جوان

اخبار جدید ورزشی و اقتصادی، مطالب تفریحی، عکس های جدید و با کیفیت، آهنگ شاد و غمگین، موزیک ویدیو و فیلم

جوان

اخبار جدید ورزشی و اقتصادی، مطالب تفریحی، عکس های جدید و با کیفیت، آهنگ شاد و غمگین، موزیک ویدیو و فیلم

عربی 3 .پردیس شهید رجایی

سلام همکار عزیزم

نمونه ای از سوالات عربی3


 

1- انواع مفعول مطلق:

الف ) مفعول مطلق تاکیدی . مانند: نَصَرتُ عَلیّاً نَصراً . علی را یاری کردم، یاری کردنی.

ب) مفعول مطلق نوعی.نوع فعل قبل از خود را بیان می کند. مانند : اِصبِر صَبراً جَمیلاً -   اِصبِر صَبرَالعُلَماءِ

ج) مفعول مطلق عددی . عدد فعل را بیان می کند. به دو صورت یا یا مصدر " ة وحدت یا علامت های مثنی و جمع " داشته باشدمانند: ضَرَبَهُ ضَربَةً ( اورا یک بار زد) دَقَّتِ السّاعَةُ دَقَّتَینِ.( ساعت دوبار به صدا درآمد)

یا بعد از مصدر اعداد یک و دو ... بیاید. 

 


 

2- ترکیب و تجزیه آیه شریفه : " إنّا أنزَلناهُ فی لَیلَةِ القَدرِ.

الف ) ترکیب :

ترکیب

 ب) تجزیه :

تجزیه


 3- مفعولٌ به را در جملات زیر مشخص کنید.

1- اِیّاکَ نَعبُدُ وَ ایّاکَ نَستَعین. 

پاسخ : ایّاکَ - ایّاکَ هردو مفعولٌ به مقدم هستند ( اولی برای فعل نعبُدُ و دومی برای فعل نَستَعینُ)

2- اِهدِنَا الصّراطَ المُستَقیم.

پاسخ : اهدنا = فعل امر،فاعل و مفعول اول (نا مفعولٌ به) - الصّراطَالمستَقیمَ ( مفعول دوم )


 


4- در جمله " صَلَّیتُ یَومَ الجُمُعَةِ .نوع مَفعول را  مشخص کنید.

پاسخ : یومَ،  مفعولٌ فیه (ظرف زمان)


5- آیا بجز فعل موارد دیگری مفعول می گیرند؟

پاسخ : عوامل مفعول عبارتند از: فعل - اسم فعل - اوزان مبالغه - اسم مفعول - صفت مشبهه - مصدر - اَفعَل تعجب.


امید وارم مطالب برای همکاران عزیزم مفید باشد. 

 

 

 

 

نکته های دستور زبان فارسی

دستور زبان فارسی:

جمله : کلمه یا مجموعه ای از کلمات است که پیامی را از یک شخص به دیگران

می رساند.

 

جمله از نظر پیام و مفهوم یا شیوه ی بیان :

 

1 ـ خبری : خبری را به ما می رساند. (علامت این نوع جمله ( .) می باشد.)

 

2 ـ امری : کاری را درخواست می کند. (علامت این نوع جمله ( . ) می باشد.)

 

3 ـ پرسشی : سؤالی را مطرح می کند. (علامت این نوع جمله ( ؟ ) می باشد.)

 

4 ـ عاطفی : یکی از عواطف انسان مانند: تعجّب،تأسف،آرزو،دعا،نفرین و ... را بیان

 می کند.(علامت این نوع جمله ( ! ) می باشد.)

* جمله هایی که بوسیله ی آن ها برای کسی دعا می کنیم،« جمله ی دعایی » 

نامیده می شوند.فعل این نوع جملات معمولاً « باد ـ مباد ـ مبادا ـ بادا »می باشد و

 این جملات جزء «جملات عاطفی » محسوب می شوند.


در زبانِ فارسی جمله دارایِ دو قسمتِ اصلی است : 

 1ـ نهاد  2 ـ گُزاره

 

1 ـ نهاد :کلمه یا گروهی از کلمه هاست که درباره ی آن خبر می دهیم ؛

یعنی«صاحب خبر» است.

 

نهاد اجباری ( شناسه ) : ضمیری است که به انتهای فعل می چسبد تا صیغه ی

 آن را مشخص کند.

در زبان فارسی به نهادی که در ابتدای جمله می آید،« نهاد اختیاری» و 

به نهادی که به انتهای فعل می چسبد،« نهاد اجباری(شناسه)» می گویند.

مثال : من به مدرسه رفتم.  « من» : نهاد اختیاری  و « ـَ م » : نهاد اجباری

مانند : ادبیّات به یاری ابزارها و عواملِ گوناگون پدید می آید. واژه ی ادبیّات نهاد است.

گاهی نهاد بیش از یک کلمه است که اصطلاحاً به آن گروه نهادی می گویند؛ 

مانند : 

پس از واقعه ی عظیمِ انقلاب اسلامی،بسیاری از بنیاد هایِ فکری،فرهنگی و معیارهایِ 

ارزشی و اخلاقی ،دگرگون شد.                                گروه نهادی

 

برایِ پیدا کردنِ نهاد به اوّل فعل، « چه چیزی ؟ »  یا « چه کسی ؟ » اضافه 

می کنیم و نهاد را به دست می آوریم؛مانند : 

زبانِ هر جامعه در هردوره ای بر پایه ی باورها و ارزش ها ی دینی،سامان

می یابد. 

چه چیزی سامان می یابد ؟  زبان  = نهاد                                                                                                                        

2ـ گُزاره : خبری است که درباره ی نهاد داده می شود. 

مهمترین جزء گزاره ،«فعل» است .

مانند : انقلاب ، کرامتِ انسانی را به افرادِ جامعه باز گرداند.   

            نهاد                                گُزاره 

 

توضیحی درباره ی اجزای گزاره : ( مربوط به درس ادبیات )

1ـ مفعول : کلمه ای است که کار بر  آن واقع می شود .

مانند : کبوتر  پرواز را  دوست دارد. در این جمله پرواز مفعول است.

                                                                                                                                     

*نشانه ی مفعول « را » است ،امّا همیشه همراه مفعول نمی آید؛

 یعنی گاهی مفعول بدونِ نشانه ی« را » می آید.گاهی هم «ی » به مفعول

 می چسبد. 

به طورِ کل،مفعول به شکل هایِ زیر می آید :

الف ) من  پرنده  را دیدم.  ( با نشانه ی « را » ) پرنده : مفعول

ب ) من  پرنده ای  دیدم.  ( با نشانه ی « ی » ) پرنده ای : مفعول

پ ) من  پرنده ای   را دیدم.  (با نشانه ی « را » و « ی ») پرنده ای : مفعول

ت ) من   پرنده   دیدم.  ( بدونِ هیچ  نشانه ای  )  پرنده : مفعول

 

راه شناختِ مفعول : به اوّل فعل ، « چه چیز را ؟ »  یا « چه کس را ؟ » 

اضافه می کنیم ، اگر معنی بدهد آن فعل نیاز به مفعول دارد و مفعول در 

جوابِ « چه چیز را ؟ »  یا « چه کس را ؟ » می آید؛

هم نامه ی نا نوشته خوانی  = چه چیز را خوانی ؟ 

 نامه ی نانوشته را  = نامه ی نا نوشته : مفعول 

ما را به راهِ هُدی راهنمایی کن .  =چه کسی را راهنمایی کن ؟    

 ما را   = ما : مفعول

 


 

2 ـ مسند : صفت یا حالتی است که آن را به نهاد نسبت می دهند.

به فعل هایی که مسند می پذیرد فعلِ اسنادی (ربطی) می گویند. 

 

 فعل هایِ اسنادی (ربطی ) عبارتند از :« است ـ بود  ـ بُوَد ـ شد ـ گشت ـ

 شَوَد ـ باشد ـ باد ـ هست ـ نیست »

 

* روشِ پیدا کردنِ مُسند:

به اوّل فعلِ اسنادی،کلمه هایِ « چگونه؟ » یا « چی ؟ » اضافه می کنیم و مُسند

 را به دست می آوریم؛            

مانند : انقلابِ دینی و فرهنگی در آثارِ نویسندگانِ پس از انقلابِ اسلامی نیز 

جلوه گر شد. 

 چگونه شد  = جلوه گر  =  مُسند                   

مثال :  هم نشینِ نیک ،   بهتر از تنهایی    است .       

               نهاد                   مسند            فعلِ اسنادی (ربطی)

 


 

3 ـ مُتَمّم : واژه ای که بعد از حرفِ اضافه می آید . 

مانند : 

  او  به  مدرسه  رفت . مدرسه : متمّم 

 

برخی از حروفِ اضافه : از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ اندر ـ برای ـ از برایِ ـ از بهرِ ...

 

کبوتر      پرواز          را                    در             آسمان        دوست  دارد .

نهاد      مفعول     حرفِ نشانه     حرفِ اضافه     متمّم         فعل غیراسنادی 

 


 

دستور زبان فارسی : 

« انواع حروف در زبان فارسی»

 

در دستور زبان فارسی«حروف» کلماتی را می گوییم که معمولاً از کلمه های 

دیگرکوتاه تر هستند و معنی مستقلی ندارند و کار آن ها پیوستن جمله ها و 

کلمه ها به یکدیگر و نسبت دادن کلمه به فعل و یا نشان دادن موقعیّت کلمه 

در جمله است.

حروف خودشان نقشی ندارند بلکه وظیفه ی آن ها نشان دادن اجزای دیگر است.

