شعر استان بوشهر از شیوایى و گیرایى خاصى برخوردار است و سخن از دردها و رنجها و آرمانهاى خفته این مردم دارد. در جنوب شعر بیشتر آهنگى عاطفى دارد تا اجتماعى و یا سیاسى. دو بیتىهاى جنوب در مقایسه با دو بیتىهاى دیگر نقاط ایران، غم انگیزتر مىباشد.
در این قسمت به شرح حال چند تن از شاعران استان اشاره مىکنیم:
★ فائز دشتی :
وقتى سخن از جنوب و شعر و شروه به میان مىآید، بىدرنگ نام «فایز» به عنوان یک شاعر دردمند تداعى مىشود.
محمد على متخلص به فایز به سال 1250 ه .ق برابر با 1209 ه .ق در کردوان یکى از روستاهاى دشتى چشم به جهان گشود.
از زندگى اولیه او اطلاعاتى در دسترس نیست. گویند تحصیلات مقدماتى خود را در کردوان سپرى نمود. سپس در بردخون، دورههاى درسى مختلف را گذراند و پس از پایان تحصیلات مقدماتى، نزد یکى از مشایخ آن دیار که مردى با سواد بوده و در زبان فارسى و ادبیات فارسى و عربى تسلطى داشته به ادامه تحصیل مشغول بوده است.
فائز که در زمان قدرت خوانین و مسندنشینان قاجار زندگى مىکرد، بالطبع شرائط بر شعر او مؤثر مىافتد و در شعر او غم و اندوه به وضوح احساس مىشود.
از اشعار اوست:
سر زلف تو جانا لام و میم است
چو بسم الله الرحمان الرحیم است
به هفتاد و دو ملت برده حسنت
قدم از هجر تو مانند جیم است...
✍ فائز پس از هشتاد سال زندگى در سال 1330 ه .ق برابر با 1289 ه .ش در «گزدراز» وفات یافت و جسدش پس از چند ماه به نجف اشرف منتقل شد.
★ مفتون بردخونى (سید بهمنیار) :
در سال 1276 ه .ش در قریه بردخون متولد شد,مفتون شاعر دو بیتى سرا که البته در دیگر گونههاى شعر، نظیر غزل، قصیده، رباعى و مثنوى هم دستى دارد.
مفتون شاعر دوره قاجار و عصر رضاخانى است. همچنین او شاعر شهریور 1320 و کودتاى بیست و هشت مرداد مىباشد. او داغ و درفش سیستمهاى مسلط را بر خود دیده است.
از آن جهت قابل تأمل است که در برخورد با پدیدههاى هستى، شگفتى عاطفى خود را از دست نداده و عریان بیان مىدارد.
درونمایه دو بیتىهاى مفتون فراق است و نیز دربر دارنده خصوصیات غمبارى است که به عنوان اعتراض سمبولیک، حضورى شدیدا عاطفى دارد.
مفتون خانها را به عنوان مفهوم کلى مطرح نمىکرد,بلکه معترضانه افراد مورد نظر مثلاً آصف الملک را به محاکمه مىکشد و احمدخان آبدانى را لعنت مىفرستد تا آنجا که مفتون از طرف خان مزبور تهدید به قتل مىشود.
# از اشعار اوست:
ندانستم غم دلدار سخت است
به سر بردن ز هجر یار سخت است
کنون مفتون گرفتار فراق است
ببینید این چنین آزار سخت است...
✍ سرانجام در سال 1341 ه .ش در سن 65 سالگى بوسیله احمد خان آبدانى دستور قتل مفتون صادر مىشود و پس از قتل در همانجا به خاک سپرده مىشود.
★ سید على نقى دشتى :
سید على نقى دشتى فرزند سید محمود بود,مولد و موطنش روستاى «میان خره» دشتى مىباشد.
وى تحصیلاتش را در حوزه علمیه دشتى شروع کرد و پس از چند سال به نجف اشرف رفت،ولى نتوانست مدت زیادى در آنجا بماند و به دشتى بازگشت. چند صباحى به شیراز مىرود و پس از توقف کوتاهى به دشتى باز مىگردد و بقیه عمر خود را در موطن اصلىاش به تدریس و ترویج و رتق و فتق امور مردم مىپردازد.
