عقیق داوودیواژه pom pom درست نیست. بلکه واژه pom pon درست است _ گونه ای عقیق با سوزن های روتیل ( = ساگنیت) که درونگیرهای آن به رنگ زرد تا نارنجی و هم چون گل داودی دیده و در بروستر پیدا می شود.
عقیق درختی عقیق شجری. عقیق دندریتی. به آلمانی Baum Achate. برابر با عقیق جلبکی و یا عقیق مکه ای است. عقیق با درونگیرهای درختی شکل
عقیق دریاچه علیا
لیک سوپر یورآگات. عقیق ابر دریاچه.1عقیق از دریاچه علیای آمریکا.2نام درستی است برای تومسونیت از همین بخش که دارای لایه های هم چون عقیق است.
عقیق دسته گلکلسدون خاکستری تا سبز نیمه شاف که دارای درون گیرهای روشن و رنگین کمانی هم چون دسته گل است. در تکزاس پیدا می شود.
عقیق دلوتنام شهری در آمریکا . برابر با عقیقهای دریاچه علیا از خلیج سوپریور.
عقیق ذوقیعقیق فریبا. عقیق فانتزی. عقیق رنگین. عقیق خوش رنگ و زیبا که تودرتو دیده و یا لایه ای می شود.
عقیق رنگارنگدر برخی از عقیق ها درونگیر های جلبکی باعث رنگین شدن کانی گشته ولی خود جلبک به خوبی دیده نمی شود. در کالیفرنیا به دست می آید.
عقیق رنگین کمانی
عقیق قوس و قزحی. کلسدونهایی که ورقه نازک آنها پدیده رنگین کمانی یا زنبقی در اثر تداخل نشان می دهند.
عقیق رودخانه ایعقیق هایی که در بستر رودخانه ها پیدا می شوند. مانند عقیق جلبکی و مکه ای.
عقیق زرد ۱عقیق مومی، کلسدون با رنگ زرد مومی.
عقیق زرد ۲جزع حبشی. عقیق رطبی. عقیق سرخ. عقیق حبشی. عقیق بقراوی. جزع بقرانی. به آلمانی sarder. به فرانسه sardoine. به اسپانیایی sard ice. واژه فارسی _ عبری برای رنگ زرد. رودی هم به همین نام در آسیای کوچک است. هرگونه عقیق زرد خرمایی، قهوه ای تا زرد لایه ای را گویند.
عقیق زرد ماسه ایسارد (زرد) از واژه فارسی _ عبری برای زرد گرفته شده _ عقیق زرد با لکه های تیره. ماسه زرد. عقیق زرد. سارد ماسه ای.
عقیق زگیل دارگونه ای عقیق سرخ یا گلگون که دارای بر آمدگیهای زگیل مانند است.
عقیق زلالعقیق درخشان. عقیق شفاف. عقیق با صفا. عقیق لمعان دار. واژه ای است هم سنگ برای انهیدروس٫
عقیق زنبقی
۱ – عقیق هایی که دارای شکاف و مویرگ فراوان هستند و مانند گل زنبق در اثر تداخل امواج بازی با رنگ دارند.
۲ _ برخی عقیقهای لایه ای و یا راه راه که بازی با رنگ دارند.
عقیق سادهعقیق اولیه. عقیق نخستین. عقیقهایی که در روزن ها و بلوردانها بدون هیچ گونه ویژگی (بدون لایه و رنگ و خطوط) پدید آمده اند.
عقیق سبزنابعقیق سبز حقیقی. کریسو پراس اصل. نام درستی برای عقیقی که به رنگ سبز در آمده.
عقیق ستاره ایعقیقهایی که پس از تراش دامله ای پدیده ستاره ای نشان میدهند.
عقیق سرخ هندیسنگ هندی. برابر با عقیق سرخ یا گلگون.
ویدیوهای آموزشی فارسی GIMP
درود
این آموزش ها توسط دوست بسیار خوبم محمدشکوهی تهیه شده و کامل ترین مرجع ویدیویی نرم افزار GIMP به زبان فارسی است و رده خودش بی نظیر هست . در حال حاضر چندین ویدیو تهیه شده که می تونید دانلود و استفاده کنید . ویدیوهای دیگه هم به محض انتشار در سایت قرار خواهند گرفت.