 

انواع حروف در فارسی :

1 ـ حروف اضافه : مانند : از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ برای ـ از برای ـ بهر ـ از بهرِ ـ بدونِ ـ 

اندر ـ جز ـ مگر ـ مثل ـ بی ـ سویِ ـ به سویِ ـ به منظورِ ـ از پیِ ـ به وسیله یِ ـ 

به سانِ ـ به کردارِ ـ مانندِ ـ همانندِ ـ همچو ـ همچون و ... 

 و به واژه ی  بعد از حرف اضافه « متمّم » می گویند.

 

2 ـ حرف نشانه : مانند « را » نشانه ی مفعول

 

3 ـ حرف ربط ( پیوند ) : حرف هایی را گویند که دو کلمه یا دو جمله را به هم

 پیوند می دهد. 

مانند :  و ـ که ـ تا ـ ولی ـ چون ـ امّا ـ نیز ـ اگر ـ اگرچه ـ بلکه ـ پس و ...

از میان این حروف،اگر حرف« واو» دو کلمه را به هم پیوند دهد به آن حرف،

« واو  عطف» می گوییم و اگر حرف « واو» دو جمله  را به هم پیوند دهد به آن

 حرف،« واو ربط (پیوند)» می گوییم .

 
 http://farsi220.blogfa.com/

نکات دستوری و آرایه های ادبی فارسی پایه هفتم

نکات دستوری و آرایه های ادبی فارسی پایه هفتم 

جمله 

جمله به کلمه یا مجموعه ای از کلمه ها گویند که دارای معنی کامل باشد 

گاه یک کلمه به تنهایی یک جمله به حساب می اید 

مانند علی به خانه امد و رفت 

 متن بالا از دو جمله تشکیل شده است و رفت به تنهایی یک جمله است 

در بعضی از جمله ها فعل حذف می شودمانند او را به کجا می بری ؟ به مدرسه اینجا فعل  می برم  حذف شده پس دو جمله است 

شبه جمله ها مانند ندا و منادا واصوات مانند به به جیک جیک یک جمله به حساب می اید 

تمرین درکلاس 

الف)ابیات و عبارات زیر از چند جمله تشکیل شده است 

1)ای نام تو بهترین سر اغاز          بی نام تو نامه کی کنم باز 

جواب 3 جمله است ای منظور ای خدا است مناداکه یک جمله محسوب می شود نام تو بهترین سر اغاز است حذف شده جمله دوم حساب می شود مصرع دوم  نیز یک جمله است   

2)هم قصه ی نانموده دانی            هم نامه ی نانوشته خوانی      

ج)...... 

برای فرا گرفتن و فهمیدن و به ویژه برای کشف کردن سری به طبیعت روستا زدم . 

ج) ..... 

انواع جمله 

جمله : کلمه یا مجموعه ای از کلمات است که پیامی را از یک شخص به دیگران می رساند. 

جمله از نظر پیام و مفهوم یا شیوه ی بیان : 

1 ـ خبری : خبری را به ما می رساند. (علامت این نوع جمله ( .) می باشد.) 

2 ـ امری :کاری را درخواست می کند. (علامت این نوع جمله (.) می باشد.) 

فعل امر دو ساخت دارد 1)دوم شخص مفرد بدون شناسه مانند 

برو /بخوان /بنشین گاهی نشانه "ب"از اول فعل امر حذف میشود 

مانند رو که در خانه ی خود بسته ایم             برو فعل امر

 دوم شخص جمع مانند:بروید/ بخوانید /بنشینید 

3 ـ پرسشی :سؤالی را مطرح می کند. (علامت این نوع جمله (؟) می باشد.) جمله پرسشی به دو گونه می اید همراه با نشانه های پرسشی ایا؟چگونه ؟چرا؟مگر؟کدام؟کدامین؟و هیچ ؟ مانند ایا درس خوانده ای؟

 بدون نشانه های پرسشی مانند درس خوانده ای ؟

 در این جمله ها از طریق تغییر لحن و اهنگ متوجه می شویم که جمله پرسشی است  

4 ـ عاطفی:یکی از عواطف انسان مانند:تعجّب،تأسف،آرزو،دعا،نفرین و...را بیان 

می کند.(علامت این نوع جمله ( ! ) می باشد.)                                                          

* جمله هایی که بوسیله ی آن ها برای کسی دعا می کنیم،«جمله ی دعایی»نامیده می شوند.فعل این نوع جملات معمولاً « باد ـ مباد ـ مبادا ـ بادا »می باشد و این جملات جزء «جملات عاطفی » محسوب می شوند. 

 تمرین در کلاس

 نوع جمله های زیر را از لحاظ پیام و محتوا مشخص کنید .

 بر ورق سبز برگ/ خط خدا را بخوان 

افرین جان افرین پاک را 

مردم بالا دست چه صفایی دارند 

با بهاری که میرسد از راه          سبزشو تازه شو بهاری شو 

با خودش زیر لب چنین می گفت:        ارزوهایتان چه رنگین است 

شبروان مست ولای تو علی             جان عالم به فدای تو علی 

چه فرهادها مرده در کوه ها            چه حلاج ها رفت بر دارها 

 مراعات نظیریا شبکه معنایی 

مُراعات النظیر(شبکه ی  معنایی ـ تَناسب ـ  زنجیره معنایی): 

  آوردن چند کلمه از یک مجموعه است که با هم تناسب دارند این تناسب می تواند از نظر جنس، نوع ، مکان، زمان ـ همراهی و... باشد. 

مثال 

اَرغَوان جامِ عقیقی به سَمَن خواهد داد/چَشمِ نرگس به شقایق نگران خواهد شد(حافظ) 

 در این بیت از حافظ واژه های  اَرغَوان ، عَقیق ، سَمَن ، نرگس ، شقایق همه اسم گُل هستند 

ابر وباد ومه و خورشید و فلک در کارند 

 ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است          حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی است 

  مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو         

 یادم از کشته ی خویش آمد هنگام درو

 تمرین  کار در خانه

 با شبکه های معنایی زیریک جمله بسازید

 الف ) درخت /شاخه / پرنده

 ب)آسمان/ستاره /شب  

 جواب ب) آسمان پر ستاره در شب زیباست 

 ج)رشد /نوجوانی /نشاط 

2)در بیت ها و نثرها زیر واژه ها ی مراعات نظیر را پیدا کنید 

  الف)امروز دشمنان نمی خواهند دانشگاه و درس و مدرسه و معلم باشد

 ب)زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غو غا شد 

 نهاد

 نهاد یعنی کننده کار یا پذیرنده ی حالت مانند :

 با دیدن روی گل قناری                                    سر داده ترانه ی بهاری

 همان طور که میبینید در شعر نهاد جای مشخصی ندارد  برای به دست آوردن نهاد

 کافی است به اول فعل چه چیزی یا چه کسی اضافه کنیم مانند

 از لانه پرنده ی خوش آواز    بگشوده دوباره بال پرواز 

چه چیزی بگشود ه؟پرنده خوش اواز 

  کرد بازرگان تجارت را تمام 

چه کسی تمام کرد ؟بازر گان نهاد

 زمان فعل ها را هم کار کنید 

سجع

تضمین 

گاهی شاعران و نویسندگان در ضمن شعر یا نوشته خود مصراع یا بیتی از شعر شاعری دیگر ویاسخنی از نویسنده ای را می آورند به این کار تضمین گفته می شود مانند درس شعر خوانی جلوه ی روی خدا که  محمود کیانوش در  شعرش  شعر  سعدی را به کا ربرده است واز تضمین استفاده کرده است . 

هر ورقش دفتری است معرفت کردگار  این شعر سعدی که کیانوش از آن بهره برده است 

هر گاه شاعر یا نویسنده‌ای، بخشی از نوشته فردی دیگر را در میان اثر خود جای دهد، آن شعر یا نوشته راتضمین نموده‌است. 

مثال  بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم  

چه خوش گفت فردوسی پاک زاد   که رحمت برآن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است   که جان داردو جان شیرین خوش است

  این دو بیت بخشی از بوستان سعدی است و سعدی بیتی معروف از فردوسی را در میان شعر خود عیناً نقل کرده‌است.

 

پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت   افروختن و سوختن و جامه دریدن

 

تلمیح (اشاره) 

هر گاه با شنیدن بیت یه عبارتی به یاد داستان و افسانه، رویدادی تاریخی و مذهبی یا آیه و حدیثی بیفتیم، بدون آنکه آن موضوع مستقیماً تعریف شده باشد، آن بیت یا عبارت دارای آرایه تلمیح است. 

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت   من چرا ملک جهان را به جویی نفروشم

 

(اشاره به داستان حضرت آدم و رانده شدن او به خاطر خوردن گندم.)

 ارکان تشبیه 

 یعنی مانند کردن چیزی به چیز دیگر که به جهت داشتن صفت یا صفاتی با هم مشترک باشند . 

هر تشبیه دارای چهار رکن یا پایه است : 

۱- مشبه : کلمه ای که آن را به کلمه ای دیگر تشبیه می کنیم . 

۲- مشبه به : کلمه ای که کلمه ی دیگر به آن تشبیه می شود . 

۳- ادات تشبیه : کلمات یا واژه هایی هستند که نشان دهنده ی پیوند شباهت می باشند و عبارتنداز : همچون، چون، مثل، مانند، به سان، شبیه، نظیر، همانند، به کردار و ... . 

۴- وجه شبه : صفت یا ویژگی مشترک بین مشبه و مشبه به می باشد . ( دلیل شباهت ) 

مثال : علی مانند شیر شجاع است . به ترتیب: مشبه (علی)؛ ادات تشبیه(مانند)؛ مشبه به(شیر)؛ وجه شبه(شجاع) اگر تشبیهی ادات تشبیه داشته باشد تشبیه را مرسل میگویند. 