علاوه بر این، در لغت نحو و صرف تسلط کامل داشت، ادیبى فرزانه بود و ادبیات عرب و قواعد و شواهد آن را به طور جامع و کامل در اختیار داشت.
وى هزاران شعر چه قصیده و چه غزل را حفظ داشت و به سبک ابن مالک منظومهاى در نحو سروده است.
ابیات ذیل را در مرثیه شیخ ابوتراب بوشهرى که به دست بشیر محمد نامى به قتل رسیده سروده است:
یا دهر جدد حزنک الایام
و تضاعفت شجوایک و الالام
و تو قدرت تحت الضلوع
و اخدمت جمرات هم کنها الاعوام
★ ابراهیم دشتى :
میرزا ابراهیم فرزند ملا حسن متخلص به صدیق در سال 1313 ه .ق در روستاى کلل دشتى به دنیا آمد. وى قرآن مجید و سواد فارسى را نزد پدر فرا گرفت و براى تحصیل عربى و ادبیات به روستاى میانخره دشتى (که در آن زمان دارالعلم بود) رفت و به آموختن ادبیات فارسى، عربى، لغت و فنون شعر پرداخت.
در جنگ بین الملل اول و اشغال جنوب ایران از سوى انگلستان، که تنگستانىها با انگلیسىها مشغول جنگ شدند وى از راه وطن دوستى شغل مخبرى و گزارشگرى براى خوانین تنگستان را به عهده گرفت و به صورت مخفى به بوشهر مىرفت و آنچه از اعمال و افکار دشمنان داخلى و خارجى را که به دست مىآورد, به مجاهدین مىرسانید. او مدتى در منزل رئیس على دلوارى به عنوان نامه نویس مشغول به خدمت بود و نامههاى رئیس على را مىنوشت.
او پس از پایان جنگ براى کار به بوشهر رفت و در مدرسه سعادت معلم شد. همچنین در مدرسه فردوسى مامور سرپرستى و نظافت گردید.
✍ او در سال 1338 ه .ق مبتلا به مرض سل شد و براى معالجه و تغییر آب و هوا به شیراز رفت و در مدرسه منصوریه مسکن گزید و به معالجه پرداخت و پس از بهبودى دوباره به بوشهر آمد اما این بار به مرض مطبقه مبتلا شد و به دلیل تشخیص نادرست پزشک در سال 1342 ه .ق در سن 30 سالگى جان به جان آفرین تسلیم نمود"
از آثار قلمى او مقالاتى است که در نامه (عصر آزادى) شیراز و مجله ایرانشهر چاپ شده است.
از اشعار او در دفاع از ایران و آزادیست:
ایام تماشاى بهار و لب کشت است
نه گاه گرفتارى در دیر و کشت [کنشت] است
خاموشى امروز بسى نادر و زشت است
ما را چه نشاط است که یکسر شده ویران
از باد خزان گلشن ما کشور ایران
افسوس باغ به جا نیست به جز خار...
★ فتح الله سعد آبادى (شیدا) :
او از دیگر شاعران دو بیتى سراى دشتستان و اهل روستاى سعد آباد متخلص به شیدا است و تا سال 1344 ه .ش در قید حیات بوده است.
شیدا بر خلاف شاعران هم دوره خود که به خوانین محشور بودهاند، بیشتر با روستائیان بى بضاعت و رعایا نشست و برخاست مىکرد و با شیوه حکومت خوانین مخالف بود.
از اشعار اوست:
تو اى دهقان اگر بىخانمانى
و یا رنجور و زار و ناتوانى
بود البته علت بىسوادى
اسیر پنجه بیداد خانى...
★ دیگر شاعران استان عبارتند از:
۱ـ على بابا چاهى ; متولد 1320 که اشعار او داراى غنایى روستایى و دلنشین است.
۲ـ منوچهر آتشى ;متولد 1312 در دهستان بوشکان, که در ابتدا به سبک قدیم و سپس شعر نو مىسرود.