در ویدیو اول مبانی پایه و اصول اولیه نرم افزار توضیح داده شده است. در ویدیوهای دوم و سوم در مورد لایه ها توضیح داده شده و در ویدوی چهارم و چهارونیم هم در موری منوی Image ، نحوه نصب براش و نصب انواع پلاگین و فیلتر توضیح داده شده است.
Marco Polo Webrip (2014) Mkv
|قسمت هفتم و هشتم به پست اضافه شد|
|زیرنویس فارسی قسمت هفتم و هشتم به پست اضافه شد|
نام سریال: Marco Polo – مارکو پولو
ژانر: ماجراجویی
سال انتشار: ۲۰۱۴
مدت زمان: به طور میانگین هر قسمت ۵۰ دقیقه
حجم: به طور میانگین هر قسمت ۴۰۰ مگابایت
کیفیت: Webrip 720p
زیرنویس فارسی: دارد
خلاصه داستان: در دنیایی مملوء از طمع، جنایت و رقابت، مارکو پولو داستانی است که طبق ماجراجویی های کاوشگر معروف قرن ۱۳م در چین رخ می دهد و …
دستور زبان فارسی:
جمله : کلمه یا مجموعه ای از کلمات است که پیامی را از یک شخص به دیگران
می رساند.
جمله از نظر پیام و مفهوم یا شیوه ی بیان :
1 ـ خبری : خبری را به ما می رساند. (علامت این نوع جمله ( .) می باشد.)
2 ـ امری : کاری را درخواست می کند. (علامت این نوع جمله ( . ) می باشد.)
3 ـ پرسشی : سؤالی را مطرح می کند. (علامت این نوع جمله ( ؟ ) می باشد.)
4 ـ عاطفی : یکی از عواطف انسان مانند: تعجّب،تأسف،آرزو،دعا،نفرین و ... را بیان
می کند.(علامت این نوع جمله ( ! ) می باشد.)
* جمله هایی که بوسیله ی آن ها برای کسی دعا می کنیم،« جمله ی دعایی »
نامیده می شوند.فعل این نوع جملات معمولاً « باد ـ مباد ـ مبادا ـ بادا »می باشد و
این جملات جزء «جملات عاطفی » محسوب می شوند.
در زبانِ فارسی جمله دارایِ دو قسمتِ اصلی است :
1ـ نهاد 2 ـ گُزاره
1 ـ نهاد :کلمه یا گروهی از کلمه هاست که درباره ی آن خبر می دهیم ؛
یعنی«صاحب خبر» است.
نهاد اجباری ( شناسه ) : ضمیری است که به انتهای فعل می چسبد تا صیغه ی
آن را مشخص کند.
در زبان فارسی به نهادی که در ابتدای جمله می آید،« نهاد اختیاری» و
به نهادی که به انتهای فعل می چسبد،« نهاد اجباری(شناسه)» می گویند.
مثال : من به مدرسه رفتم. « من» : نهاد اختیاری و « ـَ م » : نهاد اجباری
مانند : ادبیّات به یاری ابزارها و عواملِ گوناگون پدید می آید. واژه ی ادبیّات نهاد است.
گاهی نهاد بیش از یک کلمه است که اصطلاحاً به آن گروه نهادی می گویند؛
مانند :
پس از واقعه ی عظیمِ انقلاب اسلامی،بسیاری از بنیاد هایِ فکری،فرهنگی و معیارهایِ
ارزشی و اخلاقی ،دگرگون شد. گروه نهادی
برایِ پیدا کردنِ نهاد به اوّل فعل، « چه چیزی ؟ » یا « چه کسی ؟ » اضافه
می کنیم و نهاد را به دست می آوریم؛مانند :
زبانِ هر جامعه در هردوره ای بر پایه ی باورها و ارزش ها ی دینی،سامان
می یابد.
چه چیزی سامان می یابد ؟ زبان = نهاد
2ـ گُزاره : خبری است که درباره ی نهاد داده می شود.
مهمترین جزء گزاره ،«فعل» است .
مانند : انقلاب ، کرامتِ انسانی را به افرادِ جامعه باز گرداند.
نهاد گُزاره
توضیحی درباره ی اجزای گزاره : ( مربوط به درس ادبیات )
1ـ مفعول : کلمه ای است که کار بر آن واقع می شود .
مانند : کبوتر پرواز را دوست دارد. در این جمله پرواز مفعول است.