کنایه

به جملات زیر توجه کنید 

تنها همان رتبه های بالا را وعده بگیر و مابقی را نقداً خط بکش 

با حال استیصال پرسیدم پس چه خاکی بر سرم بریزم؟ 

در جمله های بالا دو عبارت مشخص شده دارای دو معنی نزدیک و دور هستند اما معنی دور ان ها مورد نظر است . خط بکش در اصطلاح یعنی نادیده بگیر و چه خاکی به سرم بریزم یعنی چه کار باید بکنم در جمله های ذکر شده این معانی دور مورد نظر است و معانی نزدیک و واقعی مقصود نویسنده را نمی رساند و به این کار برد کنایه می گویند[۱] مثال هنوزم از دهانت بوی شیر می اید : بوی شیر کنایه از خردسال بودن هست 

تشخیص(جان بخشی) 

هر گاه صفات انسان را به غیر جاندار ربط بدیم از تشخیص استفاده کردیم مثال: من این کتاب را می خوانم 

این کتاب من را به خواندنش دعوت می کند نکته: اگر اشیا  یا موجودات غیر انسان  را با حرف ای مورد خطاب قرار دهیم مانند 

ای  ماه امشب چه غمگینی  نیز ارایه تشخیص دارد. 

 مفعول 

 

1ـ مفعول : کلمه ای است که کار بر  آن واقع می شود . 

مانند : کبوتر  پرواز را  دوست دارد. در این جمله پرواز مفعول است. 

  نشانه مفعول « را » است ،امّا همیشه همراه مفعول نمی آید؛ 

 یعنی گاهی مفعول بدونِ نشانه ی« را » می آید.گاهی هم «ی » به مفعول 

 می چسبد. مانند من کتابی خواندم . 

به طورِ کل،مفعول به شکل هایِ زیر می آید :بیشتر بدانیم 

 الف ) من  پرنده  را دیدم.  ( با نشانه ی « را » ) پرنده : مفعول

ب ) من  پرنده ای  دیدم.  ( با نشانه ی « ی » ) پرنده ای : مفعول 

پ ) من  پرنده ای   را دیدم.  (با نشانه ی « را » و « ی ») پرنده ای : مفعول 

ت ) من   پرنده   دیدم.  ( بدونِ هیچ  نشانه ای  )  پرنده : مفعول 

راه شناختِ مفعول : به اوّل فعل ، « چه چیز را ؟ »  یا « چه کس را ؟ » 

اضافه می کنیم ، اگر معنی بدهد آن فعل نیاز به مفعول دارد و مفعول در 

 جوابِ « چه چیز را ؟ »  یا « چه کس را ؟ » می آید؛ 

هم نامه ی نا نوشته خوانی  = چه چیز را خوانی ؟ 

 نامه ی نانوشته را  = نامه ی نا نوشته : مفعول 

 ما را به راهِ هُدی راهنمایی کن .  =چه کسی را راهنمایی کن ؟    

 ما را   = ما : مفعول

 مصراع /بیت /قافیه /ردیف 

ـ مصراع (مصرَع):در لغت به معنیِ  «یک لنگه ی در» و در اصطلاح به کوتاه ترین پاره ی 

  سخنِ موزون که نیمی از یک بیت است گفته می شود. 

 مانند : نابرده رنج،گنج میسّر نمی شود         مزد آن گرفت جان برادر  که کار کرد ( سعدی )    

 

           مصرع اول                                                                   مصری دوم 

 

2 ـ بیت :در لغت ، به معنی «خانه» است و در اصطلاح ،حدّاقل ِ شعر است که از دو مصرع تشکیل شده باشد 

 

مانند :  

 

 ای نام تو  بهترین سر آغاز   /  بی نامِ  تو  نامه  کی  کنم  باز بیت     

 

3ـ قافیه : به کلماتی می گویند که آهنگ و حرفِ آخرشان یکی باشد و در پایانِ هر مصرع قرار می گیرند 

 

  ای یاد تو مونس روانم    جز نام تونیست بر زبانم 

 

تمرین در کلاس : ارایه بیت چیست ؟ج) تلمیح به ایه 28 سوره رعد الا بذکر الله تطمئن القلوب  بیت چند جمله دارد؟ 3جمله  ای جمله اول که منادا یعنی خدا حذف شده  یادتو مونس روانم جمله دوم که فعل آن است حذف شده است جزنام تو نیست بر زبانم جمله سوم است . 

ـ ردیف : هر گاه ، یک یا چند کلمه یا عبارت و یا جمله عیناً ، در آخر همه ی اشعار، 

پس از قافیه تکرار شده باشد، آن را ردیفمی گویند : 

 

ای  عقلِ  مرا  کفایت  از  تو  /  جُستن  زِ  من و هدایت  از  تو     

 

 ردیف                                    

 

 آوردنِ ردیف درشعر،اختیاری است؛یعنی، بعضی ازشعرهادارایِ ردیف هستندو بعضی ها  بدون ردیف می باشند. 

در مورد ردیف باید توجّه داشت که :کلماتی می توان ردیف گرفت که علاوه بر اینکه عیناً مثل هم باشند،       باید دارایِ یک معنی نیز باشند . 

در غیر این صورت باید آن ها را  قافیه حساب کرد. 

 

به طورِ کلّی، ردیف باید به یک شکل و یک معنی باشد.         

تمرین  

آیا در بیت زیر بتافت قافیه است یا ردیف ؟

 

جوانی سر از رأی  مادر بتافت   /  دل دردمندش  به آذر  بتافت   

 

چون سر بتافت در مصراع اوّل به معنیِ سرپیچی کرد و بتافت در مصراعِ دوّم یعنی سوزاند پس دو کلمه ردیف نیستند . بلکه قافیه هستند .

 

 مثلا ده  جایی به معنی روستا و جایی به معنی بده باشد 

 

ـ کلمات هم خانواده : واژه هایِ هم ریشه که با هم ارتباطِ معنایی دارند را هم خانواده گویند .

 

در هم خانواده  لغات عربی سه حرفِ اصلی کلمه باید  به ترتیب در کلمات 

 

در کلماتِ دیگر تکرار شوند تا بتوانند با یکدیگر هم خانواده باشد      ظالِم : ظُلم ، مَظالِم ، مَظلوم ، ظُلُمات، ظُلمَت / مسائل : مسئله ، سؤال ، سائِل و../شاهد : شهید ،شُهدا ، مشهد و    /ظاهِر : تظاهُر، مُتَظاهر،مَظاهر، ظَواهِر، مَظهَر،ظُهورو../ مُتَعال : تَعالی ، مُتَعالی، عالی ، اعلا ،علیا و...  /   جماعت: جُمعه،جامِع ،اجتماع،جمیع،مجتمع،جوامع و... 

 

نکته* در فعل ها ، بن فعل ،چه بن  ماضی و چه بن مضارع می تواند به عنوان 

 

هم خانواده به کار رود.مانند:   روان : رفتار ، روش ، رفته ، رونده و

 

ـ دیدار : بینا ، بینش ، دیده ، دیده بان ، بیننده و ...  

 

کلماتِ مُخَفَّف : شاعِر گاه کلمه ها را به شکلِ کوتاه شده یا « مُخَفَّف » در

شعر می آورد، گاهی نیز به خاطِر وزنِ شعر مجبوراست که کلمه ها را مُخَفَّف کند.

 

 کلمات هم آوا  (مُتَشابه) :به کلماتی می گویند که به یک صورت تلفّظ و خوانده می شوند اما املا و معنای آ ن باهم فرق دارد .

 

مانند :

 

خار : تیغه هایِ همراهِ گُل    خوار : ذِلَّت : پَستی ذلیل / صَفَر : نامِ ماهِ دوّمِ قَمَری   سَفَر : از جایی به جایِ دیگر رفتن

 

  اساس : بنیاد ، پایه   اَثاث : لوازمِ خانه   /حَیات : زندگی   لمات      حَیاط : مُحَوَّطه ی گوشه یِ خانه  

 

 خاست : بلند شد   خواست:طَلَب کردن،خواستن/خان  : مرد بزرگ ، سرا    خوان : سُفره   

 

خرد : کوچکی      خورد : میل کردن/    خویش : خود ، فامیل      خیش : گاو آهن 

 

رازی : اهلِ ری                      راضی : خشنود      اَمَل : آرزو                                عَمَل : کار         

 

ثواب : پاداش ،اَجر            صَواب : صَحیح ، دُرُست     خویش :خود   خویش : فامیل 

 

صَبا : نامِ بادی که از شرق می وَزَد.     سَبا : نامِ سرزمینی در یَمَن در داستانِ حضرتسُلیمان (ع) 

 

پرتقال : یک نوع میوه   پرتغال :  نامِ کشوری در اروپا  اَرز  : واحدِ پولِ خارجی       اَرض : ز مین               عَرض : پهنا  

 ـ تَضاد ( طِباق ،مُتَّضاد ، مُخالف ) : 

 دو کلمه از نظر معنی،مُخالف همدیگر باشند.  

