آدم های بزرگ ، متوسط ، کوچک
آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند
آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند
آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند .
آدم های بزرگ درد دیگران را دارند
آدم های متوسط درد خودشان را دارند
آدم های کوچک بی دردند .
آیه الکرسی یعنی چه؟
تعریف کرسی در آیه ای که به آیه الکرسی معروف شده است کرسی از ریشه ( ک- ر – س ) گرفته شده و به معنی اتصال یافتن اجزای یک ساختمان به هم می باشد و نیز کرسی را تخت هم می گویند که بر آن می نشینند که در این زمینه می توان برای کرسی سه معنی آورد
علم الهی:
1 - کرسی همان جسم بزرگ کیهانی است که زمین، خورشید و آسمان ونیز سایر اجزا ی آسمان را در برمی گیرد. 2) جسم بزرگ کیهانی: کرسی را همان یک جسم و جرم بزرگ کیهانی تصور کرد که تمام اجزائی که در آسمان و زمین … است در آن جای می گیرد
از حضرت علی (ع) نقل شده است که آسمان وزمین وتمام موجودات در داخل این کرسی قرار دارندکه چهار فرشته به اذن خداوند آن را حمل می کنند
قدرت و سلطنت الهی:
کرسی را همان جهان هستی است که این جهان تمام تحت سلطه و قدرت حضرت احدیت بوده و هیچ جنبنده ای از دایره قدرت واحاطه و سیطره او خارج نمی شود وبدون اذن او هیچ تغییری ایجاد نمی شود
عرش:
درلغت همان کرسی است که عرش در لغت فارسی به معنی رکن واساس هرچیز و یا سقف خانه گفته می شودبنا براین با توجه به این دو تعریف در مورد کرسی وعرش متوجه می شویم که کرسی ظاهر وعرش باطن هر چیز را گویند.
شأن نزول آیه الکرسی
در قرآن کریم آیاتی که بر پیامبر اسلام نازل می شد دارای علت و سببی بود که به اذن خداوند توسط فرشتگان برای رسول اکرم(ص) فرستاده می شد که در مجموع به آنها شأ ن نزول می گویند. و سبب نزول آیه الکرسی درسوره بقره احتمالا این بوده که قوم یهود معتقد بود ند که خداوند تبارک وتعالی پس از خلقت آفرینش آسمانها و زمین و… خسته شده و برای رفع خستگی روی کرسی نشست که آیه مبارک آیه الکرسی بر رد عقاید منحرف کننده قوم یهود نازل شد.
آیة الکرسی را خداوند تبارک وتعالی توسط رسول اکرم(ص)در سوره مبارک بقره به انسان عطا فرموده است و خداوند می فرماید: این آیه عظیم الشأن و با برکت را به بندگانم هدیه می کنم وبه همین دلیل است که پیغمبر عزیر ما به پیروانش توصیه می کند که آیه الکرسی را مورد توجه خاص قرار دهند و تلاوت کنند تا از منشأ خیر و برکت آن بهره گیرند.
رسول اکرم(ص) در هنگام خواندن آیه الکرسی تبسم می کرد ند و می فرمودند : آیه الکرسی گنج بزرگ و رحما نی است که زیر عرش (همان کرسی) به من نازل شدو نیز در روایت آمده است که هنگام نزول آیه الکرسی هزار فرشته تا رسیدن به حضرت رسول اکرم(ص) این آیه مبارک وعظیم را همراهی می کرد.
اهمیت آیه الکرسی
در اهمیت و فضیلت این آیه همین بس که از پیامبر گرامی اسلام ص نقل شده است که از ابی بن کعب سؤال کرد و فرمود: کدام آیه برترین آیه کتاب اللَّه است؟ عرض کرد: اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ، پیامبر ص دست بر سینه او زد و فرمود: دانش بر تو گوارا باد، سوگند به کسی که جان محمد ص در دست او است این آیه دارای دو زبان و دو لب است که در پایه عرش الهی تسبیح و تقدیس خدا میگوید. -
1- یعنی امام باید حجاب را اجباری کند ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
2- آیا یک روحانی باید در مورد حجاب که مسئله عمیقی است و اثرات عمیقی هم دارد مسئله حجاب را اینگونه مطرح و به این سادگی باان برخورد کند به جای اینکه ان را باز کند و به ضرورتش اشاره کند ؟؟؟
3- ایا حجاب در کشور ما اجباری است که وضع این چنین است ؟؟
4- ایشان به یک روسری کوتاه و مانتوی کوتاه می گویند حجاب ؟؟؟
5- ایشان به مطرح کردن این سخنان چه اهدافی را دنبال می کنند و چه چیز را به افکار عمومی تزریق می کنند ؟
6- چند درصد با چشمان باز به این سخن پاسخ می دهند ؟؟؟؟
نمی دانم چرا اینقدر در مورد مسئله ایی که می توان به همین راحتی حلش کرد اینقدر مته به خشخاش می گذارند مثل اینکه گذشته خود را به کلی فراموش کرده اند مادران گذشته را می گویم که چطور برسر دخترانشان چادر می گداشتند چرایحالا این حجاب شده است برای اینها یک مبذل یا شایدم وسیله برای هدفشان که هی رویش بحث کنند.
