جوان

اخبار جدید ورزشی و اقتصادی، مطالب تفریحی، عکس های جدید و با کیفیت، آهنگ شاد و غمگین، موزیک ویدیو و فیلم

جوان

اخبار جدید ورزشی و اقتصادی، مطالب تفریحی، عکس های جدید و با کیفیت، آهنگ شاد و غمگین، موزیک ویدیو و فیلم

شعر خاطره انگیز واسه متولدین 75به بعد:)

کلاغه میگه غـــارغـــار / ظـــر شده وقت ناهار 
گنجیشکه میگه جــیـــک جــیـــک / پلو بخوریم با تَ دیگ
مامانی نــاهــار چی دالــیم / کوفته نخودچی دالیم 
یادم رفته ی چیزی / مامان کجاست رومیزی؟
همون که خــونـــه خــونــسـت / خودت میگی چارخــونـست
مامانی ناهار دیر نشه / بابا که میاد گشنشه
حالا کشو رو میگردم / سفره رو پیدا کردم
سفره توری توری / کاسه های بلوری
مامانی ناهار خورشته؟ / سیب زمینیش درشته؟
بشقابها رو میارم / رو میز ناهار میذارم
سه تّا قاشق با چنگال / صف کشیدن چ خوشحال
مامانی فسنجون دالیم؟ / باز کــکــش بادمجون دالیم؟
ماستو میارم الان / آب میذارم با لیوان
سماخ پاش و نمحدون / گل میذارم تو گلدون
مامانی ناهار کتلته / وای ماکارونی و هم املته
خیار سبز و کاهو / با سرکه و آبلیمو
کلم و هویج فرنگی / ی سالاد رنگی رنگی
مامانی کمک نــمــیـــخـای؟ /فلفل نمح نــمــیـــخـای؟
مامانی میگه بفرما / عدس پلو با خرما
مامان جونم همیشه / غذاش خــوشمزه میشه
خوب میخورم تپل شم / مثل یه دسته گل شم
بابام میگه نوش جان / خسته نباشه مامان

آرش در آستانه یک و سال و نیمگی

روز 29 دی آقا آرش اولین روزی بود که رفته بود توی 18 ماه و ما از صبح خونه مامان جون اینا بودیم. مامان جون و خاله فائزه رفته بودند تهران برای عمل بینی خاله فائزه و شب ساعت 9 اومدند خونه و دو تا عکس اول این پست برای اون روزه و دو تا عکس بعدی مال امروزه. وای 29 همین ماه آرش واکسن 1.5 سالگی داره. شنیدم خیلی بچه اذیت میشه. امیدوارم بچه من اذیت نشه.
خدایا شکرت... 

1سال و 153روز 

(بقیه عکسها را در ادامه مطلب مشاهده کنید)

دی نامه

سلام جوجه ها من اهل گلایه وشکایت نیستم ولی شما رس ما را کشیدید به خدا

جونم بهتون بگه این هفته ما همش پارک بودیم وبه قول بابایی اونقدر عکس از پارک گرفتیم که نگو وسه شنبه هم رفتیم میلاد نور که من برای خودم خرید کنم که به نفع شما شد وبه ضرر بنده برای شما خریدیم وپنچشنبه رفتیم جشن کریسمس در کافه خلاقیت که برعکس یلدا که خوب نبود ..عالی بود تعدا د کم وبرنامه شاد شاد من فدایی دخترکم که از اول تا اخر وسط بود مامان شاهین جون شیمایی عزیزهم به همراه شهلا مامان امیر ازسلان از بچه های وبلاکی هم امدند خیلی خوش گذشت وخدا را شکر اذیت نکردید

جمعه هم خودمون رفتیم پارک ساعی وشما غش کردید ار خستگی از بس دویدید هفته شلوغ وخوبی بود ومن همچنان دنبال کلاس مناسب سنتونم راستش بخواهید اصرار ندارم زبان بخوانید وتب زبان هنوز من نگرفته بیشتر دلم می خواهد شاد باشید وبازی کنید ودر کنارشم اگر چیز ی اموختید چه بهتر 

ما شالله شما ها انرژیتون بالا است وما کم.. نمی توانیم پا به پایی شما بیاییم به همین علت می خواهم نیروتون خارج از منزل تخلیه کنید 

فردا با کلی تاخیر می رویم اتلیه ولی کمی تنبل شدم نه تم انتخاب کردم نه لباس خدا کنه خوب همکاری کنید پارسال پوستمون کندید وعکاس بیچاره رفت مسکن خورد خدا امسال به خیر کنه لطفا همکاری کنید 

دوستتون دارم عشقهای مامان

دیروز صبح ارشا بهم می گی مامان بیا برام قبل (قلب)صورتی بکش وقتی کشیدم می گم می خواهی چیکار می گی می خواهم به تو هدیه بدهم کریسس مبارک من که بیهوش شدم