 

نادانی ≠ دانایی        استوار ≠ سُست        آزادی ≠ اِسارَت          فَقر ≠ ثِروَت 

 

خنده  ≠  گریه                      دانا ≠ نادان                   غَمناک ≠ خوشحال، شاد      

 

زِنده ≠  مُرده               خالص ≠ ناخالص                     جَهل ≠ عِلم ،دانش

 

نَشیب ≠ فَراز            نافرمانی≠ اطاعت                         لَیل   ≠  نَهار     

 

 کلماتِ زیر به همراهِ مُخَفَّفِ  آن آمده است :

 

گر =  اگر            ار  =  اگر      سَحرگَهان   =    سَحرگاهان

 

بُرون  =  بیرون             سِپَه  =  سِپاه                 زِ   = از

 

بِه    =  بهتر                 کِه   = کوچک تر       

 

ـ کلمات چند شکلی:

 

در زبان فارسی کلمه هایی وجود داردکه چند شکل شبیه 

 

به هم دارندو از آن ها در موقعیّت های مختلف استفاده می شود:

 

هوشیار:  هشیار             آینه : آیینه                    پرهیزکار : پرهیزگار  

 

اِفریقا : آفریقا         پیامبر :  پیغامبر             سپید : سفید    

  

 «معنای واژه با  تشدید و بدون تشدید» (جهت مطالعه بیشتر) در زبان فارسی،برخی

 

از واژه ها،شکل نوشتاری یکسانی دارند امّا درتلفّظ ومعنا با یکدیگر متفاوت اند.

 

(در واقع برخی از کلمه ها تنها با گرفتن تشدید معنی و تلفّظ شان تغییر می کند.)

 

آن چه باعث تشخیص تفاوت بین این کلمه هامی شود،کاربرد این واژه ها در جمله است.نشانه ی دیگری که در تشخیص درست آن ها به ما کمک می کند،وجود نشانه «تشدید» است.

 

مُقدّم : گرامی داشتن  ـ برتر بودن    مَقدَم : قدم گذاشتن/قوت :  وعده ی غذایی           قُوَّت :  نیرو ـ توان  

 

مُسلِم :  مُسلمان     مُسَلَّم : قطعاً ـ حتمی/ مَسکَن :  خانه ـ منزل             مُسَکِّن : آرام بخش 

 

 مُعین : کمک ـ یاری ـ فریاد رَس      /  مُعَیَّن : مشخّص ـ تعیین شده   مُبین : آشکار              مبیّن : بیان شده 

  

 کلمات هم نویسه : کلماتی که دارایِ  املایِ یکسانی هستند ولی از لحاظِ تلفّظ ومعنی هیچ ارتباطی با هم ندارندمانند :

 

حُسن : خوبی                              حَسَن : نیکو

 

قَمَری : منظور ماهِ قمری               قُمری : نوعی پرنده 

 

شُکر: سپاس گذاری ، تشکّر          شِکَر : شکرِ خوراکی 

 

کِرم :  نوعی حیوان                    کَرَم : بخشش ، بزرگواری

 

 واج آرایی (نغمه ی حروف): هر گاه یک حرف چندین بار برای تاًکید تکرار شود.به زودی خواهید خواند 

 

مثال :

 

 جان  بی جمال جانان میل جهان ندارد /هر کس که این ندارد حَقّا که آن ندارد 

 

(واج آرایی با تکرار صامت « ج»  )

 

 رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار / دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

 

 (واج آرایی با تکرار صامت « س» )

  

ـ تکرار : هر گاه یک یا چند کلمه بیش از دو بار در شعر یا نثر بیاید به طوری که برزیبایی سخن یا شعر بیفزاید.مثال:

 

  از دَر  دَر آمدی و من اَز خود به دَر شُدم  / گویی کَزین جَهان به جَهان دِگر شدم 

 

( تکرار واژه ی « در» و « جهان» )

  

 تَضاد ( طِباق ،  مُتَّضاد ، مُخالف ) : دو کلمه از نظر معنی، مُخالف همدیگر باشند

 

مثال :

 

 ـ شاه وگدا به دیده دریادلان یکیست / پوشیده است پست وبلند زمین درآب

 

ضَربُ المَثَل ( تَمثیل ) : جهت مطالعه 

 

 سُخَنی که در میان عُموم مردم معروف شده و در بَردارنده ی

 

  نکته یا لطیفه یا پندی باشد .   

 

(درباره ی نیکی کردن)تو نیکی می کُن و دَر دِجله اَنداز /  که ایزَد دَربیابانَت دَهَد باز 

 

 (درباره ی دوستی): دوست آن باشد که گیرَد دست دوست / دَر پریشان حالی ودَرماندِگی  (سعدی )  

 

(درباره ی امیدواری) : دَر نااُمیدی بَسی  اُمید است / پایانِ شَبِ سیه سِپید است (نظامی گنجَوی )  

 

(درباره ی نداشتنِ غرور):آینه چون نقشِ تو بنمود راست  /خودشِکن آینه شِکستن خَطاست (نظامی گنجَوی)

 

 (درباره ی کار بیهوده کردن):(زیره به کرمان می برد چُغُندَر به هَرات) (آب در هاوَن کوبیدَن) 

 

(درباره ی صبر و بردباری داشتن):  گر صبر کُنی زِ غوره حَلوا سازی  یا  « صبر و ظَفَر هر دو دوستانِ قدیم اند  /  بر اثرِ صبر  نوبتِ ظَفَر  آیَد»

 

تخلّص : به اسم شاعر ، تخلّص می گویند که معمولاً در بیت آخر یا یک بیتمانده به آخر می آید.

 

مثال :

 

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی/ عشق محمد بس است و آل محمد (سعدی: تخلّص)

  

قالب هایِ شعری : 

 

قالب:شکلی است که قافیه به شعرمی دهد و بر اساسِ این نامگذاری،شعردارایِ

 

قالب هایِ گوناگون می شود.مانند :  

 

1 ـ مثنوی(دوگانی):شعری است که هر بیتِ آن،دو مصراعِ هم قافیه دارد.به عبارت دیگر،هر بیت قافیه ای جداگانه دارد و مصراع های آن، دو به دو هم قافیه اند.تعداد بیت های قالب مثنوی را ،حداقل دو بیت دانسته اند و حداکثری برای آن قایل نشده اند و به جهتِ این که تنها قالب شعری است که مصراع هایش دو به دو هم قافیه اند«دوگانه» هم نامیده می شودخاص زبان فارسی است واز قدیمی ترین قالب های شعری است. *مناسب ترین قالب برای بیان داستان ها و مطالب طولانی است . مطالب زیر در مورد مثنوی جهت مطالعه بیشتر است 

 

 از نظر موضوع به 4 دسته تقسیم می شوند : 1 ـ حماسی و تاریخی ؛مانند :شاهنامه ی فردوسی ، اسکندر نامه ی نظامی گنجه ای 2 ـ اخلاقی و تعلیمی ؛ مانند : بوستان سعدی 3 ـ عاشقانه و بزمی ؛ مانند : خسرو و شیرین ،لیلی و مجنون نظامی4 ـ عارفانه ؛ مانند : حدیقه ی سنایی ،مثنوی معنوی مولوی ،منطق الطیر عطار نیشابوری 

 

مثنوی فردوسی

 

به نام خداوند جان و خرد

 

کزین برتر اندیشه بر نگذرد

 

خداوند نام و خداوند جای

 

خداوند روزی ده رهنمای

 

خداوند کیوان و گردان سپهر

 

فروزنده ماه و ناهید و مهر

 

ز نام و نشان و گمان برتر است

 

نگارنده بر شده پیکر است

 

به بینندگان آفریننده را

 

نبینی مرنجان دو بیننده را

 

شکل قالب  مثنوی : 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــ *                            ـــــــــــــــــــــــــــــــ * 
ــــــــــــــــــــــــــــــــ ×                        ـــــــــــــــــــــــــــــــــ × 
ــــــــــــــــــــــــــــــــ +                      ــــــــــــــــــــــــــــــــ   + 
ــــــــــــــــــــــــــــــــ   ÷                     ـــــــــــــــــــــــــــــــــ  ÷ 

 

 دو بیتی :  جهت مطالعه

 

شعری است که از دو بیت تشکیل شده که گاه مصراع سوّم آن قافیه ندارد. *درون مایه و موضوع دوبیتی:عاشقانه وعارفانه     

 

*رایج ترین قالب در میان روستاییان است. دو بیتی را در فارسی،ترانه می گویند.

 

نمونه هایی از شعرهای « باباطاهر» که در قالب دوبیتی سروده شده است :

 

یکی درد  و یکی  درمان  پسندد /  یکی   وصل  و  هجران  پسندد

 

من از درمان و درد و وصل و هجران /  پسندم  آنچه  را  جانان پسندد

 

شکل قالب  دوبیتی  :

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ  *                         ــــــــــــــــــــــــــــــــ *

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ                              ــــــــــــــــــــــــــــــــ *

 

چهار پاره

 

  1. شعری است شامل چند دوبیتی با قافیه های مختلف که از نظر معنی باهم ارتباط دارند چهارپاره معمولاً مصراع‌های زوج هم قافیه‌اند؛ به عبارتی دیگر چهارپاره، دوبیتی‌هایی است با قافیه‌های متفاوت که از نظر معنی با هم ارتباط دارند و فقط مصراع‌های زوج هم قافیه است، وزنش آزاد است و پس از مشروطیت در ایران رواج یافته  درون مایه‌ی چهارپاره بیشتراجتماعی است. این نوع شعر در روزگار معاصر پدید آمده ست .

نمونه ای از قالب شعری چهار پاره

 

 صبح یک روز نوبهاری بود                        روزی از روز های اول سال

 

 بچه ها در کلاس جنگل سبز                   جمع بودند دور هم خوشحال

 

  بچه ها گرم گفت و گو بودند                   باز هم در کلاس غوغا بو

 

 هر یکی برگ کوچکی در دست               باز انگار زنگ انشا بود

 

 تا معلّم ز گرد راه رسید                           گفت با چهره ای پر از خند

 

 باز موضوع تازه ای داریم                         "آرزوی شما در آینده" 


'''شعر نیمایی'' سبکی از شعر معاصر فارسی است که نخستین نمونه شعر نو در ادبیات فارسی بوده و برآمده از نظریه ادبی [[نیما یوشیج]] شاعر معاصر ایرانی است. * منظومه‌ای بلند و موزون که در آن مشکل قافیه پس از هر چهار مصراع با یک مصراع آزاد حل شده است.* توجه شاعر به واقعیت‌های ملموس و در عین حال نگرشی عاطفی و شاعرانهٔ او به اشیا.
* فرق نگاه شاعر با شاعران گذشته و تازگی و دور بودن آن از تقلید.