بله در دین اجبارینیست ما باید دین اسلام را با چشم باز بپزیریم و برای حجاب هم اگر بچه مادرش را از او ل با جادر ببیند و مادرهم از همان دوران اول واجب شدنش ان را با چادر مانوس کند دیگر ضرورتی به اجبار نیست پس می گویی ما چطور چادری شدیم ؟؟؟
بله حرف های امثال این اقا زاده ها و اقایان را نمی توان به همین سادگی تفسیر کرد یا بهتر است بگوییم حرفهای این چنینی از زبان اشخاصی خاص را نمی توان به همین راحتی ازان گذشت وباید با تامل در باره ان فکر کرد بعدم مگر الان ما با خشونت داریم مردم را وادار به حجاب می کنیم بعضی ها که ماشاالله انقدر ازادهستند که حیا را هم قورت داده اند چه به رسد به حجاب نه قضیه به همین سادگی نیست انها می دانند چه می گویند این ماهستیم که باید چمشانمان بیشتر بروی حرفهای این اقایان باز کنیم
و اما درباره این اقا زاه ها: ماا اعتقاد داریم که خداوند به همه ی انسانها شرافت و عزت می دهد ، اما گاهی انگار بعضی ها از این عزت و شرافت در عزابند که همواره درتلاش از دست دادنش هستند و گاهی انچنان درگیر دنیا و بازیهایش می شوند که نه تنها به خود ضربه می زنند بلکه بروی تفکر ات بعضی انسانهای ساده نیز اثر می گذارند.
آنها همانهایی هستند که لباس روحانیت برایشان مانند عصایی است برای ایستادن یا مانند وسیله ایست برای دیده شدن و در عوض آنقدر به سیاسی بودن عادت کرده اند که این سیاسی بودن به کامشان لذت بخش بوده که یادشان می رود که ابرو و عزت و شرف انسانها امانتی بیش نیست در دستانشان و انقدر شتابان پیش می روند که انگار هیچ چیز جلودارشان نیست .
و چه بسا خیال هم می کنند که آبروی امام برایشان وسیله ایست تا چو ب حراج بزنند به تفکرا ت و راه راستین آن امام عزیز و نمی دانند حرف اما م در قلب مردم رفته است نه درگوششان که و حالا سندی است برای نشان دادن هرچه بیشتر حماقتهایشان .
و گاهی چه آسان و راحت همانند کودکان سخن می گویند انگار مردم هیچ علمی ندارند ، و انقدر پیش خودشان مردم را ساده می انگارند که سخنان خودشان نیز مانند احمقان می شود .
و گاهی با خود می اندیشم امام زمان برای چه کسانی باید دعا کند ؟؟
برای ما و شما یا برای کسانی که خود به اندازه هزاران هزار کس ادعا دارند اما ....؟؟؟؟
دستور زبان فارسی:
جمله : کلمه یا مجموعه ای از کلمات است که پیامی را از یک شخص به دیگران
می رساند.
جمله از نظر پیام و مفهوم یا شیوه ی بیان :
1 ـ خبری : خبری را به ما می رساند. (علامت این نوع جمله ( .) می باشد.)
2 ـ امری : کاری را درخواست می کند. (علامت این نوع جمله ( . ) می باشد.)
3 ـ پرسشی : سؤالی را مطرح می کند. (علامت این نوع جمله ( ؟ ) می باشد.)
4 ـ عاطفی : یکی از عواطف انسان مانند: تعجّب،تأسف،آرزو،دعا،نفرین و ... را بیان
می کند.(علامت این نوع جمله ( ! ) می باشد.)
* جمله هایی که بوسیله ی آن ها برای کسی دعا می کنیم،« جمله ی دعایی »
نامیده می شوند.فعل این نوع جملات معمولاً « باد ـ مباد ـ مبادا ـ بادا »می باشد و
این جملات جزء «جملات عاطفی » محسوب می شوند.
در زبانِ فارسی جمله دارایِ دو قسمتِ اصلی است :
1ـ نهاد 2 ـ گُزاره
1 ـ نهاد :کلمه یا گروهی از کلمه هاست که درباره ی آن خبر می دهیم ؛
یعنی«صاحب خبر» است.
نهاد اجباری ( شناسه ) : ضمیری است که به انتهای فعل می چسبد تا صیغه ی
آن را مشخص کند.
در زبان فارسی به نهادی که در ابتدای جمله می آید،« نهاد اختیاری» و
به نهادی که به انتهای فعل می چسبد،« نهاد اجباری(شناسه)» می گویند.
مثال : من به مدرسه رفتم. « من» : نهاد اختیاری و « ـَ م » : نهاد اجباری
مانند : ادبیّات به یاری ابزارها و عواملِ گوناگون پدید می آید. واژه ی ادبیّات نهاد است.
گاهی نهاد بیش از یک کلمه است که اصطلاحاً به آن گروه نهادی می گویند؛
مانند :
پس از واقعه ی عظیمِ انقلاب اسلامی،بسیاری از بنیاد هایِ فکری،فرهنگی و معیارهایِ
ارزشی و اخلاقی ،دگرگون شد. گروه نهادی
برایِ پیدا کردنِ نهاد به اوّل فعل، « چه چیزی ؟ » یا « چه کسی ؟ » اضافه
می کنیم و نهاد را به دست می آوریم؛مانند :
زبانِ هر جامعه در هردوره ای بر پایه ی باورها و ارزش ها ی دینی،سامان
می یابد.
چه چیزی سامان می یابد ؟ زبان = نهاد
2ـ گُزاره : خبری است که درباره ی نهاد داده می شود.
مهمترین جزء گزاره ،«فعل» است .
مانند : انقلاب ، کرامتِ انسانی را به افرادِ جامعه باز گرداند.
نهاد گُزاره
توضیحی درباره ی اجزای گزاره : ( مربوط به درس ادبیات )
1ـ مفعول : کلمه ای است که کار بر آن واقع می شود .
مانند : کبوتر پرواز را دوست دارد. در این جمله پرواز مفعول است.