بعداز جشن امدیم خونه پیراهن وجوراب شلواری هانا قهوه ای  رنگ شده بود انهم پشت لباس وجوراب شلواری سفید فکر کردم اتفاق بدی افتاده ولی دیدم نه بو ی شیر کاکائو می دهد بهش می گم هانا چه جوری ریختی پشت لباست می گی من نریختم ریخته بود من فقط نشستم

خیلی بامره دستت می گذاری زیر سینه ات می گی من ازد ست تو اسبانیم می دانی یانه  (عصبانیم)

کوشا برای عروسی خاله مریم لباست تنت می کنم لباست کمی سخت از سرت می رود پایین می گی یواش گردنم کنده شه داماد خشگل نداری ها 

باهر کی روبوسی کنم می ایی می گی می شه دخترم پس بدهی من همین یکی دارم

من مست شماهستم ودرشما گم شدم چه خوب روزگاری روزگار شیرین کودکی شما دوستتون دارم ارامش ودلیل بودنم خدایا شکر تکراز تمام لحظات ماست

خبر خوب وخبر بد

سلام بعد از مدتها باز آمده ام تا چیزی بنویسم .اینکه مهمون دل مامان یک پسر کوچولوی نازنین که به گفته دکترهاانشاللهسالمه  وبه گفته همون دکترها بسیار شیطون به دلیل حرکت های زیادی که تو دل مامانش  داره .دکترها با گفتن خدا رحمتتت کنه با شیطونی های گل پسرت تا حدودی دلم را شاد کرده اند وناراحتی ام اینبار به خاطر مرضیه جون که این اتفاق تلخ نزدیک رفتنش از مشهد براش اتفاق افتاده ،من که از اون شب که این خبر رو شنیدم بدجوری بهم ریختم وهمش دعا می کنم ای کاش اشتباهی شده باشه وراهی برای نجات دوست عزیزمون باشه .این روزها هرلحظه که می گذره خدارو با خاطر این مهمون کوچولوش شاکرم وهنوز هم باورم نمیشه که وارد 6ماهگی شده و3ماه بیشتر برای دیدن پسر کوچولوم نمونده .هر روز به مامانم میگم نمیتونم زیاد باهاش صحبت کنم وارتباط خوبی برقرار کنم اونم بهم میگه عجله نکن با اولین تماس پوستی دیگه نمتونی خودت رو کنترل کنی خیالت راحت باشه امیدوارم این چند ماهی هم به خوبی وسلامتی بگذره وگل پسری صحیح وسالم را در آغوش بگیرم .این روزها شاید مادرم بی صبرانه تر از هرشخص دیگری منتظر دیدن اولین نوه پسری اش باشه چون به قول برادر زاده هایم مامان لی لی یا به اصطلاح صحیح تر مامان علیه دوتا نوه دختر زیبا وناز داره که فرزند ما اولین نوه پسری اوست واو برای دیدنش لحظه شماری می کند.خدا کند سالیان درازی سالم وسلامت سایه اش مستدام باشد انشالله   

سدنا کوچولومون بالاخره دندون دار شد

بالاخره بعد چند ماه انتظار دیروز مامان کوچولوها زنگ زد و گفت بالاخره سدنا کوچولو داره دندون درمیاره وقتی با قاشق بهش غذا میدم قاشق که به دندونش میخوره صداش میاد,امروز هم که رفته بودیم خونشون همه مخصوصا ثنا جون با قاشق میزدیم به دندونش که ببینیم صداش میاد یا نه؟؟؟؟؟؟

ثنا جونمون هم که حسابی درگیر درس خوندن هستش,هر روز هم که با خانم معلمش جر و بحث داریم که ثنا جونمون حساس هستش و کسی حق نداره بگه بالا چشش ابرو هستش و ...................

راستی شنبه که تولدم بود عروسکم همه مغازه هارو زیر و رو کرده بود برام بهترین هارو بخره,مامان جون میگفت  عروسک همش از این مغازه به اون مغازه میرفت تا چیزی که دوس میدارم رو برام بخره,عصری هم من بردمش بیرون به سلیقه خودش کیک بخرم.شب هم که داشتیم تولد رو شروع میکردیم از شانسمون کلی مهمون اومد خونمون و عروسکم که عاشق کیک هستش همش نگران بود که به خودمون کیک نمیرسه.

راستی صبح روز تولدم هم که رفته بودم دفتر دیدم رو وایت برد تولدم رو تبریک گفتن و یه کادو هم برام گذاشتن تو کمد,خلاصه امسال حسابی سوپرایز شدم ولی تولد عروسک های خاله یه چیز دیگه بود.

الهی خاله قربون هر 2 تاتون دوردونه های من..............

سدنای عزیزم اولین دندونت تو 8 ماهگی مبارکت باشه عروسک نازنینم