*نشانه ی مفعول « را » است ،امّا همیشه همراه مفعول نمی آید؛
یعنی گاهی مفعول بدونِ نشانه ی« را » می آید.گاهی هم «ی » به مفعول
می چسبد.
به طورِ کل،مفعول به شکل هایِ زیر می آید :
الف ) من پرنده را دیدم. ( با نشانه ی « را » ) پرنده : مفعول
ب ) من پرنده ای دیدم. ( با نشانه ی « ی » ) پرنده ای : مفعول
پ ) من پرنده ای را دیدم. (با نشانه ی « را » و « ی ») پرنده ای : مفعول
ت ) من پرنده دیدم. ( بدونِ هیچ نشانه ای ) پرنده : مفعول
راه شناختِ مفعول : به اوّل فعل ، « چه چیز را ؟ » یا « چه کس را ؟ »
اضافه می کنیم ، اگر معنی بدهد آن فعل نیاز به مفعول دارد و مفعول در
جوابِ « چه چیز را ؟ » یا « چه کس را ؟ » می آید؛
هم نامه ی نا نوشته خوانی = چه چیز را خوانی ؟
نامه ی نانوشته را = نامه ی نا نوشته : مفعول
ما را به راهِ هُدی راهنمایی کن . =چه کسی را راهنمایی کن ؟
ما را = ما : مفعول
2 ـ مسند : صفت یا حالتی است که آن را به نهاد نسبت می دهند.
به فعل هایی که مسند می پذیرد فعلِ اسنادی (ربطی) می گویند.
فعل هایِ اسنادی (ربطی ) عبارتند از :« است ـ بود ـ بُوَد ـ شد ـ گشت ـ
شَوَد ـ باشد ـ باد ـ هست ـ نیست »
* روشِ پیدا کردنِ مُسند:
به اوّل فعلِ اسنادی،کلمه هایِ « چگونه؟ » یا « چی ؟ » اضافه می کنیم و مُسند
را به دست می آوریم؛
مانند : انقلابِ دینی و فرهنگی در آثارِ نویسندگانِ پس از انقلابِ اسلامی نیز
جلوه گر شد.
چگونه شد = جلوه گر = مُسند
مثال : هم نشینِ نیک ، بهتر از تنهایی است .
نهاد مسند فعلِ اسنادی (ربطی)
3 ـ مُتَمّم : واژه ای که بعد از حرفِ اضافه می آید .
مانند :
او به مدرسه رفت . مدرسه : متمّم
برخی از حروفِ اضافه : از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ اندر ـ برای ـ از برایِ ـ از بهرِ ...
کبوتر پرواز را در آسمان دوست دارد .
نهاد مفعول حرفِ نشانه حرفِ اضافه متمّم فعل غیراسنادی
دستور زبان فارسی :
« انواع حروف در زبان فارسی»
در دستور زبان فارسی«حروف» کلماتی را می گوییم که معمولاً از کلمه های
دیگرکوتاه تر هستند و معنی مستقلی ندارند و کار آن ها پیوستن جمله ها و
کلمه ها به یکدیگر و نسبت دادن کلمه به فعل و یا نشان دادن موقعیّت کلمه
در جمله است.
حروف خودشان نقشی ندارند بلکه وظیفه ی آن ها نشان دادن اجزای دیگر است.
انواع حروف در فارسی :
1 ـ حروف اضافه : مانند : از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ برای ـ از برای ـ بهر ـ از بهرِ ـ بدونِ ـ
اندر ـ جز ـ مگر ـ مثل ـ بی ـ سویِ ـ به سویِ ـ به منظورِ ـ از پیِ ـ به وسیله یِ ـ
به سانِ ـ به کردارِ ـ مانندِ ـ همانندِ ـ همچو ـ همچون و ...
و به واژه ی بعد از حرف اضافه « متمّم » می گویند.
2 ـ حرف نشانه : مانند « را » نشانه ی مفعول
3 ـ حرف ربط ( پیوند ) : حرف هایی را گویند که دو کلمه یا دو جمله را به هم
پیوند می دهد.
مانند : و ـ که ـ تا ـ ولی ـ چون ـ امّا ـ نیز ـ اگر ـ اگرچه ـ بلکه ـ پس و ...
از میان این حروف،اگر حرف« واو» دو کلمه را به هم پیوند دهد به آن حرف،
« واو عطف» می گوییم و اگر حرف « واو» دو جمله را به هم پیوند دهد به آن
حرف،« واو ربط (پیوند)» می گوییم .