*نشانه ی مفعول « را » است ،امّا همیشه همراه مفعول نمی آید؛
یعنی گاهی مفعول بدونِ نشانه ی« را » می آید.گاهی هم «ی » به مفعول
می چسبد.
به طورِ کل،مفعول به شکل هایِ زیر می آید :
الف ) من پرنده را دیدم. ( با نشانه ی « را » ) پرنده : مفعول
ب ) من پرنده ای دیدم. ( با نشانه ی « ی » ) پرنده ای : مفعول
پ ) من پرنده ای را دیدم. (با نشانه ی « را » و « ی ») پرنده ای : مفعول
ت ) من پرنده دیدم. ( بدونِ هیچ نشانه ای ) پرنده : مفعول
راه شناختِ مفعول : به اوّل فعل ، « چه چیز را ؟ » یا « چه کس را ؟ »
اضافه می کنیم ، اگر معنی بدهد آن فعل نیاز به مفعول دارد و مفعول در
جوابِ « چه چیز را ؟ » یا « چه کس را ؟ » می آید؛
هم نامه ی نا نوشته خوانی = چه چیز را خوانی ؟
نامه ی نانوشته را = نامه ی نا نوشته : مفعول
ما را به راهِ هُدی راهنمایی کن . =چه کسی را راهنمایی کن ؟
ما را = ما : مفعول
2 ـ مسند : صفت یا حالتی است که آن را به نهاد نسبت می دهند.
به فعل هایی که مسند می پذیرد فعلِ اسنادی (ربطی) می گویند.
فعل هایِ اسنادی (ربطی ) عبارتند از :« است ـ بود ـ بُوَد ـ شد ـ گشت ـ
شَوَد ـ باشد ـ باد ـ هست ـ نیست »
* روشِ پیدا کردنِ مُسند:
به اوّل فعلِ اسنادی،کلمه هایِ « چگونه؟ » یا « چی ؟ » اضافه می کنیم و مُسند
را به دست می آوریم؛
مانند : انقلابِ دینی و فرهنگی در آثارِ نویسندگانِ پس از انقلابِ اسلامی نیز
جلوه گر شد.
چگونه شد = جلوه گر = مُسند
مثال : هم نشینِ نیک ، بهتر از تنهایی است .
نهاد مسند فعلِ اسنادی (ربطی)
3 ـ مُتَمّم : واژه ای که بعد از حرفِ اضافه می آید .
مانند :
او به مدرسه رفت . مدرسه : متمّم
برخی از حروفِ اضافه : از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ اندر ـ برای ـ از برایِ ـ از بهرِ ...
کبوتر پرواز را در آسمان دوست دارد .
نهاد مفعول حرفِ نشانه حرفِ اضافه متمّم فعل غیراسنادی
دستور زبان فارسی :
« انواع حروف در زبان فارسی»
در دستور زبان فارسی«حروف» کلماتی را می گوییم که معمولاً از کلمه های
دیگرکوتاه تر هستند و معنی مستقلی ندارند و کار آن ها پیوستن جمله ها و
کلمه ها به یکدیگر و نسبت دادن کلمه به فعل و یا نشان دادن موقعیّت کلمه
در جمله است.
حروف خودشان نقشی ندارند بلکه وظیفه ی آن ها نشان دادن اجزای دیگر است.
انواع حروف در فارسی :
1 ـ حروف اضافه : مانند : از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ برای ـ از برای ـ بهر ـ از بهرِ ـ بدونِ ـ
اندر ـ جز ـ مگر ـ مثل ـ بی ـ سویِ ـ به سویِ ـ به منظورِ ـ از پیِ ـ به وسیله یِ ـ
به سانِ ـ به کردارِ ـ مانندِ ـ همانندِ ـ همچو ـ همچون و ...
و به واژه ی بعد از حرف اضافه « متمّم » می گویند.
2 ـ حرف نشانه : مانند « را » نشانه ی مفعول
3 ـ حرف ربط ( پیوند ) : حرف هایی را گویند که دو کلمه یا دو جمله را به هم
پیوند می دهد.
مانند : و ـ که ـ تا ـ ولی ـ چون ـ امّا ـ نیز ـ اگر ـ اگرچه ـ بلکه ـ پس و ...
از میان این حروف،اگر حرف« واو» دو کلمه را به هم پیوند دهد به آن حرف،
« واو عطف» می گوییم و اگر حرف « واو» دو جمله را به هم پیوند دهد به آن
حرف،« واو ربط (پیوند)» می گوییم .
جمله
جمله به کلمه یا مجموعه ای از کلمه ها گویند که دارای معنی کامل باشد
گاه یک کلمه به تنهایی یک جمله به حساب می اید
مانند علی به خانه امد و رفت
متن بالا از دو جمله تشکیل شده است و رفت به تنهایی یک جمله است
در بعضی از جمله ها فعل حذف می شودمانند او را به کجا می بری ؟ به مدرسه اینجا فعل می برم حذف شده پس دو جمله است
شبه جمله ها مانند ندا و منادا واصوات مانند به به جیک جیک یک جمله به حساب می اید
تمرین درکلاس
الف)ابیات و عبارات زیر از چند جمله تشکیل شده است
1)ای نام تو بهترین سر اغاز بی نام تو نامه کی کنم باز
جواب 3 جمله است ای منظور ای خدا است مناداکه یک جمله محسوب می شود نام تو بهترین سر اغاز است حذف شده جمله دوم حساب می شود مصرع دوم نیز یک جمله است
2)هم قصه ی نانموده دانی هم نامه ی نانوشته خوانی
ج)......
برای فرا گرفتن و فهمیدن و به ویژه برای کشف کردن سری به طبیعت روستا زدم .