مُتَمّم : واژه ای که بعد از حرفِ اضافه می آید . 

 

مانند : 

 

  او  به  مدرسه  رفت . مدرسه : متمّم 

  

برخی از حروفِ اضافه : از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ اندر ـ برای ـ از برایِ ـ از بهرِ ...

 

کبوتر      پرواز          را                    در             آسمان        دوست  دارد .

 

نهاد      مفعول     حرفِ نشانه     حرفِ اضافه     متمّم         فعل غیراسناد

 

 مسند

 

به صفت یا حالتی می گویند که به کمک فعل های اسنادی به نهاد نسبت داده می شوند.

 فعل هایِ اسنادی (ربطی ) عبارتند از :« است ـ بود  ـ بُوَد ـ شد ـ گشت ـ شَوَد ـ باشد ـ باد ـ هست ـ نیست »

* روشِ پیدا کردنِ مُسند:به اوّل فعلِ اسنادی،کلمه هایِ « چگونه؟ » یا « چی ؟ » اضافه می کنیم و مُسند را به دست می آوریم؛            

مانند : انقلابِ دینی و فرهنگی در آثارِ نویسندگانِ پس از انقلابِ اسلامی نیز 

جلوه گر شد.  چگونه شد  = جلوه گر  =  مُسند                   

مثال :  هم نشینِ نیک ،   بهتر از تنهایی    است .       

               نهاد                   مسند            فعلِ اسنادی (ربطی)

« انواع حروف در زبان فارسی»

حروف خودشان معنای مستقلی ندارند  بلکه وظیفه ی آن ها نشان دادن اجزای دیگر است وکار آنها پیوستن جمله ها و کلمه ها به یکدیگر

1 ـ حروف اضافه : مانند : از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ برای ـ از برای ـ بهر ـ از بهرِ ـ بدونِ 

اندر ـ جز ـ مگر ـ مثل ـ بی ـ سویِ ـ ـ به منظورِ ـ از پیِ ـ به وسیله یِ ـ 

به سانِ ـ ـ مانندِ ـ همانندِ ـ همچو ـ همچون و ... 

 و به واژه ی  بعد از حرف اضافه « متمّم » می گویند.

2 ـ حرف نشانه : مانند « را » نشانه ی مفعول

3 ـ حرف ربط ( پیوند ) : مانند :  و ـ که ـ تا ـ ولی ـ چون ـ امّا ـ نیز ـ اگر ـ اگرچه ـ بلکه ـ پس و ...

6 ـ پسوندِ  « ـَ ک »و انواع آن :یکی از پسوند های معروفی که به اسم می چسبد و واژه ی غیرساده می سازد،پسوندِ« ـَ ک»است که مفهوم هایِ مختلفی را درکلمه به وجود می آورد. 

انواعِ  ـَ ک در زبان فارسی :                                                                                                                                             

1 ـ  نشانه ی تصغیر : مفهومِ کوچکی و خُردی را می رساند . 

مانند : بامَک ( بام +  ـَ ک ) به معنیِ (بامِ کوچک ) 

 2 ـ نشانه ی ترحّم و دلسوزی: . مانند: طفلَک (طفل+ ـَ ک) به معنیِ(طفلِ ترحُّم انگیز)  

 3 ـ نشانه ی شباهت :مفهومِ شباهت به چیزی را ،نشان می دهد.مانند: پشمَک (پشم+ ـَ ک)به معنیِ (نوعی به شکلِ الیاف پشم ) 

4ـ نشانه ی حالت : مفهومِ حالت وچگونگی را، بیان می کند.مانند: نرمَک(نرم + ـَ ک)به معنیِ(به صورتِ نرم)    

 5 ـ نشانه ی تحقیر و توهین : مفهومِ توهین را با خود دارد.مانند:مردَک (مرد+ ـَ ک)به معنیِ(مردپَست وفرومایه)

* مثال هایی برایِ  پسوندِ تصغیر ( کوچکی):

شاخَک (شاخ  + ـَ ک )    =   شاخه ی کوچک/ اتاقَک ( اتاق + ـَ ک ) =    اتاقِ کوچک/بامَک  ( بام  +  ـَ ک )   =   بامِ کوچک  / داستانَک ( داستان + ـَ ک )     =  داستانِ کوچک/شهرَک ( شهر+ ـَ ک )       =      شهرِ کوچک      /  مُرغَک ( مرغ + ـَ ک )       =  مرغِ کوچک   / کمانَک  (کمان + ـَ ک )   =   کمانِ کوچک/زاغَک ( زاغ + ـَ ک )        =   زاغِ کوچک  /     پیامَک ( پیام + ـَ ک )    =   پیامِ کوچک 

نکته های مهم فارسی هفتم


در زبانِ فارسی جمله دارایِ دو قسمتِ اصلی است : 
 1ـ نهاد  2 ـ گُزاره

1 ـ نهاد :کلمه یا گروهی از کلمه هاست که درباره ی آن خبر می دهیم ؛
یعنی«صاحب خبر» است.

نهاد اجباری ( شناسه ) : ضمیری است که به انتهای فعل می چسبد تا صیغه ی
 آن را مشخص کند.
در زبان فارسی به نهادی که در ابتدای جمله می آید،« نهاد اختیاری» و 
به نهادی که به انتهای فعل می چسبد،« نهاد اجباری(شناسه)» می گویند.
مثال : من به مدرسه رفتم.  « من» : نهاد اختیاری  و « ـَ م » : نهاد اجباری
مانند : ادبیّات به یاری ابزارها و عواملِ گوناگون پدید می آید. واژه ی ادبیّات نهاد است.
گاهی نهاد بیش از یک کلمه است که اصطلاحاً به آن گروه نهادی می گویند؛ 
مانند : 
پس از واقعه ی عظیمِ انقلاب اسلامی،بسیاری از بنیاد هایِ فکری،فرهنگی و معیارهایِ 
ارزشی و اخلاقی ،دگرگون شد.                                گروه نهادی

برایِ پیدا کردنِ نهاد به اوّل فعل، « چه چیزی ؟ »  یا « چه کسی ؟ » اضافه 
می کنیم و نهاد را به دست می آوریم؛مانند : 
زبانِ هر جامعه در هردوره ای بر پایه ی باورها و ارزش ها ی دینی،سامان
می یابد. 
چه چیزی سامان می یابد ؟  زبان  = نهاد                                                                                                                        
2ـ گُزاره : خبری است که درباره ی نهاد داده می شود. 
مهمترین جزء گزاره ،«فعل» است .
مانند : انقلاب ، کرامتِ انسانی را به افرادِ جامعه باز گرداند.   
            نهاد                                گُزاره 

توضیحی درباره ی اجزای گزاره : ( مربوط به درس ادبیات )
1ـ مفعول : کلمه ای است که کار بر  آن واقع می شود .
مانند : کبوتر  پرواز را  دوست دارد. در این جمله پرواز مفعول است.
                                                                                                                                     
*نشانه ی مفعول « را » است ،امّا همیشه همراه مفعول نمی آید؛
 یعنی گاهی مفعول بدونِ نشانه ی« را » می آید.گاهی هم «ی » به مفعول
 می چسبد. 
به طورِ کل،مفعول به شکل هایِ زیر می آید :
الف ) من  پرنده  را دیدم.  ( با نشانه ی « را » ) پرنده : مفعول
ب ) من  پرنده ای  دیدم.  ( با نشانه ی « ی » ) پرنده ای : مفعول
پ ) من  پرنده ای   را دیدم.  (با نشانه ی « را » و « ی ») پرنده ای : مفعول
ت ) من   پرنده   دیدم.  ( بدونِ هیچ  نشانه ای  )  پرنده : مفعول

راه شناختِ مفعول : به اوّل فعل ، « چه چیز را ؟ »  یا « چه کس را ؟ » 
اضافه می کنیم ، اگر معنی بدهد آن فعل نیاز به مفعول دارد و مفعول در 
جوابِ « چه چیز را ؟ »  یا « چه کس را ؟ » می آید؛
هم نامه ی نا نوشته خوانی  = چه چیز را خوانی ؟ 
 نامه ی نانوشته را  = نامه ی نا نوشته : مفعول 
ما را به راهِ هُدی راهنمایی کن .  =چه کسی را راهنمایی کن ؟    
 ما را   = ما : مفعول
2 ـ مسند : صفت یا حالتی است که آن را به نهاد نسبت می دهند.
به فعل هایی که مسند می پذیرد فعلِ اسنادی (ربطی) می گویند. 

 فعل هایِ اسنادی (ربطی ) عبارتند از :« است ـ بود  ـ بُوَد ـ شد ـ گشت ـ
 شَوَد ـ باشد ـ باد ـ هست ـ نیست »

* روشِ پیدا کردنِ مُسند:
به اوّل فعلِ اسنادی،کلمه هایِ « چگونه؟ » یا « چی ؟ » اضافه می کنیم و مُسند
 را به دست می آوریم؛            
مانند : انقلابِ دینی و فرهنگی در آثارِ نویسندگانِ پس از انقلابِ اسلامی نیز 
جلوه گر شد. 
 چگونه شد  = جلوه گر  =  مُسند                   
مثال :  هم نشینِ نیک ،   بهتر از تنهایی    است .       
               نهاد                   مسند            فعلِ اسنادی (ربطی)
3 ـ مُتممّم : واژه ای که بعد از حرفِ اضافه می آید . 
مانند : 
  او  به  مدرسه  رفت . مدرسه : متمّم 

برخی از حروفِ اضافه : از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ اندر ـ برای ـ از برایِ ـ از بهرِ ...

