جوان

اخبار جدید ورزشی و اقتصادی، مطالب تفریحی، عکس های جدید و با کیفیت، آهنگ شاد و غمگین، موزیک ویدیو و فیلم

جوان

اخبار جدید ورزشی و اقتصادی، مطالب تفریحی، عکس های جدید و با کیفیت، آهنگ شاد و غمگین، موزیک ویدیو و فیلم

در درون ما نگاه به میراث فرهنگی وتاریخ گسترده نیست.

در درون ما  نگاه به میراث فرهنگی وتاریخ  گسترده نیست.

باوجوداینکه از دیدگاه قرآن هر اثر تاریخی منشاء و منبع شعور تاریخی ،پند و عبرت و عزت است و در درون اسلام نگاه به تاریخ بسیارگسترده است و اهمیت بسیاری به آن داده شده است. اما در درون ما چشمه این منبع آگاهی و معرفت شناختی ،خشکیده و گوش های ما از شنیدن پیام های تاریخی بازمانده است.به همین سبب حفظ و باقی ماندن آثار با توجه به وضعیت فعلی که بسیاری از آثار در حال تخریب هستند از نگاه کسی ،امری ضروری به شما نمی‌رود. میراث فرهنگی آوردگاه اندیشه هزاران نسل درطی تاریخ طولانی طی شده است.وبرای انسانی که شناخت هیچ واقعیت ،پدیده و رخداد و روی دادی ،درجهان مهم و تاثیرگذار و تعیین کننده تر از آگاهی و فهم او از خویشتن خویش نیست ومیراث فرهنگی معیار و محک و سنجش و عیار تمام عیار بازشناسی این آگاهی ها و معرفت شناختی است با این حال دردرون اوجایگاهی ندارد.درحالی که میراث و فرهنگ مجموع و مجموعه دانش و آگاهی های فردی ما را شکل می دهند به وساطت ابزار آن (آثار، شواهد و قراین مادی به جای مانده ازکنش‌ها و کردارها و رفتارها و انگیزه‌ها و اندیشه‌های مفقود آدمی و فرهنگ‌ها و جامعه‌ها و جمعیت‌های متروک و مدفون گذشته) دستیابی به تصویری از انسان بودن ،در خط افق مرزهای فرهنگ ملتها میسر می شود.بازکاروان تخریب ها به راه افتاده و کاروان خلاقیت و کنجکاوی ها وکنش ها،دلبستگی و مودت ها ،پیوستگی وپیوندگی از حرکت باز مانده است.گویی عبورازمسیرهای پرپیچ وخم تاریخی وفرازوفرودهای هزاران ساله زمینه ی اندوختن وآزمودن وآموختن  درعرصه های تفکروتعقل وتخیل ومهارت ومدیریت  وذوق وهنروزیبایی را از وی ستانده است.فقط در این آوردگاه سنگین وسئوال خیز، ،کسانی که  بمیدان آمدندو به صیانت از مآثورات ریشه و برگ گرفته ازتاریخ خود پرداختند خوشنام درخشیدند وقوت واقتدارواعتبار استحکام میراث فرهنگی خود را به محک و داوری نهادند. تاثیرگذارترومقاوم ترومتداوم تراز همه برصحنه وصفحه تاریخ ماندگار شدند.

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

 

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد

مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

 

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد

که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

 

ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل

بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم

 

جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی

که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم

 

اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

 

صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز

که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم

 

شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین

اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم

 

حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد

همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقینم

 

شعر اعترافات تریاک و عاقبت معتادان

 