ج) .....
انواع جمله
جمله : کلمه یا مجموعه ای از کلمات است که پیامی را از یک شخص به دیگران می رساند.
جمله از نظر پیام و مفهوم یا شیوه ی بیان :
1 ـ خبری : خبری را به ما می رساند. (علامت این نوع جمله ( .) می باشد.)
2 ـ امری :کاری را درخواست می کند. (علامت این نوع جمله (.) می باشد.)
فعل امر دو ساخت دارد 1)دوم شخص مفرد بدون شناسه مانند
برو /بخوان /بنشین گاهی نشانه "ب"از اول فعل امر حذف میشود
مانند رو که در خانه ی خود بسته ایم برو فعل امر
دوم شخص جمع مانند:بروید/ بخوانید /بنشینید
3 ـ پرسشی :سؤالی را مطرح می کند. (علامت این نوع جمله (؟) می باشد.) جمله پرسشی به دو گونه می اید همراه با نشانه های پرسشی ایا؟چگونه ؟چرا؟مگر؟کدام؟کدامین؟و هیچ ؟ مانند ایا درس خوانده ای؟
بدون نشانه های پرسشی مانند درس خوانده ای ؟
در این جمله ها از طریق تغییر لحن و اهنگ متوجه می شویم که جمله پرسشی است
4 ـ عاطفی:یکی از عواطف انسان مانند:تعجّب،تأسف،آرزو،دعا،نفرین و...را بیان
می کند.(علامت این نوع جمله ( ! ) می باشد.)
* جمله هایی که بوسیله ی آن ها برای کسی دعا می کنیم،«جمله ی دعایی»نامیده می شوند.فعل این نوع جملات معمولاً « باد ـ مباد ـ مبادا ـ بادا »می باشد و این جملات جزء «جملات عاطفی » محسوب می شوند.
تمرین در کلاس
نوع جمله های زیر را از لحاظ پیام و محتوا مشخص کنید .
بر ورق سبز برگ/ خط خدا را بخوان
افرین جان افرین پاک را
مردم بالا دست چه صفایی دارند
با بهاری که میرسد از راه سبزشو تازه شو بهاری شو
با خودش زیر لب چنین می گفت: ارزوهایتان چه رنگین است
شبروان مست ولای تو علی جان عالم به فدای تو علی
چه فرهادها مرده در کوه ها چه حلاج ها رفت بر دارها
مراعات نظیریا شبکه معنایی
مُراعات النظیر(شبکه ی معنایی ـ تَناسب ـ زنجیره معنایی):
آوردن چند کلمه از یک مجموعه است که با هم تناسب دارند این تناسب می تواند از نظر جنس، نوع ، مکان، زمان ـ همراهی و... باشد.
مثال
اَرغَوان جامِ عقیقی به سَمَن خواهد داد/چَشمِ نرگس به شقایق نگران خواهد شد(حافظ)
در این بیت از حافظ واژه های اَرغَوان ، عَقیق ، سَمَن ، نرگس ، شقایق همه اسم گُل هستند
ابر وباد ومه و خورشید و فلک در کارند
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی است
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته ی خویش آمد هنگام درو
تمرین کار در خانه
با شبکه های معنایی زیریک جمله بسازید
الف ) درخت /شاخه / پرنده
ب)آسمان/ستاره /شب
جواب ب) آسمان پر ستاره در شب زیباست
ج)رشد /نوجوانی /نشاط
2)در بیت ها و نثرها زیر واژه ها ی مراعات نظیر را پیدا کنید
الف)امروز دشمنان نمی خواهند دانشگاه و درس و مدرسه و معلم باشد
ب)زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غو غا شد
نهاد
نهاد یعنی کننده کار یا پذیرنده ی حالت مانند :
با دیدن روی گل قناری سر داده ترانه ی بهاری
همان طور که میبینید در شعر نهاد جای مشخصی ندارد برای به دست آوردن نهاد
کافی است به اول فعل چه چیزی یا چه کسی اضافه کنیم مانند
از لانه پرنده ی خوش آواز بگشوده دوباره بال پرواز
چه چیزی بگشود ه؟پرنده خوش اواز
کرد بازرگان تجارت را تمام
چه کسی تمام کرد ؟بازر گان نهاد
زمان فعل ها را هم کار کنید
سجع
تضمین
گاهی شاعران و نویسندگان در ضمن شعر یا نوشته خود مصراع یا بیتی از شعر شاعری دیگر ویاسخنی از نویسنده ای را می آورند به این کار تضمین گفته می شود مانند درس شعر خوانی جلوه ی روی خدا که محمود کیانوش در شعرش شعر سعدی را به کا ربرده است واز تضمین استفاده کرده است .
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار این شعر سعدی که کیانوش از آن بهره برده است
هر گاه شاعر یا نویسندهای، بخشی از نوشته فردی دیگر را در میان اثر خود جای دهد، آن شعر یا نوشته راتضمین نمودهاست.
مثال بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد | که رحمت برآن تربت پاک باد | |
میازار موری که دانه کش است | که جان داردو جان شیرین خوش است |
این دو بیت بخشی از بوستان سعدی است و سعدی بیتی معروف از فردوسی را در میان شعر خود عیناً نقل کردهاست.
پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت | افروختن و سوختن و جامه دریدن |
هر گاه با شنیدن بیت یه عبارتی به یاد داستان و افسانه، رویدادی تاریخی و مذهبی یا آیه و حدیثی بیفتیم، بدون آنکه آن موضوع مستقیماً تعریف شده باشد، آن بیت یا عبارت دارای آرایه تلمیح است.