کبوتر      پرواز          را                    در             آسمان        دوست  دارد .
نهاد      مفعول     حرفِ نشانه     حرفِ اضافه     متمّم         فعل غیراسنادی 
دستور زبان فارسی : 
« انواع حروف در زبان فارسی»

در دستور زبان فارسی«حروف» کلماتی را می گوییم که معمولاً از کلمه های 
دیگرکوتاه تر هستند و معنی مستقلی ندارند و کار آن ها پیوستن جمله ها و 
کلمه ها به یکدیگر و نسبت دادن کلمه به فعل و یا نشان دادن موقعیّت کلمه 
در جمله است.
حروف خودشان نقشی ندارند بلکه وظیفه ی آن ها نشان دادن اجزای دیگر است.

انواع حروف در فارسی :
1 ـ حروف اضافه : مانند : از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ برای ـ از برای ـ بهر ـ از بهرِ ـ بدونِ ـ 
اندر ـ جز ـ مگر ـ مثل ـ بی ـ سویِ ـ به سویِ ـ به منظورِ ـ از پیِ ـ به وسیله یِ ـ 
به سانِ ـ به کردارِ ـ مانندِ ـ همانندِ ـ همچو ـ همچون و ... 
 و به واژه ی  بعد از حرف اضافه « متمّم » می گویند.

آرایه های ادبی :

 1 ـ تشخیص (آدم نِمایی ـ جان بخشی به اَشیاء ـ شَخصیّت بخشی ) :
نسبت دادن اعمالِ انسانی به غیرِ انسان را  تشخیص می گویند.
مثال :
اَبر  از شوقِ کِه می خَندد بدین سان قاه قاه : در این مصراع آرایه ی تشخیص 
وجود دارد (عَمَلِ خندیدن که مُتُعَلِّق به انسان است را به « اَبر» نسبت داده است.)

3ـ تکرار : هر گاه یک یا چند کلمه بیش از دو بار در شعر یا نثر بیاید به طوری که بر 
زیبایی سخن یا شعر بیفزاید.
مثال :  
ـ از دَر  دَر آمدی و من اَز خود به دَر شُدم  / گویی کَزین جَهان به جَهان دِگر شدم 
( تکرار واژه ی « در» و « جهان» )

6 ـ ضَربُ المَثَل ( تَمثیل ) : سُخَنی که در میان عُموم مردم معروف شده و در بَردارنده ی
  نکته یا لطیفه یا پندی باشد .   
(درباره ی نیکی کردن):
تو نیکی می کُن و دَر دِجله اَنداز /  که ایزَد دَربیابانَت دَهَد باز 

 (درباره ی دوستی): 
دوست آن باشد که گیرَد دست دوست / دَر پریشان حالی ودَرماندِگی  (سعدی )  

(درباره ی امیدواری) :
 دَر نااُمیدی بَسی  اُمید است / پایانِ شَبِ سیه سِپید است (نظامی گنجَوی )  

(درباره ی نداشتنِ غرور):
آینه چون نقشِ تو بنمود راست  /خودشِکن آینه شِکستن خَطاست (نظامی گنجَوی)

 (درباره ی کار بیهوده کردن):
(زیره به کرمان می برد چُغُندَر به هَرات) 
(آب در هاوَن کوبیدَن)


 (درباره ی صبر و بردباری داشتن):
  گر صبر کُنی زِ غوره حَلوا سازی  
یا  « صبر و ظَفَر هر دو دوستانِ قدیم اند  /  بر اثرِ صبر  نوبتِ ظَفَر  آیَد »

******

ـ تشبیه : مانند کردنِ چیزی است به چیزِ دیگر ( هر تشبیه دارای 4 رُکن است)

 1ـ رُکن اوّل ( مُشَبّه): کلمه ای است که قَصدِ تَشبیه کردنِ آن را داریم.

 2ـ رُکن دوّم( مُشَبّه بِه):همان چیزی یا کسی است که مشبه ،به آن تشبیه می شود، 
در واقع همان تشبیه ماست.

 3ـ رُکن سوّم(وَجهِ شَبَه):ویژگی مشترک میان مُشَبّه و  مُشَبّه بِه  است که به آن 
وجهِ شَبَه می گویند.

4ـ رُکن چهارم(اَداتِ تَشبیه):کلمه ای است که مُشَبّه و  مُشَبّه بِه را به هم پیوند 
می دهد.مانند:[مثل، همچون، چون، همانندِ،مانندِ، بِسانِ ، چو ،... ]

مثال:
« مادَر     همانند    آب روانی  ،   پاک و زُلال  است »  
  مُشَبَّه   اَداتِ تَشبیه    مُشَبَّه بِه       وَجه شَبَه

مترادف (هم معنی ) 
: به کلماتی می گویند که از نظرِ نوشتن وخواندن با هم 
فرق دارند، امّا از نظرِ معنی با هم مشترک هستند؛ بعضی از کلمات دو یا چند 
مترادف دارند. 
مانند:
تاریکی = ظُلمت           جَمال = زیبایی، قشنگی           علم  = دانش 
پارسا = پرهیزگار           مُتَعالی =  بلند مرتبه         نور = روشنایی  
تلاش = کوشش، سَعی، جَهد            عُطوفَت = مهربانی ، دلسوزی
آوا = صِدا           مُراد = خواسته ، آرزو        خانه = سَرا        
 مَعاش =خرجِ زندگی ، کفافِ زندگی                            غوغا = هَیاهو   
عزَّت = بزرگی ، جَلال        جامِه = لباس        ناراحت = غمگین، اَفسُرده،دل تنگ
عِیب = عار                  غُرور = خودپَسَندی          غم = اندوه          
 مَعصیت =گناه ، سرکشی، عُصیان           بُزرگی = جَلال   
پنهان = نَهان، غِیب          تند = سریع       طَریقَت = شیوه ، رَوِش ، راه ،طَریق 
پیدا = آشکار                                  زندگی = حیات    عمل = کار      
غَرّه = مَغرور                                 نَصیحَت = پَند    ذوق = شوق      
رایگان = مُفت ، مَجانی                      شاد =خوش حال، سُرور              
مُصِر = اِصرار کننده ، پافشاری کننده ، سِماجَت کننده                
صَبر= بُردباری،شَکیبایی ،صَبور         مَشَقَّت = سختی ، دُشواری ، رنج ، تَعب     
سعادَت = خوشبختی ، نیک بختی     


کلمه های ِدو تَلَفُّظی:برخی از واژه ها در زبانِ فارسی به دو صورت تَلَفُّظ 
می شود که هردو تَلَفُّظ،صَحیح می باشدبه این گونه واژه ها، کلمه هایِ دو تَلَفُّظی 
می گویند.
 مانند : 
باغِبان و باغبان    /  استُوار و استوار   /   مهرَبان و مهربان /  مُستَمَندو مُستمند /  
آسِمان و آسمان /      پاسِبان و پاسبان /     آشِکار و آشکار/       روزِگار و روزگار/  


کلماتِ مُخَفَّف : شاعِر گاه کلمه ها را به شکلِ کوتاه شده یا « مُخَفَّف » در
 شعر می آورد، گاهی نیز به خاطِر وزنِ شعر مجبوراست که کلمه ها را مُخَفَّف
 کند.

 کلماتِ زیر به همراهِ مُخَفَّفِ  آن آمده است :
گر =  اگر                    ار  =  اگر            سَحرگَهان   =    سَحرگاهان
بُرون  =  بیرون             سِپَه  =  سِپاه                 زِ   = از
بِه    =  بهتر                 کِه   = کوچک تر  
کلمات هم آوا  (مُتَشابه) : به کلماتی می گویند که به یک صورت تلفّظ و خوانده
 می شوند،امّا شکلِ نوشتاری آن ها  و در نتیجه معنایِ آن ها متفاوت است.
(به طورِ خلاصه،کلمات هم آوا ، به کلماتی می گویندکه تلفّظ آن ها یکی است ولی
 املا و معنایِ آن ها با هم فرق دارد.) 
مانند :
خار : تیغه هایِ همراهِ گُل             خوار : ذِلَّت : پَستی ، ذلیل      
صَفَر : نامِ ماهِ دوّمِ قَمَری          سَفَر : از جایی به جایِ دیگر رفتن ، مُسافرت
اَساس : بنیاد ، پایه                         اَثاث : لوازمِ خانه
حَیات : زندگی                             حَیاط : مُحَوَّطه ی گوشه یِ خانه    
خاست : بلند شد                           خواست:طَلَب کردن،خواستن 
خان  : مرد بزرگ ، سرا                     خوان : سُفره      
خرد : کوچک                             خورد : میل کردن
خویش : خود ، فامیل                     خیش : گاو آهن  
رازی : اهلِ ری                      راضی : خشنود      
اَمَل : آرزو                                عَمَل : کار         
ثواب : پاداش ،اَجر                   صَواب : صَحیح ، دُرُست  

صَبا : نامِ بادی که از شرق می وَزَد.          
سَبا : نامِ سرزمینی در یَمَن در داستانِ حضرتسُلیمان (ع) 

خویش : خود                               خویش : فامیل
پرتقال : یک نوع میوه                 پرتغال :  نامِ کشوری در اروپا


کلمات هم نویسه : کلماتی که دارایِ  املایِ یکسانی هستند ولی از لحاظِ تلفّظ 
ومعنی هیچ ارتباطی با هم ندارند. 
مانند :
حُسن : خوبی                              حَسَن : نیکو
قَمَری : منظور ماهِ قمری               قُمری : نوعی پرنده 
شُکر: سپاس گذاری ، تشکّر          شِکَر : شکرِ خوراکی 
کِرم :  نوعی حیوان                    کَرَم : بخشش ، بزرگواری


اصطلاحاتِ ادبی :   
                                                                                                             
1 ـ مصراع (مصرَع):در لغت به معنیِ  «یک لنگه ی در» و در اصطلاح به کوتاه ترین پاره ی 
سخنِ موزون که نیمی از یک بیت است گفته می شود.
 مانند : نابرده رنج،گنج میسّر نمی شود / مزد آن گرفت جان برادر  که کار کرد ( سعدی )    
                    مصراع اول                                             مصراع دوم

2 ـ بیت :در لغت ، به معنی «خانه» است و در اصطلاح ،حدّاقل ِ شعر است که از دو
 مصراع تشکیل شده باشد. 
مانند :  
 ای نام تو  بهترین سر آغاز   /  بی نامِ  تو  نامه  کی  کنم  باز     ( نظامی )            
                                       بیت

3ـ قافیه : به کلماتی می گویند که آهنگ و حرفِ آخرشان یکی باشد و در پایانِ هر 
مصراع قرار می گیرند.   
                                