۳ـ دکتر جعفر حمیدى ; متولد 1315 ه .ش، از شعراى توانا و صاحب آثار (ابر باران بار ـ ابراهیم ـ از خون کبوتران و ...).
۴عبدالمجید زنگویى ـ متولد 1316 ه .ش، از شعراى توانا و صاحب آثار (شب قطبى ـ ترانههاى فائز و ...).
۵ـ عبدالرحمان گمارونى پور ; داراى اثرى به نام دشتسون. از اهالى توابع گناوه.
۶ـ ایرج شمسى زاده; غلامرضا کریمى فرد ـ استاد دانشگاه در رشته ادبیات عرب.
۶ـ امیر روستایى (قانع) ; سراینده غزل و دو بیتى.
۷ـ غلامرضا رئوفى ; متولد 1319 و از اهالى گناوه و داراى طبعى روان که دیوانى از اشعار ایشان موجود می باشد.
۸ـ غلامرضا کرمى و ...
✍ منبع:ویکی اطلس فرهنگی ایران™
Http://www.gezderaz100.blogfa.com
نترسید! هراسان نباشید." فرشته با چنین کلماتی با زکریا، مریم، یوسف و درنهایت با گروهی از شبانان در کنار درۀ بیت الحم سخن گفت.
« نترسید، زیرا اینک بشارت خوشی عظیم به شما می دهم که برای جمیع قوم خواهد بود. که امروز برای شما در شهر داود، نجات دهنده ای که مسیح خداوند باشد، متولد شد.» ( لوقا 2 : 10 ـ 11 ).
ترسان نباشید!
ترس به دل ما واهمه و دلشوره می آورد و افکار ما را فلج می کند. وقتی ما خود را در گردابی از فجایع که در کنترل ما نیستند، می بینیم، ترس و نگرانی قلب ما را فرا می گیرد.
در موعظۀ سرکوه، عیسی مسیح در ارتباط با موضوع ترس و نگرانی، از پرندگان و از گنجشک کوچک و ناتوان استفاده می کند: « بنابراین به شما می گویم، از بهر جان خود اندیشه مکنید که چه می خورید و چه می آشامید و نه برای بدن خود که چه می پوشید. آیا جان از خوراک و بدن از پوشاک بهتر نیست؟ مرغان هوا را نظر کنید که نه می کارند و نه می دروند و نه در انبارها ذخیره می کنند و پدر آسمانی شما آنها را می پروراند. آیا شما از آنها به مراتب بهتر نیستید؟ » ( متی 6 : 25 ـ 26 ). در جای دیگر پیروانش را بدین جملات مطمئن می سازد: « پس ترسان نباشید، زیرا شما از گنجشکان بسیار افضل هستید.» ( متی 10 : 31 ).
ترس سرازیری است روبه پائین
در کریسمس 2008 تمامی دنیا در نگرانی سرازیری روبه پائین اقتصاد جهانی بودند. مردم بسیاری شغلشان را از دست دادند و مجبور شدند که خانه های خود را بفروشند. کارخانه های زیادی بسته شد و قیمت مواد غذایی در بعضی از کشورها تا 25% افزایش یافت.
به مرور نگرانی و ترس در چشمان مردم دیده می شود. آیا من نیز کارم را از دست می دهم؟ آیا خانه ام را از من می گیرند؟ بر سر ما چه خواهد آمد اگر این رکود اقتصادی جهانی به یک افت جهانی تبدیل شود؟ بر سر خانوادۀ من چه خواهد آمد؟ چگونه مایحتاج آنها را فراهم کنم؟
فرانکلین دلانو روزولت این جملات را به ملتی که در عمق پریشانی بود، گفت: « بگذارید، عقیدۀ راسخ خود را برای شما بیان کنم که تنها چیزی که باید این روزها از آن ترسید، خود ترس است: یک وحشت گمنام، نابخردانه و ناعادلانه که تلاش مضاعف مورد نیاز برای تبدیل عزلت به پیشرفت را فلج می کند. »
ترس می تواند ما را اسیر کرده و ایمان را در قلبهای ما خفه کند. ترس همچنین می تواند باعث تنزل اقتصادی نیز شود. ترس شرکتها را وادار به بستن قراردادهای ناخاسته می کند و مردم را از خرید بازمی دارد. آنها را وحشت زده کرده تا صفهای طولانی در بانکها برای دریافت پول خود ایجاد کنند.