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت | من چرا ملک جهان را به جویی نفروشم |
(اشاره به داستان حضرت آدم و رانده شدن او به خاطر خوردن گندم.)
یعنی مانند کردن چیزی به چیز دیگر که به جهت داشتن صفت یا صفاتی با هم مشترک باشند .
هر تشبیه دارای چهار رکن یا پایه است :
۱- مشبه : کلمه ای که آن را به کلمه ای دیگر تشبیه می کنیم .
۲- مشبه به : کلمه ای که کلمه ی دیگر به آن تشبیه می شود .
۳- ادات تشبیه : کلمات یا واژه هایی هستند که نشان دهنده ی پیوند شباهت می باشند و عبارتنداز : همچون، چون، مثل، مانند، به سان، شبیه، نظیر، همانند، به کردار و ... .
۴- وجه شبه : صفت یا ویژگی مشترک بین مشبه و مشبه به می باشد . ( دلیل شباهت )
مثال : علی مانند شیر شجاع است . به ترتیب: مشبه (علی)؛ ادات تشبیه(مانند)؛ مشبه به(شیر)؛ وجه شبه(شجاع) اگر تشبیهی ادات تشبیه داشته باشد تشبیه را مرسل میگویند.
به جملات زیر توجه کنید
تنها همان رتبه های بالا را وعده بگیر و مابقی را نقداً خط بکش
با حال استیصال پرسیدم پس چه خاکی بر سرم بریزم؟
در جمله های بالا دو عبارت مشخص شده دارای دو معنی نزدیک و دور هستند اما معنی دور ان ها مورد نظر است . خط بکش در اصطلاح یعنی نادیده بگیر و چه خاکی به سرم بریزم یعنی چه کار باید بکنم در جمله های ذکر شده این معانی دور مورد نظر است و معانی نزدیک و واقعی مقصود نویسنده را نمی رساند و به این کار برد کنایه می گویند[۱] مثال هنوزم از دهانت بوی شیر می اید : بوی شیر کنایه از خردسال بودن هست
هر گاه صفات انسان را به غیر جاندار ربط بدیم از تشخیص استفاده کردیم مثال: من این کتاب را می خوانم
این کتاب من را به خواندنش دعوت می کند نکته: اگر اشیا یا موجودات غیر انسان را با حرف ای مورد خطاب قرار دهیم مانند
ای ماه امشب چه غمگینی نیز ارایه تشخیص دارد.
مفعول
1ـ مفعول : کلمه ای است که کار بر آن واقع می شود .
مانند : کبوتر پرواز را دوست دارد. در این جمله پرواز مفعول است.
نشانه مفعول « را » است ،امّا همیشه همراه مفعول نمی آید؛
یعنی گاهی مفعول بدونِ نشانه ی« را » می آید.گاهی هم «ی » به مفعول
می چسبد. مانند من کتابی خواندم .
به طورِ کل،مفعول به شکل هایِ زیر می آید :بیشتر بدانیم
الف ) من پرنده را دیدم. ( با نشانه ی « را » ) پرنده : مفعول
ب ) من پرنده ای دیدم. ( با نشانه ی « ی » ) پرنده ای : مفعول
پ ) من پرنده ای را دیدم. (با نشانه ی « را » و « ی ») پرنده ای : مفعول
ت ) من پرنده دیدم. ( بدونِ هیچ نشانه ای ) پرنده : مفعول
راه شناختِ مفعول : به اوّل فعل ، « چه چیز را ؟ » یا « چه کس را ؟ »
اضافه می کنیم ، اگر معنی بدهد آن فعل نیاز به مفعول دارد و مفعول در
جوابِ « چه چیز را ؟ » یا « چه کس را ؟ » می آید؛
هم نامه ی نا نوشته خوانی = چه چیز را خوانی ؟
نامه ی نانوشته را = نامه ی نا نوشته : مفعول
ما را به راهِ هُدی راهنمایی کن . =چه کسی را راهنمایی کن ؟
ما را = ما : مفعول
مصراع /بیت /قافیه /ردیف
ـ مصراع (مصرَع):در لغت به معنیِ «یک لنگه ی در» و در اصطلاح به کوتاه ترین پاره ی
سخنِ موزون که نیمی از یک بیت است گفته می شود.
مانند : نابرده رنج،گنج میسّر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد ( سعدی )
مصرع اول مصری دوم
2 ـ بیت :در لغت ، به معنی «خانه» است و در اصطلاح ،حدّاقل ِ شعر است که از دو مصرع تشکیل شده باشد
مانند :
ای نام تو بهترین سر آغاز / بی نامِ تو نامه کی کنم باز بیت
3ـ قافیه : به کلماتی می گویند که آهنگ و حرفِ آخرشان یکی باشد و در پایانِ هر مصرع قرار می گیرند
ای یاد تو مونس روانم جز نام تونیست بر زبانم
تمرین در کلاس : ارایه بیت چیست ؟ج) تلمیح به ایه 28 سوره رعد الا بذکر الله تطمئن القلوب بیت چند جمله دارد؟ 3جمله ای جمله اول که منادا یعنی خدا حذف شده یادتو مونس روانم جمله دوم که فعل آن است حذف شده است جزنام تو نیست بر زبانم جمله سوم است .
ـ ردیف : هر گاه ، یک یا چند کلمه یا عبارت و یا جمله عیناً ، در آخر همه ی اشعار،
پس از قافیه تکرار شده باشد، آن را ردیفمی گویند :
ای عقلِ مرا کفایت از تو / جُستن زِ من و هدایت از تو
ردیف
آوردنِ ردیف درشعر،اختیاری است؛یعنی، بعضی ازشعرهادارایِ ردیف هستندو بعضی ها بدون ردیف می باشند.
