مسمط
مجموعه جدید مصراع همقافیه (بند مسمط) و یک مصراع که قافیه آن مستقل است. (رشته مسمط یا مصراع تسمیط) و این شکل چند بار با قافیه های متفاوت تکرار می شود.
و اما مصراع های جدا با هم قافیه دارند، بدین نحو: الف�الف�الف�ی� ب�ب�ب� ی � ح� ح�ج�ی به مسمط هایی که بند مسمط و رشته مسمط آنها مجموعه سه مصراع باشد مسمط مثلث به چهار مصراع مربع و به پنج مصراعی مخمس و به شش مصرایی مسدس گویند. مسمط حداقل مثلث و حداکثر (معمولاً) مسدس است و همه مسمطات منوچهری مسدس است.
مانند:
گویی بط سپید جامه به صابون زده است --- کبک دری ساق پای در قدح خون زده است
بر گل تر دلیب، گنج فریدون زده است --- لشگر چین در بهار، خیمه به هامون زده است
لاله سوی جویبار خرگه بیرون زده است --- خیمه آن سبزگون خرگه این آتشین
باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمده است � کم سخن عندلیب،دوش به گوش آمده است
از شغب مردمان لاله به جوش آمده است --- زیر به بانگ آمده است بم بخروش آمده است
نسترن مشکبوی، مشک فروش آمده است --- سیمش در گردن است، مشکش در آستین
مسمط معمولاً ساختمان قصیده را دارد اول آن تغزل است و بعد تخلص به مدح می پردازد. این نوع جدید مسمط است که به ابتکار منوچهری از مسمط قدیم ساخته شده است، مسمط قدیم بیتی است چند لختی که لخت های آن یک قافیه دارند (قافیه درونی) و لخت آخری آن با لخت های آخر ابیات دیگر هم قافیه است (قافیه بیرونی) او گاهی به این گونه اشعار شعر مسجع گویند و نمونه آن در اشعار مولانا زیاد است.
دیده سیرست مرا جان دلیرست مرا ----- زهره شیرست مرا، زهره تابیده شدم
شکر کند عاشق حق، کز همه بردیم سبق ---- بر زبر هفت طبق، اختر رخشنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان----- کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم
این ابیات را می توان به شکل زیر (مسمط و مربع) نوشت:
دیده سیرت مرا ----- جان دلبراست مرا
زهره شیرست مرا ---- زهره تابنده شدم
که هر مصراع آن دو بار مفتعلن و به اصطلاح عروصی مربع است که در شعر فارسی مفعول نیست و ابیات فارسی معمولاً مسدس و یا مثمن هستند. از این رو منوچهری این پاره ها را طولانی تر کرد و به حد مصراع مفعول در شعر فارسی رساند.
خوشبختی معانی گسترده ای دارد. گروهی معتقدند خوشبخت به کسی می گویند که شاد باشد. گروهی می گویند خوشبختی یعنی رسیدن به همه آرزوها، گروهی می گویند سلامتی و... اما واقعیت این است که خوشبختییک موقعیت نیست بلکه مجموعه برداشت های ما از موقعیت ها می باشد. خوشبختی در واقع نسبی است نه مطلق. نمی توانیم بگوییم که یک موقعیت خاص باعث خوشبختی همه افراد می شود. به قولی خوشبختی یک کسر می باشد که صورت آن داشته های انسان و مخرج آن خواسته های انسان می باشد. بنابراین برای رسیدن به خوشبختی باید توازنی بین داشته ها و خواسته ها به وجود آورد.
جنسیت :
سن :
شغل :
1.وقتی مسابقه ای را می بازم از آن لذت نمی برم.
2.وقتی کسی درباره من لطیفه ای می گوید از آن لذت می برم.
3. وقتی کسی از دوستانم در حضور من جایزه ای را می برد خوشحال می شوم.
4.اگر کسی در صف از من جلو بزند اعتراض می کنم.
5.خیلی زود از سرگرمیها و تفریحات حوصله ام سر می رود.
6. اغلب روزها خیال پردازی می کنم.
7. آرزوهای زیادی دارم.
8. بیش از اندازه چاق هستم.
9.از خواندن رمان لذت می برم.
10.از خوابیدن متنفرم.
11.فکر می کنم جذاب هستم.
12. انتقادات را به خوبی پذیرا می شوم.
آیا براستی می توان به بهانه صبر تا آمدن امام خوبی ها و مهربانی ها دست بر دست گذاشت و به دنبال زدودن بدی ها نبود؟ برخی افراد می گویند «الزم بیتک .... » یعنی در خانه ات بنشین و بی خیال همه دنیا شو، تا امام بیاید و همه کار را درست کند!
برای امام حسین (علیه السلام) گریه می کنند اما هیچ گاه از خود پرسیده اند که امام برای چه قیام کردند؟؟
در کتابی خواندم که قیام امام حسین برای حکومت نبوده است!!! چون حکومت، متاع پست دنیاست و امام را کاری با متاع دنیا نیست!!!
کاش برخی واقعا در خانه هایشان می ماندند و فتواهای «صد من یک غاز» نمی دادند. آنها سرمنشأ تفکری می شوند که وقتی امام علیه السلام ظهور می کنند تا بر شرق و غرب جهان حکومت عدل الهی را حکمفرما کنند، برخی می گویند که او امام زمان واقعی نیست، زیرا به دنبال حکومت است!!! براستی مگر امام نمی آیند که در سایه حکومتشان همه انسان ها به سعادت دنیا و آخرت برسند!! آیا ایشان خلیفه خداوند بر زمین نیستند؟ گویا اینان فکر می کنند امام می آیند تا نماز بخوانند. بدانید که او می آید اقامه نماز کند نه اینکه نماز بخواند.
«الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور»(حج/41).
و چه زیبا امام علی (علیه السلام) فرمودند:
«مَنْ تَرَکَ إِنْکَارَ الْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ (وَ یَدِهِ) فَهُوَ مَیِّتٌ بَیْنَ الْأَحْیَاءِ».
کسی که نه با قلب و نه با زبان و نه با دستش، منکر را رد نکند، مرده ای بین زندگان است.
می گویند همه ی کشفیات بشر در تنهایی اش رخ داده.. همان لحظه که ترسی ندارد از این که کسی را از دست بدهد. درست می گویند شاید.. از تنهایی برمی آید که کارهای خارق العاده انجام دهد..خلق کند، کشف کند، تغییر دهد..
اصلا شاید برای همین باشد که آدم ها از پیش هم می روند، می روند چیزی خلق کنند..
گرچه تنهایی هیچ وقت با من راحت نبود از وقتی که تو را شناختم و حالا او را، اما دلتنگی همیشه پر رنگ بوده! از وقتی که بودم و بودی، بوده و بوده .. دلتنگی که هر روز در دلش ترسی بزرگ را، بزرگ می کند و به نبودنت ندیدنت فکر می کند.. به این که اگر نباشی، اگر نباشی، تنهایی بزرگ تری خلق کند.. تنهایی پر از تو، بی آن که باشی که خلق نمی کند کشف نمی کند، نابود می کند من و تهران و آرزوها را..
..