 کلماتِ قافیه باید آخرین حرف یا حرکتشان یکسان باشد :
ای  عقلِ  مرا  کفایت  از  تو   /   جُستن  زِ  من و هدایت  از  تو    
                    قافیه                                          قافیه

4 ـ روی : به حرف آخر قافیه،« رَوی» می گویند.

5 ـ ردیف : هر گاه ، یک یا چند کلمه یا عبارت و یا جمله عیناً ، در آخر همه ی اشعار،
پس از قافیه تکرار شده باشد، آن را ردیفمی گویند : 
ای  عقلِ  مرا  کفایت  از  تو  /  جُستن  زِ  من و هدایت  از  تو     
                               ردیف                                        ردیف
                                                                                                            
 آوردنِ ردیف درشعر،اختیاری است؛یعنی، بعضی ازشعرهادارایِ ردیف هستندو
بعضی ها بدونِ ردیف می باشند.در مورد ردیف باید توجّه داشت که کلماتی را 
می توان ردیف گرفت که علاوه بر اینکه عیناً مثل هم باشند، باید دارایِ یک معنی
 هم باشند در غیر این صورت باید آن ها را  قافیه حساب کرد. 
به طورِ کلّی، ردیف باید به یک شکل و یک معنی باشد. 
   
جوانی سر از رأی  مادر بتافت   /  دل دردمندش  به آذر  بتافت   
                                   قافیه                                       قافیه

چون سر بتافت در مصراع اوّل به معنیِ سرپیچی کرد و بتافت در مصراعِ دوّم یعنی
 سوزاند. پس دو کلمه قافیه هستند و در صورتی که  « مادر و آذر» را، قافیه اوّل و
« بتافت» را قافیه دوّم منظور کنیم پس این بیت دارایِ 2 قافیه است که در این صورت 
به آن«ذو قافیتین» می گویند. 
                                                                                                                                                                                      *ردیف  اگر کلماتی به یک شکل و معنی قبل از قافیه تکرار شوند، ردیف نیستند :
 نبینی باغبان چون « گُل »  بکارد   /  چه مایه غم خورد تا  « گُل » برآید 
(بکارد و بر آید ، قافیه اند)  

 که جایی که دریاست « من » کیستم  / گر او هست حقّا که « من » نیستم   
 (کیستم و نیستم ، قافیه اند)                         

 از  ظُلمتِ خود   رهایی ام    ده   /  با  نورِ خود  آشنایی ام    ده 
                           قافیه     ردیف                          قافیه       ردیف

قالب هایِ شعری : 

قالب:شکلی است که قافیه به شعرمی دهد و بر اساسِ این نامگذاری،شعردارایِ
قالب هایِ گوناگون می شود.مانند :  

1 ـ مثنوی(دوگانی):شعری است که هر بیتِ آن،دو مصراعِ هم قافیه دارد.
به عبارت دیگر،هر بیت قافیه ای جداگانه دارد و مصراع های آن، دو به دو هم قافیه اند.
تعداد بیت های قالب مثنوی را ،حداقل دو بیت دانسته اند و حداکثری برای آن قایل نشده اند
 و به جهتِ این که تنها قالب شعری است که مصراع هایش دو به دو هم قافیه اند«دوگانه» 
هم نامیده می شود.
خاص زبان فارسی است واز قدیمی ترین قالب های شعری است. 
*مناسب ترین قالب برای بیان داستان ها و مطالب طولانی است .

 از نظر موضوع به 4 دسته تقسیم می شوند : 
1 ـ حماسی و تاریخی ؛مانند :شاهنامه ی فردوسی ، اسکندر نامه ی نظامی گنجه ای 
2 ـ اخلاقی و تعلیمی ؛ مانند : بوستان سعدی 

3 ـ عاشقانه و بزمی ؛ مانند : خسرو و شیرین ،لیلی و مجنون نظامی ، ویس و رامین از
 فخر الدین اسعد گرگانی 

4 ـ عارفانه ؛ مانند : حدیقه ی سنایی ،مثنوی معنوی مولوی ،منطق الطیر عطار نیشابوری 
[ نمونه ای از ابیات  «  سعدی شیرازی » در قالب مثنوی  از کتاب  بوستان سعدی ] 

شبی   یاد  دارم  که   چشمم نخفت / شنیدم     که    پروانه    با   شمع   گفت
که  من  عاشقم  گر بسوزم  رواست  /  تو    را    گریه   و  سوز  باری   چراست؟  
بگفت   ای   هوادار     مسکین   من   /برفت       انگبین       یار   شیرین    من
چو   شیرینی   از   من  بدر  می‌رود     / چو       فرهادم     آتش   به  سر می‌رود 
که  ای   مدعی   عشق  کار تو نیست   / که   نه    صبر    داری   نه   یارای   ایست 
تو   را   آتش    عشق  اگر پر بسوخت   / مرا      بین    که   از   پای  تا   سر بسوخت 
نرفته   ز    شب     همچنان      بهره‌ای    / که     ناگه       بکشتش        پری  چهره‌ای
 همه   شب در این گفت و گو بود شمع    /  به    دیدار   او     وقت    اصحاب ،     جمع 
ره   این   است   اگر   خواهی آموختن    / به   کشتن    فرج      یابی       از    سوختن 
اگر    عاشقی       سر  مشوی   از  مرض /  چو    سعدی    فرو شوی   دست   از   غرض 
به    دریا     مرو        گفتمت      زینهار     / وگر      می‌روی         تن  به    طوفان   سپار 
شکل قالب  مثنوی : 
ـــــــــــــــــــــــــــــــ *                          ـــــــــــــــــــــــــــــــ * ــــــــــــــــــــــــــــــــ ×                        ـــــــــــــــــــــــــــــــــ × ــــــــــــــــــــــــــــــــ =                        ـــــــــــــــــــــــــــــــــ =ــــــــــــــــــــــــــــــــ   ÷                      ـــــــــــــــــــــــــــــــــ  ÷ 
*شاعرانی که در آثارشان،بیش تر از این قالب شعری استفاده کرده اند:                                                                              
فردوسی،اسدی توسی ، نظامی ، عطّار، سنایی ، سعدی،مولوی، جامی،پروین اعتصامی،
حمیدی شیرازی ،شهریار و ... 



ـ قطعه :در لغت به معنی پاره ای از هر چیزی است و دراصطلاح  شعری است 
که مصراع دوّم همه ی بیت ها، هم قافیه اند، به عبارتی دیگر، به جای قافیه بودن 
مصراع ها،بیت ها با هم قافیه اند.نام گذاری قطعه به این سبب است که گویا ،
پاره ای از میان یک قصیده است.موضوع  قطعه :پند و اندرز،مسائل اخلاقی و 
اجتماعی و تعلیمی،حکایت،شکایت، مدح،هَجو،تقاضا و ...
 حدّاقل بیت های قطعه ،دو بیت است؛ امّا حدّاکثر آن  مشخص نشده است؛
گاهی 15 بیت و گاهی 18 بیت       
پیدایش قطعه به آغاز شعر فارسی باز می گردد ؛زیرا در شعرِ «رودکی سمرقندی » 
قطعات زیبایی دیده می شود. 

[ نمونه ای از قطعه ی معروف «  سعدی شیرازی » ] 
گِلی   خوش  بوی  در  حمّام  روزی / رسید از دستِ  مَخدومی  به  دستم 
بِدو   گفتم  که  مُشکی  یا عبیری ؟ /  که   از    بویِ    دلاویزِ    تو   مَستم 
بِگفتا    من    گِلی    ناچیز     بودم  /  ولیکن    مدّتی   با      گُل    نشستم 
کمالِ  هم نشین   در   من   اثر  کرد /  وگرنه   من   همان  خاکم  که هستم
 
شکل  قالب قطعه :
ــــــــــــــــــــــــــــــــ                               ـــــــــــــــــــــــــــــــــ * 
ــــــــــــــــــــــــــــــــ                              ــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
 ــــــــــــــــــــــــــــــــ                              ــــــــــــــــــــــــــــــــــ * 

قطعه سُرایان معروف در زبان فارسی : 
اَنوری(قرن ششم)،ابن یمین (قرن هشتم)،پروین اعتصامی(قرن چهاردهم)،سعدی شیرازی،
هاتف اصفهانی و .... 
3 ـ قصیده:به معنی مقصود و در اصطلاح به معنیِ « توجّه کردن به کسی یا چیزی» 
است.مهمترین قالب شعری است که در آن مصراعِ اوّل از بیتِ اوّل  با تمامِ مصراع های
 زوج هم قافیه اند.