در مورد ردیف باید توجّه داشت که :کلماتی می توان ردیف گرفت که علاوه بر اینکه عیناً مثل هم باشند، باید دارایِ یک معنی نیز باشند .
در غیر این صورت باید آن ها را قافیه حساب کرد.
به طورِ کلّی، ردیف باید به یک شکل و یک معنی باشد.
تمرین
آیا در بیت زیر بتافت قافیه است یا ردیف ؟
جوانی سر از رأی مادر بتافت / دل دردمندش به آذر بتافت
چون سر بتافت در مصراع اوّل به معنیِ سرپیچی کرد و بتافت در مصراعِ دوّم یعنی سوزاند پس دو کلمه ردیف نیستند . بلکه قافیه هستند .
مثلا ده جایی به معنی روستا و جایی به معنی بده باشد
ـ کلمات هم خانواده : واژه هایِ هم ریشه که با هم ارتباطِ معنایی دارند را هم خانواده گویند .
در هم خانواده لغات عربی سه حرفِ اصلی کلمه باید به ترتیب در کلمات
در کلماتِ دیگر تکرار شوند تا بتوانند با یکدیگر هم خانواده باشد ظالِم : ظُلم ، مَظالِم ، مَظلوم ، ظُلُمات، ظُلمَت / مسائل : مسئله ، سؤال ، سائِل و../شاهد : شهید ،شُهدا ، مشهد و /ظاهِر : تظاهُر، مُتَظاهر،مَظاهر، ظَواهِر، مَظهَر،ظُهورو../ مُتَعال : تَعالی ، مُتَعالی، عالی ، اعلا ،علیا و... / جماعت: جُمعه،جامِع ،اجتماع،جمیع،مجتمع،جوامع و...
نکته* در فعل ها ، بن فعل ،چه بن ماضی و چه بن مضارع می تواند به عنوان
هم خانواده به کار رود.مانند: روان : رفتار ، روش ، رفته ، رونده و
ـ دیدار : بینا ، بینش ، دیده ، دیده بان ، بیننده و ...
کلماتِ مُخَفَّف : شاعِر گاه کلمه ها را به شکلِ کوتاه شده یا « مُخَفَّف » در
شعر می آورد، گاهی نیز به خاطِر وزنِ شعر مجبوراست که کلمه ها را مُخَفَّف کند.
کلمات هم آوا (مُتَشابه) :به کلماتی می گویند که به یک صورت تلفّظ و خوانده می شوند اما املا و معنای آ ن باهم فرق دارد .
مانند :
خار : تیغه هایِ همراهِ گُل خوار : ذِلَّت : پَستی ذلیل / صَفَر : نامِ ماهِ دوّمِ قَمَری سَفَر : از جایی به جایِ دیگر رفتن
اساس : بنیاد ، پایه اَثاث : لوازمِ خانه /حَیات : زندگی لمات حَیاط : مُحَوَّطه ی گوشه یِ خانه
خاست : بلند شد خواست:طَلَب کردن،خواستن/خان : مرد بزرگ ، سرا خوان : سُفره
خرد : کوچکی خورد : میل کردن/ خویش : خود ، فامیل خیش : گاو آهن
رازی : اهلِ ری راضی : خشنود اَمَل : آرزو عَمَل : کار
ثواب : پاداش ،اَجر صَواب : صَحیح ، دُرُست خویش :خود خویش : فامیل
صَبا : نامِ بادی که از شرق می وَزَد. سَبا : نامِ سرزمینی در یَمَن در داستانِ حضرتسُلیمان (ع)
پرتقال : یک نوع میوه پرتغال : نامِ کشوری در اروپا اَرز : واحدِ پولِ خارجی اَرض : ز مین عَرض : پهنا
ـ تَضاد ( طِباق ،مُتَّضاد ، مُخالف ) :
دو کلمه از نظر معنی،مُخالف همدیگر باشند.
نادانی ≠ دانایی استوار ≠ سُست آزادی ≠ اِسارَت فَقر ≠ ثِروَت
خنده ≠ گریه دانا ≠ نادان غَمناک ≠ خوشحال، شاد
زِنده ≠ مُرده خالص ≠ ناخالص جَهل ≠ عِلم ،دانش
نَشیب ≠ فَراز نافرمانی≠ اطاعت لَیل ≠ نَهار
کلماتِ زیر به همراهِ مُخَفَّفِ آن آمده است :
گر = اگر ار = اگر سَحرگَهان = سَحرگاهان
بُرون = بیرون سِپَه = سِپاه زِ = از
بِه = بهتر کِه = کوچک تر
ـ کلمات چند شکلی:
در زبان فارسی کلمه هایی وجود داردکه چند شکل شبیه
به هم دارندو از آن ها در موقعیّت های مختلف استفاده می شود:
هوشیار: هشیار آینه : آیینه پرهیزکار : پرهیزگار
اِفریقا : آفریقا پیامبر : پیغامبر سپید : سفید
«معنای واژه با تشدید و بدون تشدید» (جهت مطالعه بیشتر) در زبان فارسی،برخی
از واژه ها،شکل نوشتاری یکسانی دارند امّا درتلفّظ ومعنا با یکدیگر متفاوت اند.
(در واقع برخی از کلمه ها تنها با گرفتن تشدید معنی و تلفّظ شان تغییر می کند.)
آن چه باعث تشخیص تفاوت بین این کلمه هامی شود،کاربرد این واژه ها در جمله است.نشانه ی دیگری که در تشخیص درست آن ها به ما کمک می کند،وجود نشانه «تشدید» است.