فرانکلین دلانو روزولت به ملت آنروز 1933 یادآوری کرد که این خود ترس است که باعث ایجاد بزرگترین مشکل می شود که ما با آن روبرو هستیم. این ترس در سال 1933 واقعی بود؛ چنانکه در اولین کریسمس نیز.
در اولین کریسمس
در آن اولین کریسمس نیز، دنیا در ناامیدی بود. یک سرشماری صورت می گرفت تا احتمالاً میزان مالیات افزایش یابد. در آن زمان، هرودیس خونخوار، پادشاه کبیر یهود بود. زمستان بود و سرد. در اصطبلی تاریک در شهر، نجّار جوان فقیر و همسرش دور از خانه، تا مغز استخان خود سردشان بود. زن درد داشت. باوجود جاههای فراوان در شهر، فرزندش می بایستی در آن اصطبل به دنیا می آمد. شاید از خودش می پرسید، چرا بایستی اینطور باشد؟
احیاناً زن در اندیشۀ همین فکرها بود که طنین صدایی را که قبلاً شنیده بود را بخاطر آورد: « ترسان مباش ای مریم ... » ( لوقا 1 : 30 ).
نجات دهنده متولد شد
در تپه های بادگیر بیرون شهر، شبانان در کنار هم نشسته بودند. ناگهان اطراف با برقی از آسمان روشن شد و فرشتگان اعلان کردند:
« نترسید، زیرا اینک بشارت خوشی عظیم به شما می دهم که برای جمیع قوم خواهد بود. که امروز برای شما در شهر داود، نجات دهنده ای که مسیح خداوند باشد، متولد شد.» ( لوقا 2 : 10 ـ 11 ).
نترسید. وقتی شبانان خبر تولد منجی خود را شنیدند، ترس آنها ناگهان به خوشی عظیم تبدیل شد. مسیح موعود! در بیت الحم، شهر خود داود!
آنها از آن تپه ها به طرف شهر دویدند و اصطبل به اصطبل گشتند تا بالاخره همانطوریکه به آنها گفته شده بود، طفل را در آخوری پیدا کردند. در آخور بخاطر سرما، قنداق پیچ او را یافتند، خود نجات دهنده بود.
نجات دهنده آمده تا مردم را از خطر نجات دهد، آنانی را که آسیب آنها را تهدید می کند، حفظ نماید و قومش را از مشکلات پیرامونشان حفاظت نماید. این کاری است که نجات دهنده برای قومش انجام می دهد. این کاری است که عیسی آمده تا برای ما انجام دهد.
ترسان نباشید، چون خدا برای ما منجی را فرستاده است، یعنی عیسی مسیح خداوند. او کسی است که:
• هیچگاه ما را ترک نکرده و رها نمی کند (عبرانیان 13 : 5 ).
• همۀ مایحتاج ما را برحسب دولت خود در جلال فراهم می کند ( فیلپیان 4 : 19 ).
• وقتی ملکوت و عدالت او را بطلبیم، همۀ آنچیزی که ما نیازمندیم برای ما مزید خواهد کرد ( متی 6 : 33 ).
کریسمس درمورد نجات دهنده است
دنیا نمی داند. آنها فکر می کنند که کریسمس یعنی هدیه گذاشتن زیر درخت کریستمس، خوش بودن، خوردن شام کریسمس با افراد خانوادۀ دور میز. امّا آنقدر که کریسمس واقعی برای ما عالی است، برای آنها نمی تواند باشد.
پیغام کریسمس واقعی این است: خدا برای شما نجات دهنده ای فرستاده است. همین و بس! نجات دهنده ای که مسیح خداوند است، خود خدا.
دنیا غرق در وحشت و ترس است. امّا قوّت ترس در آنهایی که به این جملات فرشته ایمان دارند، شکسته شده است: « ترسان مباش، نجات دهنده برای شما متولد شد ... مسیح خداوند.»