 منم تریاک  هم درمان هم درد

دوای درد معتادان ولگرد

ولی درد خودم درمان ندارد

دوائی بهتر از زندان ندارد

چنان من نعشه میسازم خماران 

 تمام سینه ها را دود باران

نه پندارید بنده ناتوانم

هزاران رستم از پا در میارم

منم در پیش من معنا ندارد

محبت در کنار م جا ندارد

اگر شیری

اگر تو هستی هرکول

اگر تو داری میلیون ها تومن پول

دو زانوی تو پیش من زمین است

سرانجامت سیاهی در کمین است

اگر تو عاشقی همچو فرهاد

در آخر میبرم شیرینت از یاد

دو دستان نیازت پیش مردم

شود مرد انگی و هیبتش  گم

زمانی میرسد تنها و غمگین

که کل هستیش  را برده پایین

هر آن  شیری   که دودم سیر خورده

شده همچو شغالی تیر خورده

من از فرعون  و هیتلر بدتر هستم

من از هر کافری  کافر تر هستم

جوانان زیادی  روزگاران

به پای  بنده گشتن تیر باران

بسی از دست  من دیوانه گشتن

بسی بی خانه و کاشانه گشتن

بسی آواره کردم کودکان را

 بسی یچاره کردم من  زنان  را

بسی پیوندها از هم گسستم

هزاران قلب کودک را شکستم

تو همچو کوه باشی موم سازم

سرانجام تورا من شوم سازم

هر انسانی که با من یار باشد

به جز من پیش هر کسی خار باشد

شبش بیدارو روزش خواب باشد

شب و روزش  همه  بی تاب باشد

همیشه خسته و دل گیر باشد

شود تنها وتک گر شیر باشد

نه فکر همسرو فرزند باشد

نه فکر دلبرو دلبند باشد

نه دیگر ثروت اموال دارد

نه یک لحظه دگر احوال دارد

به پیش دوست و دشمن خار باشد

میان جمعیت سربار باشد

بسی افراد را ولگرد کردم

بسی سیمای  خوش  را زرد کردم

جنایت های  نامحدود کردم

بسی سرمایه ها را دود کردم

سراسر خانمان سوز پلیدم

زه خود  بدتر دگر چیزی ندیدم

من استعمار غربم ای عزیزان

برانیدم دگر از خاک ایران

همیشه با نشاط و شاد باشید

همیشه خرم آزاد باشید

اگر تو مردی  و حرفم را شنیدی 

زه من بگذر   شتر دیدی ندیدی

 

چه کسانی در مرگ آثارباستانی دخیل هستند؟

عرصه باستان شناسی  میدان تاخت و تاز رجال سیاسی شده است.اگر نیم نگاهی به مسندنشینان مصر ریاست و کرسی صدارت میراث وسوابق آنها شود بوضوح پی به همه چیز خواهیم برد.از استاندارد و فرماندار ،از شهردار و امین اموال با مدرک فوق دیپلم از سازمان آب تا مجموعه سینمای فارابی ....ترکیب و بافت میراث را بر هم زده اند میراثی آسیب پذیر و شکننده،تخریب شده و ویرانگر حاصل همان مدیریت هایی است که نمی خواهند کنار بروند. حتی با مرگ و نابودی همه ی میراث این سرزمین

بارها گفته شده است که یک باستان شناس چهره علمی و هنرمند و عاشق و دلسوزی است که تجارب ارزنده  روح و افکار او برای سازندگی میراث طراحی شده است اما امروزه میراثگردانان غیر باستان شناس هستند.باستان شناسان که هدفشان کشف حقیقت ها و واقعیات تاریخی است خود مانند تاریخ و میراث فرهنگی به فراموشی سپرده شده اند.باستان شناسان به ارزش های یک بنا و شئی تاریخی ،به اهمیت و اعتبار اسناد و مکان های استقراری کهن آگاهی و وقوف دارند اگر مشاهده می شود که وضعیت ملتهبانه آثار و مراکز و مکان های تاریخی بسیار آزاردهنده و بغرنج شده است حاصل دخالت  های عده ای غیر باستان شناس است.برخلاف سایر کشورهای امروز جهان ،در کشور ما کرسی میراث فرهنگی به افراد غیر متخصص واگذار می شود و متاسفانه چاره جویی هم نشده است. موزه بزرگ ملی کشور هم تا کنون از این بی مسولیتی هاکم آسیب ندیده است.متاسفانه کارگاه عظیم خلقت و آفرینش که هزاران سال شاهد شکوفایی تمدنی سترگ و ممتاز ،بی بدیل و بی همتا ،یگانه و منحصربفرد در عالم بود امروز شاهد عمق تخریب ها و ویرانی هایی است که دامان همان تمدن سترگ و باشکوه را گرفته است.هزاران آثارباستانی چونان خود آدمی که صدها پیام تاریخی بر شانه می کشیدند امروز از مدیریت های بی تخصص ،رنج های بیشمار می کشد.  