مُقدّم : گرامی داشتن ـ برتر بودن مَقدَم : قدم گذاشتن/قوت : وعده ی غذایی قُوَّت : نیرو ـ توان
مُسلِم : مُسلمان مُسَلَّم : قطعاً ـ حتمی/ مَسکَن : خانه ـ منزل مُسَکِّن : آرام بخش
مُعین : کمک ـ یاری ـ فریاد رَس / مُعَیَّن : مشخّص ـ تعیین شده مُبین : آشکار مبیّن : بیان شده
کلمات هم نویسه : کلماتی که دارایِ املایِ یکسانی هستند ولی از لحاظِ تلفّظ ومعنی هیچ ارتباطی با هم ندارندمانند :
حُسن : خوبی حَسَن : نیکو
قَمَری : منظور ماهِ قمری قُمری : نوعی پرنده
شُکر: سپاس گذاری ، تشکّر شِکَر : شکرِ خوراکی
کِرم : نوعی حیوان کَرَم : بخشش ، بزرگواری
واج آرایی (نغمه ی حروف): هر گاه یک حرف چندین بار برای تاًکید تکرار شود.به زودی خواهید خواند
مثال :
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد /هر کس که این ندارد حَقّا که آن ندارد
(واج آرایی با تکرار صامت « ج» )
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار / دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
(واج آرایی با تکرار صامت « س» )
ـ تکرار : هر گاه یک یا چند کلمه بیش از دو بار در شعر یا نثر بیاید به طوری که برزیبایی سخن یا شعر بیفزاید.مثال:
از دَر دَر آمدی و من اَز خود به دَر شُدم / گویی کَزین جَهان به جَهان دِگر شدم
( تکرار واژه ی « در» و « جهان» )
تَضاد ( طِباق ، مُتَّضاد ، مُخالف ) : دو کلمه از نظر معنی، مُخالف همدیگر باشند
مثال :
ـ شاه وگدا به دیده دریادلان یکیست / پوشیده است پست وبلند زمین درآب
ضَربُ المَثَل ( تَمثیل ) : جهت مطالعه
سُخَنی که در میان عُموم مردم معروف شده و در بَردارنده ی
نکته یا لطیفه یا پندی باشد .
(درباره ی نیکی کردن)تو نیکی می کُن و دَر دِجله اَنداز / که ایزَد دَربیابانَت دَهَد باز
(درباره ی دوستی): دوست آن باشد که گیرَد دست دوست / دَر پریشان حالی ودَرماندِگی (سعدی )
(درباره ی امیدواری) : دَر نااُمیدی بَسی اُمید است / پایانِ شَبِ سیه سِپید است (نظامی گنجَوی )
(درباره ی نداشتنِ غرور):آینه چون نقشِ تو بنمود راست /خودشِکن آینه شِکستن خَطاست (نظامی گنجَوی)
(درباره ی کار بیهوده کردن):(زیره به کرمان می برد چُغُندَر به هَرات) (آب در هاوَن کوبیدَن)
(درباره ی صبر و بردباری داشتن): گر صبر کُنی زِ غوره حَلوا سازی یا « صبر و ظَفَر هر دو دوستانِ قدیم اند / بر اثرِ صبر نوبتِ ظَفَر آیَد»
تخلّص : به اسم شاعر ، تخلّص می گویند که معمولاً در بیت آخر یا یک بیتمانده به آخر می آید.
مثال :
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی/ عشق محمد بس است و آل محمد (سعدی: تخلّص)
قالب هایِ شعری :
قالب:شکلی است که قافیه به شعرمی دهد و بر اساسِ این نامگذاری،شعردارایِ
قالب هایِ گوناگون می شود.مانند :
1 ـ مثنوی(دوگانی):شعری است که هر بیتِ آن،دو مصراعِ هم قافیه دارد.به عبارت دیگر،هر بیت قافیه ای جداگانه دارد و مصراع های آن، دو به دو هم قافیه اند.تعداد بیت های قالب مثنوی را ،حداقل دو بیت دانسته اند و حداکثری برای آن قایل نشده اند و به جهتِ این که تنها قالب شعری است که مصراع هایش دو به دو هم قافیه اند«دوگانه» هم نامیده می شودخاص زبان فارسی است واز قدیمی ترین قالب های شعری است. *مناسب ترین قالب برای بیان داستان ها و مطالب طولانی است . مطالب زیر در مورد مثنوی جهت مطالعه بیشتر است
از نظر موضوع به 4 دسته تقسیم می شوند : 1 ـ حماسی و تاریخی ؛مانند :شاهنامه ی فردوسی ، اسکندر نامه ی نظامی گنجه ای 2 ـ اخلاقی و تعلیمی ؛ مانند : بوستان سعدی 3 ـ عاشقانه و بزمی ؛ مانند : خسرو و شیرین ،لیلی و مجنون نظامی4 ـ عارفانه ؛ مانند : حدیقه ی سنایی ،مثنوی معنوی مولوی ،منطق الطیر عطار نیشابوری
مثنوی فردوسی
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برتر است
نگارنده بر شده پیکر است
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
شکل قالب مثنوی :
ـــــــــــــــــــــــــــــــ * ـــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــ × ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ×
ــــــــــــــــــــــــــــــــ + ــــــــــــــــــــــــــــــــ +
ــــــــــــــــــــــــــــــــ ÷ ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ÷
دو بیتی : جهت مطالعه
شعری است که از دو بیت تشکیل شده که گاه مصراع سوّم آن قافیه ندارد. *درون مایه و موضوع دوبیتی:عاشقانه وعارفانه
*رایج ترین قالب در میان روستاییان است. دو بیتی را در فارسی،ترانه می گویند.
