...
_____________________________________________________
1- آپولو در اینجا ، به صورت انرژِ نظم اجباری ( منفی وآسیب زا ) واردشده . یک انسان سخت گیر و بیش از حد دقیق ( در حد وسواس ذهنی - طوری که فرد را بی عمل و رنجور می کند ) انرژی که وقتی به صورتی منفی توسط خانواده به فرزندانی احساسی تر ، تحمیل شود ( نه اینکه پیشنهاد شود که احساسات را متعادل کند و نظم در خدمت هیجان و هیجان در خدمت نظم و هدف قرار گیرد ) ، می تواند زندگی سختی را برای فرزندان بیشتر احساسی باعث شود . 
باز تاکید می شود که آپولو در این داستان ، وجه منفی اش معرفی شده که آپولو وجه مثبت هم دارد که همان نظم و هدف وبرنامه ریزی صحیح و درست .
این انرژی در زنان بیشتر توسط آتنا زندگی می شود و البته زنان هم می توانند آپولو داشته باشند ، اما در زن متعادل معمولا انرژی های زنانه بر مردانه غالب است 
در فیلم equilibrium حضور خشک آپولو و زئوس را می تونیم ببینیم ، معمولا اشخاصی که آپولو بالایی دارن ، به انرژی زئوس هم نزدیک ترن ، اما زئوس ها ممکن است مانند آپولو به زمان اهمیت دهند ، اما مانند آپولو آنها به قانون نوشته شده به زمان احترام نمی گذارند ، آنها قانون خودشان را دارند و زمان را برای مصلحت قلعه شان در نظر می گیرند . 
2 - هرمس : 
در اینجا خود قصه گو و راوی است ، این انرژی تمام تلاشش را برای معرفی ( تفهمیم و درونی سازی مفاهیم ) ، درس دادن ، نوع دیگری دیدن مطالب و...به کار می برد ...
این انرژی در اینجا قصه گوست ، فردی که سعی دارد کشفیات را در درون دوستش جیمز داشته باشد و با هرمس گرم و مفیدش هرمس مثبت و نورانی جیمز را بالا بکشد و آپولوی تیره را با کمی انرژی هرمس مثبت به سمت نور و مفید بودن هدایت کند ...
3 - دیونسوس : 
خدای شراب و عشق ، این انرژی را در کنسرت های موسیقی ، آنجا که شور حضور دارد ملاقات می کنیم . همین طور کافه هایی که برای لحظات به نقطهء حال سفر می کنیم و مست آمیز قهوه مان را سر می کشیم و با کافئین به اوج لذت می رسیم و حسابی high می شویم ...
دیونسوس در اینجا حضور کافه در داستان است ...دخترکی که پیانو می نوازد...اشاره به دوستانش و او که برای نوشیدنی شبانه به کافه اومدن ...اینکه بیخیال رفیق دنیا دو روزه ! نوشیدنی ات را بخور و حال کن ! 

و البته حضور پوزیدون و احساس ( کهن الگوی دریاهاو احساس ) ، وقتی اشاره به کنار اسکله و رطوبت می شود ، چرا که دریا نمادی از پوزیدون و احساسات است 

4 - هرمس وارد شده است و سکوت هرمسی : 
بعضی اوقات که دوستان در اتاقی مشغول گفتگو هستند لحظه به لحظه ، حرف ها گرم تر و گرمتر می شود . نکات طنزآلودی به میان می آید و هر کس سخنی می گوید وهر کس از جایی می گوید ، جهش هایی در مکالمه ایجاد می شود و گاهی هر کس حرفی می گوید که در ظاهر بی ربط به حرف دیگر است . گفت وگو لحظه ایی واقعا مزخرف ، و لحظه ای واقعا روحانی است .هرمس وارد شده است . در لحظه ای زیبا ، سکوت عجیبی بر قرار می شود که همه در شکستن آن تردید دارند . گویا چیزی مانع صحبت جمع شده...
در اسپانیا نا قرن سیزدهم مان طور که لوپز پدروزا در کتاب زیبایش در مورد هرمس آورده است ، به این سکوت " سکوت هرمس " گفته می شده است 
" نقل به مضمون از کتاب مرد مرد - نوشته رابرت بلای - ترجمه مرحوم فریدون معتمدی - انتشارات مروارید - ص 217-218

دانلود فیلم ایرانی و جدید لیلی با کیفیت عالی

دانلود فیلم ایرانی و جدید لیلی با کیفیت عالی و لینک مستقیم

دانلود فیلم لیلی

ژانر : اجتماعی

سال تولید : ۱۳۹۳

کارگردان: حامد خیری‌مطلق

بازیگران: نرگس محمدی، مجید واشقانی، سمانه پاکدل، خسرو پایاب، هاشم چاووشی،‌ بابک لطفی، علی ضیایی، ماهرخ رفیع‌زاده و سهند جعفری‌نژاد و …

خلاصه داستان: داستان مردهای روستایی را به تصویر می‌کشد که در جهت دفاع از روستا و کشور به جنگ اعزام شده و در این راستا ماجراهایی رقم می‌خورد

 


 

 

 

دانلود با لینک مستقیم

دانلود سریال عشق تعطیل نیست

دانلود سریال عشق تعطیل نیست

سریال کمدی اجتماعی عشق تعطیل نیست محصول شبکه خانگی

دانلود سریال عشق تعطیل نیست

نام سریال : عشق تعطیل نیست
ژانر : اجتماعی – کمدی
کارگردان : بیژن بیرنگ
بازیگران : محمد رضا گلزار، مهناز افشار، زانیار خسروی، مهرانه مهین ترابی، شهرام حقیقت دوست، علیرضا خمسه، مائده طهماسبی، بهنوش بختیاری، حدیث میرامینی، رضا ناجی و …
سال تولید : ۱۳۹۳
زمان : میانگین هر قسمت ۶۰ دقیقه
کیفیت : عالی
کانال پخش کننده : شبکه خانگی

خلاصه داستان : “عشق تعطیل نیست” داستان رها با بازی محمدرضا گلزار و نفس با بازی مهناز افشار، زوجی جوان است که در آستانه هفتمین سالگرد ازدواجشان با اتفاقاتی روبرو می‌شوند که زندگی خود و اطرافیانشان را تحت تاثیر قرار می‌ دهد.

توضیحات و اخبار این اثر: عشق تعطیل نیست یک مجموعه ویدئویی در ۲۶ قسمت ۵۰ دقیقه‌ای به کارگردانی بیژن بیرنگ تولید شده در سال ۱۳۹۳ است. این مجموعه ۲۶ قسمتی که مراحل پیش تولیدش را طی می‌کند، تهیه کنندگی «عشق تعطیل نیست» را محمدرضا شهبازی و بیژن بیرنگ برعهده دارند. در کارنامه بیژن بیرنگ ساخت سریال‌های خاطره انگیزی چون «خانه سبز» و «همسران» به چشم می‌خورد. «عشق تعطیل نیست» نیز در حال و هوای کارهای قبلی همین فیلمساز قرار می‌گیرد.

دانلود سریال عشق تعطیل نیست