* قصیده اوّلین قالبِ شعری است که از نیمه ی قرن سوم هجری در ادبیّات به تقلید 
از شعر عربی پدید آمد.
* قصیده از جهتِ قرار گرفتنِ قافیه ها ، شبیه به غزل است.تعدادِ ابیاتِ قصیده معمولاً
از 15 بیت بیشتر است.
موضوعِ قصیده :درباره ی ستایش،نکوهش ،تهنیّت،تعزیت ،شُکر و شکایت ،پند و حکمت،
وصف طبیعت،بیانِ مسائلِ اخلاقی واجتماعی و عرفانی است.

شکل قالب قصیده :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ  *                    ــــــــــــــــــــــــــــــــــ *               
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                        ــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                        ــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
 ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                       ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                       ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ  *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                       ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                       ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                       ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                       ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *

*شاعرانی که در آثارشان،بیش تر از این قالب شعری استفاده کرده اند:
رودکی،فرّخی سیستانی،منوچهری،ناصرخسرو،مسعود سعد سلمان، اَنوَری ،خاقانی ، 
سعدی ، ملک الشُعَرای بهار، امیری فیروزکوهی،مهرداد اوستا.



4 ـ غزل : در لغت به معنی حدیث عشق و عاشقی گفتن  است  و در  این  نوع  از  شعر،
 مصراعِ اوّل  از  بیتِ اوّل  با  تمامِ مصراع های زوج هم قافیه اند و از این جهت کاملاً  
شبیه قصیده است.غزل در قرنِ 6 هجری رواج یافت. موضوع و محتوای غزل در آغاز
 عاشقانه است یعنی شاعر در آن از عشقِ خود به معشوق سخن می گوید،امّا با 
ظهورِ« سنایی» شاعر عارف قرن ششم،معشوق زمینی ِغزل  جایِ خود را به 
معشوقِ آسمانی می دهد و غزلِ عارفانه پدید می آید.       
                    
[ نمونه ای از غزلِ «  حافظ شیرازی » ]
زان   یار   دلنوازم   شکریست   با   شکایت  /گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد  بود  و  منت  هر خدمتی  که  کردم   / یا رب  مَباد  کس  را  مَخدوم  بی  عنایت
رندان  تشنه  لب   را  آبی    نمی‌دهد   کس  /  گویی  ولی شناسان  رفتند  از این  ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ  کان  جا    / سرها   بُریده  بینی  بی جرم و  بی جنایت
در  این  شب  سیاهم  گم  گشت  راه  مقصود  / از  گوشه‌ای  برون  آی  ای  کوکب هدایت
از  هر  طرف   که   رفتم  جز  وحشتم  نیفزود /  زنهار   از  این  بیابان  وین   راه  بی‌نهایت
ای   آفتاب   خوبان     می‌جوشد     اندرونم     / یک   ساعتم  بگنجان  در  سایه ی عنایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ      / قرآن   ز   بر    بخوانی  در   چارده    روایت

موضوع و محتوایِ غزل،معمولاً بیانِ عواطف و احساسات ،فِراق و جدایی ، عشق ، 
عرفان و گفت و گو از روزگارِ جوانی است.

***  تفاوت غزل و قصیده :
1 ـ در تعداد ابیات: [تعداد ابیات در غزل کمتر از 15 بیت است ولی قصیده بیش تر از
 15 بیت است]
2 ـ در موضوع و محتوا :[ موضوع غزل،عشق و عرفان و عواطف و احساسات است 
ولی قصیده بیش تر مدح و توصیف است.]

*برای اوّلین بار« حکیم سنایی غزنوی» موضوعاتِ  عرفانی  را  در قالب ِ« غزل» 
مطرح کرد و بعد از او ،مولوی، غزل ِ عارفانه را،به اوج رساند. سعدی نیز غزلِ عاشقانه 
را به اوج رساند و سرانجام حافظ شیرازی ، غزل عاشقانه و عارفانه را  با همدیگر به 
اوج رساند.

از انقلابِ مشروطه به بعد، غزل جنبه ی اجتماعی و سیاسی نیز به خود گرفت و
شاعرانی مانند چون فرّخی یزدی و ... به سرودن غزلِ  اجتماعی پرداختند.   

به طورِ کلی موضوعاتِ   غزل : 
 عاشقانه  ( مانند غزلیّات سعدی ) 
 عارفانه (مانند غزلیّات سنایی و مولوی )
عارفانه و عاشقانه ( مانند غزلیّات حافظ )
اجتماعی و سیاسی (مانند غزلیّات فرّخی یزدی )

شکل قالب غزل :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ  *                   ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *                ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                      ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                      ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *

* شاعرانی که در آثارشان،بیش تر از این قالب شعری استفاده کرده اند: 
مولوی،سعدی،حافظ،صائب تبریزی،فرخی یزدی،محمد حسین شهریار و...

5 ـ دو بیتی : شعری است که از دو بیت تشکیل شده که گاه مصراع سوّم آن قافیه ندارد.  
*درون مایه و موضوع دوبیتی:عاشقانه وعارفانه     
*رایج ترین قالب در میان روستاییان است. دو بیتی را در فارسی،ترانه می گویند.
نمونه هایی از شعرهای « باباطاهر» که در قالب دوبیتی سروده شده است :
یکی درد  و یکی  درمان  پسندد /  یکی   وصل  و  هجران  پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران /  پسندم  آنچه  را  جانان پسندد

شکل قالب  دوبیتی  :
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ  *                          ــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ                              ــــــــــــــــــــــــــــــــ *

*شاعرانی که در آثارشان،بیش تر از این قالب شعری استفاده کرده اند:

باباطاهر(شاعر عارف قرن 5)،فائز دشتستانی(شاعر عهد قاجار)

 

 

6 ـ رباعی: شعری  است چهارمصراعی که مصراع سوّم آن معمولاً قافیه ندارد.
در واقع مصراع« اوّل،دوّم وچهارم» هم قافیه اند و مصراع سوّم در شعر برخی از دوره ها
 بی قافیه است. بعضی رباعی ها بیت سوم قافیه دارد.
پیام اصلی شاعر،معمولاً در مصراع آخر می آید و سه مصراع دیگر مقدّمه ی سخن شاعر
 است.
درون مایه و موضوع رباعی:عاشقانه و عارفانه یا فلسفی است.
رباعی،مناسب ترین قالب برای ثبت لحظه های کوتاه شاعرانه است. 

نمونه هایی از شعرهایی که در قالب رباعی سروده شده است :
هنگام   سپیده دَم  مرغِ  سحری / دانی که چرا همی کند نوحه گری ؟
یعنی که نمودند  در آیینه ی صبح  / کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری (خیّام نیشابوری)

تفاوت دوبیتی و رباعی :
 دوبیتی با یک « هجای کوتاه »  و رباعی با یک  « هجای بلند » آغاز می شود.

شکل قالب  رباعی  :  
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ  *                      ــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ                           ــــــــــــــــــــــــــــــــ *

*شاعرانی که درآثارشان،بیش تر از این قالب شعری استفاده کرده اند:
خیّام(قرن 5)،عطّار (قرن 6

مسمط

مجموعه جدید مصراع همقافیه (بند مسمط) و یک مصراع که قافیه آن مستقل است. (رشته مسمط یا مصراع تسمیط) و این شکل چند بار با قافیه های متفاوت تکرار می شود.

و اما مصراع های جدا با هم قافیه دارند، بدین نحو: الف�الف�الف�ی� ب�ب�ب� ی � ح� ح�ج�ی به مسمط هایی که بند مسمط و رشته مسمط آنها مجموعه سه مصراع باشد مسمط مثلث به چهار مصراع مربع و به پنج مصراعی مخمس و به شش مصرایی مسدس گویند. مسمط حداقل مثلث و حداکثر (معمولاً) مسدس است و همه مسمطات منوچهری مسدس است.



مانند:

گویی بط سپید جامه به صابون زده است --- کبک دری ساق پای در قدح خون زده است

بر گل تر دلیب، گنج فریدون زده است --- لشگر چین در بهار، خیمه به هامون زده است

لاله سوی جویبار خرگه بیرون زده است --- خیمه آن سبزگون خرگه این آتشین



باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمده است � کم سخن عندلیب،دوش به گوش آمده است

از شغب مردمان لاله به جوش آمده است --- زیر به بانگ آمده است بم بخروش آمده است

نسترن مشکبوی، مشک فروش آمده است --- سیمش در گردن است، مشکش در آستین



مسمط معمولاً ساختمان قصیده را دارد اول آن تغزل است و بعد تخلص به مدح می پردازد. این نوع جدید مسمط است که به ابتکار منوچهری از مسمط قدیم ساخته شده است، مسمط قدیم بیتی است چند لختی که لخت های آن یک قافیه دارند (قافیه درونی) و لخت آخری آن با لخت های آخر ابیات دیگر هم قافیه است (قافیه بیرونی) او گاهی به این گونه اشعار شعر مسجع گویند و نمونه آن در اشعار مولانا زیاد است.


دیده سیرست مرا جان دلیرست مرا ----- زهره شیرست مرا، زهره تابیده شدم

شکر کند عاشق حق، کز همه بردیم سبق ---- بر زبر هفت طبق، اختر رخشنده شدم

باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان----- کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم


این ابیات را می توان به شکل زیر (مسمط و مربع) نوشت:

دیده سیرت مرا ----- جان دلبراست مرا

زهره شیرست مرا ---- زهره تابنده شدم

که هر مصراع آن دو بار مفتعلن و به اصطلاح عروصی مربع است که در شعر فارسی مفعول نیست و ابیات فارسی معمولاً مسدس و یا مثمن هستند. از این رو منوچهری این پاره ها را طولانی تر کرد و به حد مصراع مفعول در شعر فارسی رساند.