نمونه هایی از شعرهای « باباطاهر» که در قالب دوبیتی سروده شده است :
یکی درد و یکی درمان پسندد / یکی وصل و هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران / پسندم آنچه را جانان پسندد
شکل قالب دوبیتی :
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ * ــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــ *
چهار پاره
صبح یک روز نوبهاری بود روزی از روز های اول سال
بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال
بچه ها گرم گفت و گو بودند باز هم در کلاس غوغا بو
هر یکی برگ کوچکی در دست باز انگار زنگ انشا بود
تا معلّم ز گرد راه رسید گفت با چهره ای پر از خند
باز موضوع تازه ای داریم "آرزوی شما در آینده"
'''شعر نیمایی'' سبکی از شعر معاصر فارسی است که نخستین نمونه شعر نو در ادبیات فارسی بوده و برآمده از نظریه ادبی [[نیما یوشیج]] شاعر معاصر ایرانی است. * منظومهای بلند و موزون که در آن مشکل قافیه پس از هر چهار مصراع با یک مصراع آزاد حل شده است.* توجه شاعر به واقعیتهای ملموس و در عین حال نگرشی عاطفی و شاعرانهٔ او به اشیا.
* فرق نگاه شاعر با شاعران گذشته و تازگی و دور بودن آن از تقلید.
مُتَمّم : واژه ای که بعد از حرفِ اضافه می آید .
مانند :
او به مدرسه رفت . مدرسه : متمّم
برخی از حروفِ اضافه : از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ اندر ـ برای ـ از برایِ ـ از بهرِ ...
کبوتر پرواز را در آسمان دوست دارد .
نهاد مفعول حرفِ نشانه حرفِ اضافه متمّم فعل غیراسناد
مسند
فعل هایِ اسنادی (ربطی ) عبارتند از :« است ـ بود ـ بُوَد ـ شد ـ گشت ـ شَوَد ـ باشد ـ باد ـ هست ـ نیست »
* روشِ پیدا کردنِ مُسند:به اوّل فعلِ اسنادی،کلمه هایِ « چگونه؟ » یا « چی ؟ » اضافه می کنیم و مُسند را به دست می آوریم؛
مانند : انقلابِ دینی و فرهنگی در آثارِ نویسندگانِ پس از انقلابِ اسلامی نیز
جلوه گر شد. چگونه شد = جلوه گر = مُسند
مثال : هم نشینِ نیک ، بهتر از تنهایی است .
نهاد مسند فعلِ اسنادی (ربطی)
« انواع حروف در زبان فارسی»
حروف خودشان معنای مستقلی ندارند بلکه وظیفه ی آن ها نشان دادن اجزای دیگر است وکار آنها پیوستن جمله ها و کلمه ها به یکدیگر
1 ـ حروف اضافه : مانند : از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ برای ـ از برای ـ بهر ـ از بهرِ ـ بدونِ
اندر ـ جز ـ مگر ـ مثل ـ بی ـ سویِ ـ ـ به منظورِ ـ از پیِ ـ به وسیله یِ ـ
به سانِ ـ ـ مانندِ ـ همانندِ ـ همچو ـ همچون و ...
و به واژه ی بعد از حرف اضافه « متمّم » می گویند.
2 ـ حرف نشانه : مانند « را » نشانه ی مفعول
3 ـ حرف ربط ( پیوند ) : مانند : و ـ که ـ تا ـ ولی ـ چون ـ امّا ـ نیز ـ اگر ـ اگرچه ـ بلکه ـ پس و ...
6 ـ پسوندِ « ـَ ک »و انواع آن :یکی از پسوند های معروفی که به اسم می چسبد و واژه ی غیرساده می سازد،پسوندِ« ـَ ک»است که مفهوم هایِ مختلفی را درکلمه به وجود می آورد.
انواعِ ـَ ک در زبان فارسی :
1 ـ نشانه ی تصغیر : مفهومِ کوچکی و خُردی را می رساند .
مانند : بامَک ( بام + ـَ ک ) به معنیِ (بامِ کوچک )
2 ـ نشانه ی ترحّم و دلسوزی: . مانند: طفلَک (طفل+ ـَ ک) به معنیِ(طفلِ ترحُّم انگیز)
3 ـ نشانه ی شباهت :مفهومِ شباهت به چیزی را ،نشان می دهد.مانند: پشمَک (پشم+ ـَ ک)به معنیِ (نوعی به شکلِ الیاف پشم )
4ـ نشانه ی حالت : مفهومِ حالت وچگونگی را، بیان می کند.مانند: نرمَک(نرم + ـَ ک)به معنیِ(به صورتِ نرم)
5 ـ نشانه ی تحقیر و توهین : مفهومِ توهین را با خود دارد.مانند:مردَک (مرد+ ـَ ک)به معنیِ(مردپَست وفرومایه)
* مثال هایی برایِ پسوندِ تصغیر ( کوچکی):
شاخَک (شاخ + ـَ ک ) = شاخه ی کوچک/ اتاقَک ( اتاق + ـَ ک ) = اتاقِ کوچک/بامَک ( بام + ـَ ک ) = بامِ کوچک / داستانَک ( داستان + ـَ ک ) = داستانِ کوچک/شهرَک ( شهر+ ـَ ک ) = شهرِ کوچک / مُرغَک ( مرغ + ـَ ک ) = مرغِ کوچک / کمانَک (کمان + ـَ ک ) = کمانِ کوچک/زاغَک ( زاغ + ـَ ک ) = زاغِ کوچک / پیامَک ( پیام + ـَ ک ) = پیامِ کوچک