دانشگاه «ترکان‌ خاتون» کرمان زباله‌دانی شد. شماره ثبت در فهرست میراث ملی 124

تخریب آثارباستانی محوفضیلتها و خصلتهای انسانی است

                                     میراث فرهنگی

اصل فضیلتها و خصلتهای  انسانی را که به دنیای فرهنگ تعلق دارد ، به کتابها می‌سپاریم

با وجود اینکه زمین را گمانه می‌زنیم تااز اسرار درون آن باخبر شویم ، به اعماق اقیانوسها می‌رویم تا ازرخدادها و حوادث ایام گذشته در آن  و از طبیعت و شکفتیهای آن آگاه شویم. با ماهواره‌ها در فضای بیکران شناور میگردیم تا  به راز کیهان دست ‌یابیم.به میدان گدازه های آتشفشانها نزدیک می شویم تا از سنگ مذاب گازها و مواد تشکیل دهنده فعالیت آن نمونه برداری کنیم.در اعماق جنگل های هراسناک آمازون تن به هزاران خطر می سپاریم تا زندگی قبایل بدوی آمازونی ها را بررسی کنیم.اما آنقدر خشن وبی رحم شده ایم که  میراث و هویت و آثار و ارزش های تاریخی خود را نابود می کنیم. اشیای تاریخی را سهم الارث خود دانسته و به تاراج و باد حراج می دهیم.علی رغم ،بهره‌جویی از پیشرفته‌ترین  وسائل رفاه مادی ، در شهرهای چندین میلیون نفری ، بیش از همیشه تنها ‌، بی‌پناه و مضطرب نشان می دهیم اما اصول فضیلتها و خصلتهای ممتاز انسانی را که به دنیای فرهنگ تعلق دارد ، به کتابها می‌سپاریم.میان تمدن و فرهنگ جامعه خود  شکاف ایجاد کرده  و ناکامیها و نابسامانیها  با شور و شتاب ،ادامه داشته درنتیجه شاهد جدایی و گریزمردم  از فرهنگ ملی. و میراث فرهنگی می شویم.خیلی بیرحم شده ایم.سقفی که هزاران سال سایبان مام میهن بود همچون آوار فرو می ریزیم.ستون های استوار که هزاران سال سقف کهنی بر آن تکیه داشت می شکنیم.تارهای رشته و ریسمان همبستگی و پیوند ملی چند ده هزارساله را از هم می پاشیم.در میان این همه بی رحمی ، رفته‌رفته میان میراث و فرهنگ و هنر  فاصله‌ای عمیق ایجاد کردیم تیشه بر ریشه ی ارزش ها زدیم.خانه ها و بافت های فراوان باستانی را از صحنه حیات زدودیم که شاید  به اصطلاح خود را با مظاهر تمدن و فرهنگ نوبنیاد و غالب ، منطبق و هماهنگ سازیم . این ویرانگری ها نه بهانه  غم و آب و نان. در شهرها  و نه محصول آفت در روستاها بود.ما امروز به فرهنگ بارور و اخلاقی نیازمندیم که بتواند در عین تحکیم بیشتر مبانی همبستگی و پیوند مردم با میراث ملی ، همة افراد از شهری و روستائی را  با پرورش شخصیت مطلوب ،زمینه ی راههای رشد و تعالی و کمال جامعه را هموار سازد.